دوتا چشم رطب داری...

@seclusive

سه‌شنبه‌های بیداری...
هرچه می‌خواید بگید هرچه دوس دارین بفرستید
گوش و چشمم با شما‌ست .. ??????

@seclusivee_bot

لب تو خسته‌ی بی لبخنده
لب من غرق یه رویا با تو
واسه رفع خستگی اجازه هست
که لبم بغل کنه لبهات‌و؟

دل من هوایی چشم توعه
کفتر جلدم‌و رو هوا بزن
من‌و از غریبه‌ها جدا کن و
اسم کوچیک من‌و صدا بزن

واسه من قله‌ی قافی و یه روز
به خودت از تو چه پنهون می‌رسم
آرزوی خیلیا هستی و من
یه روزی به آرزوشون می‌رسم

خیلی وقته که لبم بی‌کاره
میشه روی لب تو کار کنم؟
میشه سقف بوسه‌هام‌و هرشب
رو تن لخت تو آوار کنم؟

دکمه‌هات حرف دارن با دستام
سرِ صحبت‌و خودم وا می‌کنم
بند بند تنت و می‌خونم
پای آغوشت و امضا می‌کنم

رو تن نرم و لطیفت دختر
جای بوسه‌های من می‌مونه
دیگه پستای عمومی تعطیل
وقت حرفای خصوصیمونه

تو که دیوونگیم‌و دوس داری
تو که می‌دونی چقد آتیشم
منو با دامن کوتاهت نه ...
ست مردونه تنت کن پیشم

می‌تونم پیش تو دیوونه بشم
می‌تونم «نفس» بیام «آه» برم
اگه خسته‌ای بیا می‌تونم
با لبام رو کمرت راه برم

دست من کاشفه و می‌تونه
واسه کشف تنت اقدام کنه
لحن چشمای توعه وحشی رو
می‌تونه بوسه‌ی من رام کنه

می‌تونم اگه جلو راهم بود
واسه پیرْهِن تو چاقو بکشم
می‌تونم بین دو تا کوه سفید
عطر آغوش تو رو بو بکشم

وقت جنگ تن به تن دستات‌و
توی میدون عمل می‌بندم
زیر آتیش یه ریز نفسام
تو رو به بوس و بغل می‌بندم

بغلت کردم و قلبم میگه
لبتو رو تن این ماه بکش
داغِ لب‌های تو رو می‌بوسم
یه نفس زیر تنم آه بکش

گفتی آغوش تو واسم بازه
ولی دس بسته کنارم بودی
لعنتیِ وحشیِ آتیشی!!
تو ورای انتظارم بودی

#هانی_ملک_زاده

@hanimalakzadeh

@seclusive

تو را هوای به آغوشِ من رسیدن نیست؟؟

دمی در آغوش من بخواب شیرین بخواب
پرید هوش از سرم مپرس سامان من ...

#هوشنگ_ابتهاج

@seclusive

.

می‌کشم تیغ را به روی رگم، می‌نویسم از ابتدا در خون
غرق شد چشم مادران در اشک، شهر در ترس و کوچه‌ها در خون

ما که بازیگران صحنه شدیم، جلوی چشم‌ها برهنه شدیم
آب‌بازی کنیم یا که سماع؟! در زلالی چشمه یا در خون؟!

آب و کافورِ تازه لازم نیست، غسل بر این جنازه لازم نیست
در خیابان، برادرِ خونیم شستشو می‌دهد مرا در خون!

توی تقویم، صفحه‌ی آخر! جای گل روی دامن خواهر
داخل روزنامه‌های پدر، وسط روسریِ مادر: خون

عاقبت در سکانس پایانی، خسته از انتظار طولانی
مرده این گوسفند قربانی، می‌زند باز دست‌وپا در خون!

قصّه‌ی عشق، بی‌سرانجام است... رادیو گفت: شهر آرام است!
من که فریاد می‌زدم اما شهر خوابید بی‌صدا در خون

جلوی آن‌همه تماشاچی، فیلم تکرار می‌شد و تکرار
آنقدر کشته کشته کشته شدیم تا فرو رفت سینما در خون
■

نه لبی مانده است و نه خنده، نه امیدی برای آینده
می‌کشم تیغ را به روی رگم تا بخوابم در انتها در خون

#مهدی_موسوی

@seclusive

می‌تونم اگه جلو راهم بود
واسه پیرْهِن تو چاقو بکشم
می‌تونم بین دو تا کوه سفید
عطر آغوش تو رو بو بکشم

#هانی_ملک_زاده

@seclusive