دلم تنگ شده برای این‌که یک نفر بهم بگه «ببین، برای تو این کار رو کردم.»

کاش همه‌ی مُشکلات با غذاخوردن حل می‌شد.

یکی میگفت:
"‏نمیترسم ازینکه کنار این پسره پیر و فرتوت بشم، هربار چاق شدم گفت ایول یکم بیشتر ازت دارم، صورتم کهیر زد قرمز و سفید شد گفت اِ جا بوسی برا من، گوشه‌ی چشمم و خط لبم یکم چروک افتاد گفتم بوتاکس کنم گفت چرا؟ رد خنده‌‌هامونو کجا ببری؟"
از این قشنگ تر آخه؟

لطفا گریه‌ی ناشی از خستگی رو عادی‌سازی کنید!

من در ایام امتحانات شاعر زبردست، نویسنده چیره‌دست، تماشاگر فیلم ها با iMDB +7، خواب های ساعت نه شب، دعوت شده به تمامی پارتی ها و تولد ها، بازگشت همه اکس ها و نکس ها هستم. در الباقی ماه های سال یک عدد خوابنده و خورنده که فقط اکسیژن و کربن را مصرف و تولید می‌کند هستم.

از تماس‌های ریز خوشم میاد. این‌که وقتی کنارت نشسته پاش رو بچسبونه به پات. یا همون‌طور که نشسته کمی متمایل تکیه بده بهت. سرش رو بذاره روی شونه‌هات یا سرشو بذاره روی پات. یا هرچقدر دور یا نزدیک کنارت نشسته قسمتی از وجودش رو باهات سهیم شه. من عاشق این دلبستگی‌های کوچیکم.

من بدون تو هم از پس زندگی برمیام، ولی با تو بیشتر می‌خندم.

اگه اوکیی
بیشتر از گربت عکس بزار باحال بود