✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
⚜عروس لیچ⚜ (کاور پست??)
هیچکس دنیای قبل از شیفت رو به خاطر نمیاره. هزاران سال پیش بوده، تماما از دست رفته، تماما فراموش شده. دانشمندها و تاریخدانها میگن که قبلا دنیا بهتر بوده، روشنتر بوده و سیارهمون به خودمون تعلق داشته، به انسانها.
کشورهای مفتخر و شهرهای زنده و پر هیاهو وجود داشته، و تکنولوژی به بالاترین حدش رسیده بوده.
به سختی میتونیم اینا رو تصور کنیم. هیچ مدرکی وجود نداره، هیچ یادداشت نوشتهای، هیچ عکسی از آلیا تِرا قبل از شیفت وجود نداره. تمام چیزی که الان میدونیم، چهرهی آلیا ترا هست. سرزمینمون سرسری و دلبخواهی به قلمروها و منطقهها تقسیم شده بود، به شهرهای دیوارکشی شده تبدیل شده بود، و فقیرها توی مرزها زندگی میکردن و به سختی زنده میموندن.
هیولاها.
معبدها، قلعههایی بودن که باکرههای جوون میتونستن تست دیانای بدن و با یکی از اون هیولاها جفت بشن. یه ازدواج از پیش تعیین شده با یه هیولا معمولا تنها راهیه که یه زن میتونه خودش رو نجات بده یا به خانوادهـش فرصتی بده که از گرسنگی نمیرن.
اینجا آلیا تراست. به هیولاها تعلق داره، و ما به اونا تعلق داریم.
هیچکس نمیدونه توی عمارت میدنایت چه اتفاقاتی میافته.
خونهی برادرهای واس مثل یه نگهبانه، از بالا به شهر کوچیکمون نگاه میکنه. مثل یه معماست. چهار برادر میلیاردر ترسناک، خیلی کم از دروازههای آهنی عمارتشون رد میشن. این کارشون به شایعههایی که برای دههها وجود دارن دامن میزنه.
وقتی پدرم مرد تمام امنیتی که تا حالا داشتم رو از دست دادم، مجبور شدم تا با بزرگترین برادر رو به رو بشم. آشر واس. زیبایی ظاهریش دقیقا مثل چیزیه که شنیده بودم. زیباییش ذات درندهشو مخفی میکنه و به طرز غیرقابل مقاومتی منو محو خودش میکنه.
یک معامله انجام شد و من هیچ انتخابی ندارم به جز اینکه توی زندان تاریک عمارت گوتیکش زندگی کنم تا خانوادهمو نجات بدم.
همینطور که روزها میگذشتن این برام سختتر و سختتر شد که کشش و جاذبهمون رو نادیده بگیرم.
شاید آشر واس برای من زیادی بزرگ باشه، و اون صد در صد توسط شیاطینش نفرین شده، ولی آتشِ شور و شهوت بینمون یا ما رو فرا میگیره، یا هم... نابودمون میکنه.
برای خرید رمان تیغهای درخشان که از داستان دیو و دلبر الهام گرفته شده، به این آیدی پیام بدید: @Rayalil
⚜لیچها تقریبا منقرض شدن، فقط تعداد انگشت شماریمون باقی موندن.
من باید ازدواج کنم تا جلوی نژادم رو از انقراض بگیرم، ولی چطوری؟
هیچ جنس مونث زندهای انقدر خودش رو خار و خفیف نمیکنه تا بخواد با یه لیچ ازدواج کنه. مردم از ما میترسن. میگن ما پیامآور مرگ، بدشانسی، ویرانی و فساد هستیم.
⚜در آخرین تلاش برای انجام وظیفهام، به قلعه معبد درخواست یه همسر رو دادم. عروسم یه موجود نادیده گرفته شده و مریض حال بنظر میرسید، با دستهای لرزون و چشمهای بیفروغ. از سر ناچاری به دنبال یه ازدواج قراردادی بود.
⚜و اون بینقص بود. سرخی از سر خجالتش داغ و سوزان بود، صداش طنین احساسات رو داشت، و بوسههاش مزهی تابستون رو میدادن. اون تجسم خود زندگیه، تجسم نور، گرمی و شیرینی. و من مثل تاریکی که اشتیاق آفتاب رو داره، سخت بهش نیاز داشتم و میخواستمش.
⚜ولی اون قلب گرم و تپندهـش رو به آفریدهی مرگی مثل من قربانی میکنه؟
پارتگذاری رمان عروس لیچ به زودی در این چنل:
https://t.me/+E6gs2-RQylg3ZDM0
دست هاشو سر داد داخل جیبش و ساکت موند. جرئت نداشتم حتی نفس بکشم.
″باشه پس... باهات یه معامله انجام میدم.″
ضربان قلبم شدت گرفت.
″هر چیزی.″
بدون هیچ هشداری دستهاشو دور مچ دستهام که هنوز جلوی صورتم بودن پیچید و سریع بردشون بالای سرم. منو به جلو هل داد تا وقتی که پشتم به در چسبید. نفسم توی ریههام سنگین شد و چشمهام از ترس گشاد شدن، همینطور خشک شده سر جام موندم.
نگاه خیرهش بینمون در گردش بود و بعد چشمهای آبیش روم قفل شد.
با گیجی پلک زدم. میخواد براش کار کنم؟
″چ... چه کاری قراره انجام بدم؟″
نگاه طولانی و با آهستگی به بدنم انداخت و بعد بهم نگاه کرد.
تیغهای درخشان، داستان دارک و پر رمز و رازی که از دیو و دلبر الهام گرفته شده?
آنابل وقتی پدرش بطور وحشتناکی مرد تمام امنیتی که داشت رو از دست داد، از جمله خونهی بچگیش رو.
تمام باعث و بانی از دست دادن خونش توی عمارت میدنایت زندگی میکنه. بزرگترین برادرِ واس: آشر واس.
ولی برای این کار... مجبوره با خود شیطان معامله کنه... آشر واس.
داستانی الهام گرفته شده از دیو و دلبر?
آنابل
پدرم رو تازه از دست دادم، مادرم با هیچکس حرف نمیزنه و به زور از تختش بیرون میاد، برادر بیست سالهم تمام کارها رو حالا باید مدیریت کنه اونم بدون تجربه قبلی، مجبور شدم بخاطر تمام این وضعیتها برگردم به شهر کوچیکمون تا برای چند وقتی پیش خانوادم بمونم. خانوادم داره از هم میپاشه. و وسط تمام مشکلاتم یه روز اخطاریه تخلیه روی در خونمون پیدا کردم... با امضای آشر واس.
کل اهالی شهر میدونن که نباید حتی از کنار عمارت میدنایت رد بشن. انگار که اونجا یه طلسم یا نفرینی داره. اون عمارت بالای تپهها قرار داره و از اون بالا انگار به کل شهر حکمرانی میکنه. چهار تا برادر اونجا زندگی میکنن، چهار برادر مرموز، ترسناک و... کشنده. درسته کشنده، هیچکس فراموش نمیکنه که سالها پیش موقع مرگ پدرشون شایعهها میگفتن یکی از اونا پدرش رو کشته.
ولی من همین الانش هم پدرم رو از دست دادم و تقریبا دارم کل خانوادم رو هم از دست میدم، من نمیشینم یکجا تا به راحتی خونهای که توش بزرگ شدم و تنها چیزیه که از پدرم برامون مونده رو هم از دست بدم. فقط باید با آشر واس رو به رو بشم... فقط همین...
″اون دختر نمیدونه داره با کی معامله میکنه، نمیدونه کسی که جلوش نشسته شیطانه.″
بابا... تو چیکار کردی؟
چرا باید با شیطان معامله میکردی؟
بزودی ترجمه «تیغهای درخشان» توی این چنل شروع میشه:
https://t.me/+E6gs2-RQylg3ZDM0
آهنگ این ویدئو??
اگه معشوقه مرگ قرار بود با آهنگ توصیف بشه، صد در صد این آهنگه.
هم معنیش که به پایان دنیا اشاره میکنه، هم ملودی و هم همه چیزش?
اگه میخواید معنیش رو بخونید کلیک کنید.
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94