کد رهگیری:
@rahgiriheen
پیج اینستا:
instagram.com/heenclothin
ادمین:
@heriaheree
Last updated 2 months, 1 week ago
🔲Sina Soleymani
Financial Analyzer & Financial Markets Expert / Investing and Gadfly Analyzer / Investment & Portfolio Manager
Last updated 1 month ago
Last updated 1 year, 4 months ago
فرزند ادبی من چاپ شد...
گاهنامه ادبی فرهنگی اجتماعی الفبای عشق
سال چهارم - شماره سیزدهم - آذر ۱۴۰۲
-مصاحبه با یک فیلسوف پزشک: دکتر حمیدرضا نمازی
-تلفیق ادبیات و پزشکی، ارتباط و اشتراک این دو جریان مهم علم
-Medicalization
-معرفی شاعر: علیرضا بدیع
-برای احمدرضا احمدی
#نشریه_الفبای_عشق
#شماره_سیزدهم
آذر ۱۴۰۲
آنجا یک قهوه خانه بود،
اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله؛ همیشه عجله!
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانهی رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشتهام...
محمود دولتآبادی
ما هرگز داستان را از زبانِ شیطان نشنیدهایم؛
تمامِ کتاب را خدا نوشته است.
آناتول فرانس
توی قاب خیس این پنجرهها...
بیخود تنهاییات را مُشت كردهای
بیخود زمان را كشتهای
قرار بوسههای نرسيده
بر پيشانیات،
بر پلكها،
چروك میشود
و تو
در كسوتِ يك درخت
حس هزارسالهی زيارتگاهی را خواهیداشت
كه جز خويش
همه را شفا داده است...
یاور مهدیپور
برای سوختهدل، بستر و مزار یکیست
تمشک ترش لب و تنگ زهرمار یکیست
تفاوتی نکند اشک و بغض و هقهق ما
مسیر چشمه و سیلاب و آبشار یکیست
هنوز گردهی سهراب، سرخ مثل عقیق
هنوز رسم پدر سوزِ روزگار یکیست
هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و
هنوز بر درِ کنعان، امیدوار یکیست
هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم
دلیل سوختنش هر هزار بار یکیست
حرام باشد اگر بیوضو بغل گیرم
که قوس پیکرهی برنو و دوتار یکیست
شبی ترنج به بر میکشد، شبی حلاج
شکایت از که کنیم ای رفیق؟ دار یکیست
به دست آنکه نوازش شدیم، تیغ افتاد
دلیل خونجگری من و انار یکیست...
حامد عسکری
موهایت را نوازش میکنم،
چون نابینایی که
رمان عاشقانه میخواند...
صابر سعدیپور
گمان میکردم تاریکی در ازدحام نورهای بیمقصد شناور است؛ فکر نمیکردم یک روز کوچکترین روزنهها هم بسته شوند. فکر نمیکردم فکرکردنم درد بگیرد. درد بگیرد و به تاریکیام بیافزاید. بیافزاید و بر خرابههای اندیشه تلّی معلّق بسازد که امکان فروپاشیاش در هر لحظه بر من هویدا میشود و مرا مدفون میسازد؛ البته دقیق نمیدانم که مرا یا اندیشههایم را. راستی آدمی چیزی جز اندیشههایش است؟ هستندگیِ موجودات در کدام بخش از هستیشناسی میتوانند نمایان شوند تا اندیشه را پنهان کنند؟ نمیشود که نمیشود. پس در این لحظه، کنترل نادرست هیجانها و گمانها و اضطرابها، راه به جایی نمیبرد بجز سوراخ کردن لایههای ضخیم و رسوبزدهی مغز که پساپردهی افکار را با استخوان و شاید هم با نفهمی و کجفهمی، سفت و مقاوم ساختهاند. بدین شکل است که روزنههای نور که سرنوشتی جز روشنایی ندارند، از هر موقعیتی استفاده میکنند که بتابند. هر چند ضعیف، هر چند بینوا و درمانده، هر چند ناتوان؛ ولی میتابند. تابندگی شاید منحطترین وظیفهی آگاهی بود که در تاریکیهای غیرقابل انکار ذهن، در تکاپوی روشنایی و نور، تعریق داشت. تعریق و سپس تبخیر و سپس ادامهی فرایندهای فیزیکی که در مسیر تبادلات مادی، هیچ حدومرزی را نمیشکستند و به درست ادامه دادن، محکوم بودند. پس سرنوشت روزنههای فکر چه خواهد بود؟ چه بلایی بر سرِ ادعاهای دروغینِ فکر خواهد آمد؟ افسوس که ضخامت دیوارههای مقاوم به تغییر در ساختار مغز، در هیچ کتاب آناتومی بیان نمیشد و نخواهد شد و این استفراغِ روحی سبب ردیف کردن کلمات شدهاند. دود بر لایههای اسفنجی رسوخ میکند؛ درد از این جریان قویتر است و رسوب میکند؛ تهنشین میشود؛ و هیچ تصمیمی نخواهد بود جز اینکه تنش به تنِ این درد مالیده شود و نورونهای اراده را افسردهتر کند. به راستی، که درد ماندگارتر است یا نفوذ افسردگی بر پردههای مبهم ذهن؟
امیررضا رمضانی
کد رهگیری:
@rahgiriheen
پیج اینستا:
instagram.com/heenclothin
ادمین:
@heriaheree
Last updated 2 months, 1 week ago
🔲Sina Soleymani
Financial Analyzer & Financial Markets Expert / Investing and Gadfly Analyzer / Investment & Portfolio Manager
Last updated 1 month ago
Last updated 1 year, 4 months ago