خیال تو تخت...

اگرچه جز تو ندادم به دل محبت کس
تو همنفس نشدی ای برای من تو نفس

همیشه بلبل شوقم سروده از تو، ولی
تمام سهم و نصیبش حصار و کنج قفس

به غیر عشق حقیقی چه دیدی از دل من
که ساده تهمت خود را زدی بنام هوس؟

نهال عشق دلم را چه ظالمانه زدی
به زخم‌ تیغ و تبرها به نام نشو و هرس

منی که ساحل امنت شدم به شوق مدام
به سینه سخت فشردی نه من که نشتر خس

خمار چشم تو بودم همیشه در همه حال
ولی به بزم رقیبان به کف شراب تو گس

بهانه رو نکن آری برو خیال تو تخت
به سادگی زدم این دل،بهانه های تو بس

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

https://t.me/bazdel

"شورِ شیرین"

ای رفته بی من روزگارت شاد باشد
گاهی از این دلخسته ات هم یاد باشد

در خانه ی دل سیل غمهای تو افتاد
دیگر چه امّیدی که بر بنیاد باشد؟

بال و پرت را چیده اند ای مرغ خسته
گیرم تنت دور از قفس آزاد باشد

مستانه نامت را به لب بردم ،مکن عیب
کار سیه مستان یقین فریاد باشد

ای شورِ شیرین نهان در روی لیلی
مجنونتر از من در کجا فرهاد باشد؟

شاد از چه هستی ای رقیبِ برده معشوق
بنیاد باد آورده ها بر باد باشد

آه ای غزل ای مرهم شبهای دردم
ای همدم دل خانه ات آباد باشد

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

باصدای زیبای بانو:

#بنیادی

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

https://t.me/bazdel

در تنگی و دلخوش به همین وسعتِ خویشی
یکبار ازین تنگ به بیرون نپریدی

از یار فقط خواب وخیالش به تو افتاد
ای برکه به جز عکسِ رخ ِ ماه چه دیدی؟

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

منطقِ عشق

دست بردار که این عشق نه ، سوزندگی است
اینکه اینگونه تلف میکنییش زندگی است

بندِ لبخندِ خودت باش نه در بندِ کسی
شاه هم دل بدهد آخر آن بندگی است

عشق یا شور هوس، هرچه، زلیخا دانست
خواهش یک طرفه شرم و سرافکندگی است

عشق مجموع دو قلبست نه تفریقِ میان
حاصل کسر یقین حسرت و شرمندگی است

مهر خود فاش مکن پیش حسودان قریب
که پی اش چاه حسد ، قصّه ی درّندگی است

دستِ برّان و ترنج از پیِ یوسف میگفت
منطق عشق همین خصلت برّندگی است

پای یک عشق حقیقی دل وجان باید داد
مرگ اینگونه یقین بودن و سرزندگی است

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

باصدای زیبا و گرم:

بانو:#اعظم

?????????????

https://t.me/bazdel

#شعر امیر ابوالفضل عباسیان
#آوا شکوفه ناصرپور
#کتاب_باران
https://t.me/sho1006"حاصلِ عمر"

در پیله ی خود سفت بمان پر نزن ای دل
پروانه به جز سوختنش برده چه حاصل؟

یک عمر پیِ زندگیت پوچ دویدی
آن عمر همین زندگیت بود و تو غافل

زیبائی افزون تو را چشم ندارند
پوشیده شو ای ماهِ هلالی نشو کامل

آب از پیِ بسمل به تو ای مرغ خورانند
گه گاه خود شهد شود زهر هلاهل

بیهوده نپیما که به جز در به دری نیست
ای باد سبکسر که ندیدی رهِ منزل

ای شور و شرِ سرکشِ پیوسته به هر موج
آهسته برو نیست به جز سنگ، مقابل

دل خانه ی عشقست ، به دل سربزن ای دوست
بیهوده سرت را نگذار اینهمه بر گل

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

‍ جذبه ی عشق

رفت و اینگونه غریبانه شبی داد به باد
شورِعشقی که خودش در دل دیوانه نهاد

اشک من خون شد و افتاد، سپس دریا شد
سیب سرخی شد و با جذبه ی عشقش افتاد

فرصتی هیچ نشد کام دلی بستانم
بر دلم خاطره ای نقش نزد جز بیداد

سرزمینی که دران عشق تو شد پادشه اش
هیچ جایی نتوان دید چنین استبداد

عشق آنگونه بهم کوفت ببین شهر دلم
که ندیدست چنین حال خرابی را عاد

خوانده ام خط به خط کلّ لغتنامه ی عشق
تو نخوان نیست دران هیچ کجا واژه ی شاد

کنج این سینه شبی مرغ دلم پر زد و مُرد
دیگرش در نگشا شوق پریدن را داد

امیرابوالفضل عباسیان"امیر"

?#دکلمه_های_عندلیب
@satkani

Telegram

attach 📎

جذبه ی عشق

رفت و اینگونه غریبانه شبی داد به باد
شورِعشقی که خودش در دل دیوانه نهاد

اشک من خون شد و افتاد، سپس دریا شد
سیب سرخی شد و با جذبه ی عشقش افتاد

فرصتی هیچ نشد کام دلی بستانم
بر دلم خاطره ای نقش نزد جز بیداد

سرزمینی که دران عشق تو شد پادشه اش
هیچ جایی نتوان دید چنین استبداد

عشق آنگونه بهم کوفت ببین شهر دلم
که ندیدست چنین حال خرابی را عاد

خوانده ام خط به خط کلّ لغتنامه ی عشق
تو نخوان نیست دران هیچ کجا واژه ی شاد

کنج این سینه شبی مرغ دلم پر زد و مُرد
دیگرش در نگشا شوق پریدن را داد

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

‍ ‍ جاذب سیب

به بغض تلخ گلویم نمانده قوّت ایست
به هرکه از تو سرودم به های های گریست

تو اتفاق شگرفی، شبیه جاذب سیب
چنین که جاذبه داری، بگو سرشتت چیست؟

گمان مبر که فقط من شدم اسیر تو، نه
هزار عاشق دلخون شکست خورده ی لیست

همیشه از تو سرودن دلیل هر غزل است
درون دفتر شعرم کسی به غیر تو نیست

تو دل بریدی و رفتی شبی بدون من ات
کجاست آنکه برایم شود شبیه تو، کیست؟

به عشق پوچ رقیبان، به حرفهای دروغ
نباز خاطر خود را که عشقشان الکیست

✍#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

?#دکلمه_های_عندلیب
@satkani

Telegram

attach 📎

دلیلِ عشق

جدائی از تو به قلبم اگرچه زخم بدیست
گذشتم از تو و بی تو جهنمم ابدیست

گذشتم از تو نباشم دلیل رنجش تو
به چشم خلق زمانه اگرچه بی خردیست
‌
دلم که با تو بلد شد به عشق و شور و تپش
نگو گذشتن اکنون دلیل نابلدیست

چقدر گل به تو دادم به روزهای قرار
مگر به چشم تو آید گلی که سر سبدیست

تو را شمار رقیبان گرفته از من و آه
ازین سبب به تو عشقم همیشه کم عددیست

بیا به نوش لبانت دوای قلبم باش
غریبه نیست برایت همانکه زخم زدیست

#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر

?رضا اکراد

https://t.me/bazdel