آیه‌های او

Description
جایی برای نوشتن آنچه درباره اش فکر می کنم...
نازنین جمشیدیان
@njamshidian
Advertising
We recommend to visit

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?

2 months, 2 weeks ago
نیمه‌های شب پشتِ در پنهان می‌شوم، …

نیمه‌های شب پشتِ در پنهان می‌شوم، به انتظار، تا آهسته چشمانت به سراشیبی خواب لغزد. نگاه می‌کنم به چهره‌ات: آرام. گوش می‌دهم به نفس‌هایت: گرم.
سپس می‌دزدمت، تا شهری دور. آنجا که دیگر هیچ از این دنیا پیدا نباشد. آنجا که چیزی برای نگرانی نیست، درد نیست، سیاست معنا ندارد، هر چیز سر جای خود، که از آسمانش عشق می‌بارد و بر لب ها تنها پرنده‌ی لبخند می‌نشیند.
از دروازه شهر که عبور کنیم، شراب فراموشی‌مان می‌دهند و از آن پس عشق تنها سرمایه‌ی آدمی‌ست.
پشت دروازه در آغوش تو به خواب خواهم رفت‌ و دوباره آغاز می‌شویم به بوسه‌ای...

2 months, 3 weeks ago

? Evanescence
? Bring Me To Life

How can you see into my eyes like open doors?
Leading you down into my core
Where I've become so numb
Without a soul
My spirit's sleeping somewhere cold
Until you find it there and lead it back home

Wake me up inside
Wake me up inside
Call my name and save me from the dark
Bid my blood to run
Before I come undone
Save me from the nothing I've become

Now that I know what I'm without
You can't just leave me
Breathe into me and make me real
Bring me to life

Wake me up inside
Wake me up inside
Call my name and save me from the dark
Bid my blood to run
Before I come undone
Save me from the nothing I've become
Bring me to life
Bring me to life

Frozen inside without your touch, without your love
Darling, only you are the life among the dead

I've been sleeping a thousand years, it seems
Got to open my eyes to everything
Don't let me die here
Bring me to life

Wake me up inside
Wake me up inside
Call my name and save me from the dark
Bid my blood to run
Before I come undone
Save me from the nothing I've become
Bring me to life
Bring me to life

2 months, 3 weeks ago
5 months ago
دل تنگ بود

دل تنگ بود
دلتنگ چیزهایِ کوچکِ ساده
عبور از یک در
چشم در چشم شدن
مکث های کوتاه
و سکوت های بلند

6 months ago
«آدم ها شبیه حرف‌هایشان نیستند»

«آدم ها شبیه حرف‌هایشان نیستند»
این جمله شاید در ابتدا حس بدی را منتقل کند، این که آدم‌ها حرف‌هایی را می‌زنند که در عملشان نمی‌گنجد و حرف زدن شاید ساده‌تر از عمل کردن است. اما من فهمیده‌ام آدمیانی هم هستند که خودشان از حرف هایشان زیباترند، آنها نیز شبیه حرف‌هایشان نیستند. شاید حتی حرف هایشان ترسناک باشد اما حضورشان تمام کلماتشان را می‌شوید. در کنار این آدم ها کافی‌ست به سکوتشان گوش فرا دهید، کلمات را از چشم هایشان بخوانید و دست‌هایشان را جدی بگیرید. بله آدمیان همیشه هم شبیه حرف‌هایشان نیستند...

نازنین
در انتهای اردیبهشت ۱۴۰۳

#آدمها #حرف #عمل #کلمات

7 months, 1 week ago

حضور باید معنایی داشته باشد،
معنا در قلب این رنج و لذت های توامان رشد می‌کند،
تا کدام کفه سنگین تر شود
و ماندن یا رفتن را بهانه...

9 months, 3 weeks ago
در هر سلام، در هر آشنایی …

در هر سلام، در هر آشنایی ...
در هر صدا، در هر چشم انداز ...
در هر اتفاق و در هر غیر منتظره ای
در پی تو می‌گردم

کجای این داستان راهی به سوی تو می‌گشاید؟
کجای این ماجرا بوی تو را با خود می‌آورد؟
کجای تنهایی من، آغوش تو از راه می‌رسد؟
کجا...؟

9 months, 4 weeks ago

.
امروز دوشنبه است. هفته پیش شما را به خاک سپردیم، به خاک سپردیم... واژه غریبی است... چگونه شما را به خاک سپردم؟ من که از کوچکترین غیبت شما هراس داشتم و نمی‌خواستم به هیچ کس و هیچ چیز شما را بسپارم.
3-4 ساله بودم، روزی خانه دایی و زندایی‌تان رفتیم و می‌خواستند شما را نگه دارند اما من آنقدر گریه کردم و پا بر زمین کوبیدم که شما تسلیم شدید و به خانه بازگشتید‌ و این داستان همیشگی بود. 5-6 ساله بودم و باید به مهد می‌رفتم اما نمی‌خواستم از خانه جدا شوم، شما به مامان می‌گفتید که برود سر کار و خودتان مرا می‌برید اما تا مامان می.رفت می‌گفتید که می‌توانم خانه بمانم و انگار خدا دنیا را به من می‌داد. برایم چای شیرین توی شیشه درست می‌کردید و من در لذتی بی پایان کنار شما غرق می‌شدم. وقتی زمان مدرسه شد دیگر نمی‌شد در امنیت خانه ماند، باید پا به طوفان می‌گذاشتم. روز اول مرا بردید مدرسه و به دست معلم کلاس اولم خانم سلطانی سپردید. یادم است من پشت نیمکت گریه می‌کردم و نگاه می‌کردم به پنجره کلاس که شما پشت آن ایستاده بودید و گریه می‌کردید تا بالاخره خانم سلطانی به اجبار شما را فرستاد خانه ... مادر شما امنیت بودید. تمام دوران مدرسه من چسبیده به شما بودم، اگر صبحی بودم، عصرها... اگر ظهری بودم صبح ها... هر جا می‌رفتید با شما می‌آمدم، با آن فولکس آبی ...
شاید من بارها ترس نبود شما را تجربه کردم و بزرگترین اتفاق، مرگ پدر و رفتن شما به آمریکا بود، باور نمی‌کردم این همه فاصله میانمان باشد، برای همین هیچ وقت آمریکا را دوست نداشتم. کم کم باید باور می‌کردم که نمی‌شود به کسی چسبید و باید دیر یا زود طعم جدایی ها را چشید ...
ضربه بعدی وقتی بود که شما برگشتید اما کلام شما دچار مشکل شده بود، شما در سکوت غلتیدید و من در بهت ... یادم است روزی که به سختی اسمم را صدا کردید آنچنان شادی در قبلم جاری شد که شاید کسی باور نکند صدا کردن یک اسم بتواند اینچنین امید بخش باشد ...
مادر این بار دنیا مرا مجبور کرد که شما را به خاک بسپارم، اما تا قلب من در تپش است در من جاودان خواهید ماند، و امیدوارم بتوانم کمی هم شده شبیه شما باشم، مهمان دوستی تان، پر تلاش بودنتان، به روز بودنتان، آراسته بودنتان، و تعارف های بی شمارتان که البته از پس این یکی بر نمی آیم ? ... و از شما برای تمام آنچه بی دریغ بر من بخشیدید سپاس گزارم...

نوه ی شما
نازنین (یا همانطور که صدایم می کردید گلابتون)
۲ بهمن ۱۴۰۲

9 months, 4 weeks ago
We recommend to visit

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?