?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 Monate, 4 Wochen her
Last updated 3 Monate, 1 Woche her
عزیزم.
Me and who?
مثلا رفتی که خبر بیاوری، که با خودت کنار بیایی، مرا بردی کنار دنیای کوچکت انداختی و دیرتر و کمتر از ظروف خانه که جابجا میشوند یاد من را هم پشت و رو میکنی، مثلا خواستی کار درست را کنی، مثلا اگر بودی چه میشد؟ فکرها توی سرت جور دیگری بودند؟ من اصلا به سر تو دست میزدم؟ رفته بودم کتاب-فروشی یکی مرا شناخت، گفت خوانده ام ت، پرسید چطوری زنده ای؟
یادم آمد که گفتی میروی که بفهمم که از این رفتن هیچکس نمیمیرد، خب قبلش مرده، مثلا من الان زنده ام; آنقدر که دلیلش محل توجه و سوال است. مثلا دلم برایت تنگ شده و همه عکس هایت را پاک نکردم، دلم جمع و جور نمیشود؛ شبها از حفرهای سرم آب-نمک میگذرانم، همه میگویند عطر از چیزها میپرد، اما در مجرای نفس من جایی بوی بزاقت میآید، به نظر میرسد دانه های تو در رطوبت موازی اطراف بینی ام کشت میشوند، مثلا رفته ای! مثلا تو همان آدم قوی باش که در زندگی آرمان و رویاهای خودش را دارد و هیچ رویاهای کسی را نمیسازد، رویای دیگران میماند، مثلا تو خیلی فرراری، مثل اتر ! در ظرفت که باز بماند شهر سرگیجه میگیرد، اما عزیزم این ذرات تو اند که میپرند، نمیبینی دارد از تو میرود، یادت نیست به چه زحمتی در شیشه هایمان جمع شدیم؟ من خسته شدم ازینکه پنجره ها برنامه های تکراری میگذارند، مگر میشود در طول پنج ساعت تاریکی هم خوابید، هم کار کرد، هم فیلم دید، مثلا رفتی بفهمی به من هم بگویی، شب سال نو کنار پنجره برایت شمع روشن کردم و کمی از پارچه لباست را سوزاندم، تو اصلا بد شنیدی، یا اصلا نشنیدی، من نگفتم تو که بروی کسی میمیرد، گفتم تو بروی با کی بمیرم؟ مثلا رفتی که خبر بیاوری، خودت رفتی پراکنده شدی در فضا که هیچ جادو و دانشی هم به این سادگی به شیشه ام برت نمیگرداند، با عصبانیت که میرفتی حواست نبود، دستت خورد من ریختم، از بین شیار های میز به کف سرد خانه سقوط کردم و یکروزی به زمین چسپیده بودم، بعد بخار شدم آنقدر که بدنم هر گوشه اش جایی از خانه است؛ طرحم را به هرکی گفتم مثل تو استقبال نکرد، کاری نمیخواست بکنی، من فقط میخواستم در و پنجره ها را آنقدر ببندیم که یک شب اصلا حساب ساعت از دستمان در برود و بیست و چهار ساعت تاریک باشد. رفتی که خبر بدهی، حالا من هم اینطور تکه-تکه ابر شدم برای رسیدن به روی کاناپه باید همزمان از چندجای خانه حرکت کنم، نمیدانی چقدر سخت میشود همین تصمیم ساده، باید تمرکز کنی و البته قرص هایت را انجام دهی،امروز از صبح زود همه ی خودم را جمع کردم اینجا، که بتوانم به تو فکر و دلتنگی کنم، مثلا رفتی زمستان را بیاوری من را برف کنی، این چه زمستانی شد، میترسم درها را باز کنم با هوای بیرون قاطی شوم و یادم برود قرارمان، گفتم شاید برگردی دوباره؛ درست نیست جایی از من با آهن لختی زنگ زده باشد و سر و وضعم نامرتب باشد، مثلا همین امروز! ته شیشه ات چقدر ماندی؟
ه-پ
دی ۹۴
. . __
/> フ
| _ _ l
/` ミ_xノ
/ |
/ ヽ ノ
│ | | |
/ ̄| | | |
| ( ̄ヽ__ヽ_)__)
\二つ
Not long 'til she figures out I'm useless
I say I'm sorry that I sound like my dad, how sad.
کاش میتونستم حافظه حداقل چهارسال اخیرمو پاک کنم.
??
?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 Monate, 4 Wochen her
Last updated 3 Monate, 1 Woche her