Last updated 1 month, 1 week ago
خـداوندا
فردایمان را همانطور
که میخواهی
نقاشی کن
ما به قلم رحمتت
ایمان داریم
شب تون قشنگ
لحظه هاتون لبریز از آرامش
و فردایی پراز خیر و برکت
براتون آرزو میکنم🔥🍒
خدا هر لحظه در حالِ کامل کردن ماست، چه از درون و چه از بیرون !
هر کدامِ ما اثر هنری ناتمامی هستیم، هر حادثهای که تجربه میکنیم، هر مخاطرهای که پشت سر میگذاریم، برای رفع نواقصمان طرح ریزی شده است.
پروردگار به کمبودهایمان جداگانه میپردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پیِ کمال است.
قطعه زیبااااا??
اوج - دشتی
نوازنده ضرب:
جهانگیر ملک
نوای دلنشین
خدای تار :
فرهنگ شريف
نوای جانسوز
خدای ویلون:
پرویز یاحقی
شاهکاری ناب
فراتر از ساز?****
#ابی
شما??
☕ ️قطعه ای از کتاب
اولین روزی که آقای راجرز میخواست به عنوان کشیش به کلیسای شهر کوچکشان برود اتفاق عجیبی افتاد و درست جلو خانهاش مردی را دید که شباهت زیادی با خودش داشت ، آقای راجرز به او سلام کرد و پرسید : تو کیستی ؟
مرد با نزاکت پاسخ داد : من ابلیس هستم
آقای راجرز چند لحظه مبهوت به ابلیس خیره ماند و تصور کرد به درجۀ بالایی از روحانیت رسیده که توانایی دیدن ابلیس را دارد ، این احتمال با وجود مرگ کشیش قبلی شهر در روز گذشته در او تقویت شد و سرشار از غرور و قدرت به سمت ابلیس رفت و گلوی او را گرفت و گفت : سالهاست دنبالت بودم تا خفهات کنم
چند لحظه که گلویش را فشار داد ابلیس نیمه جان روی زمین افتاد و در آخرین لحظه به کشیش گفت : دیوانه اگر من بمیرم چطور میخواهی مردم را موعظه کنی ؟؟
سوال ابلیس بسیار منطقی به نظر آمد طوری که آقای راجرز از کشتن او منصرف شد و به سمت کلیسا راه افتاد ، ابلیس دوباره گفت : لطفا مرا روی زمین رها نکن میدانی که من از جنس خاک نیستم و اگر روی زمین باشم میمیرم
آقای راجرز که به شدت نگران مردن ابلیس شده بود پرسید : چکار میتوانم برایت انجام دهم ؟؟
ابلیس لبخندی زد و گفت : من دیده نمیشوم ، سنگین هم نیستم و قول میدهم که مزاحمتی برایت نداشته باشم فقط اجازه بده روی دوش تو سوار شوم
آقای راجرز که دوست نداشت شغل و جایگاه تازهاش را از دست بدهد قبول کرد که ابلیس روی دوشش سوار شود . ابلیس راست میگفت نه سنگین بود و نه مزاحمتی ایجاد میکرد ، آقای راجرز هم دیگر به ابلیس فکر نکرد فقط در آستانۀ ورود به کلیسا از او پرسید : تو که اگر روی زمین باشی میمیری پس تا حالا کجا بودی؟
ابلیس گفت : روی دوش کشیش قبلی بودم که دیروز مُرد ... و با هم وارد کلیسا شدند !!
✍ #یووال_هرری??
آره آقای #ابتهاج، شما درست گفتید:
دَردا و دریغا
که در این بازی خونین
بازیچهی ایام،
دلِ آدمیان است...!??
قهوه نگاشتم
و
در جامے خوش
نشسته ام
و
از چشمان تو
فال می گیرم
࿐჻ᭂ⸙?⸙჻ᭂ࿐
࿐჻ᭂ⸙♥️⸙჻ᭂ࿐
#احــمدطــاهرے_مــ_آبــے??
Last updated 1 month, 1 week ago