https://t.me/Serentlx

و تموم

قطعا یه قتل دیگه به پروندش اضافه میشد

و اگه مامورا چند ثانیه دیرتر رسیده بودن

و حتی یه بارم توی زندان با یه روانی مثل خودش اشنا شد و سعی کرد یکی و با بند کفشش خفه کنه

این آخرین نامه ایست که برایت مینویسم.
از این پس دیگر منی نخواهد بود که مزاحم روزها و شب هایت شود.
بعد از مدت ها فهمیده ام که من هیچوقت در قلب تو جایی نداشتم ،
هنوز هم ندارم.
و وقتی کسی به جایی تعلق نداشته باشد باید رفتن را بلد باشد
همین حالا هم خیلی دیر کرده ام.
و این اجبار به ماندن چیزی را برای ما عوض نخواهد کرد.
خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنی خواهم رفت.
اگر چه میدانم که هیچ اهمیتی برایت ندارد
رفتنم آسیبی به تو نخواهد زد ، اینگونه باخاطری آسوده می‌توانم ترکت کنم
این بودنم است که تو را آزرده می‌کند.
این هارا نمی نویسم تا به ماندن مجبورم کنی زیرا که من تصمیم خود را گرفته ام و هنگامی که این نامه را میخوانی من رفته ام.
میدانی که به رفتن های پرهیاهو عادت ندارم و من خواهم رفت بی آنکه بدانی چگونه رفتم ، طوری که انگار هیچوقت در زندگی ات نبوده ام.

بهت نیاز دارم و ازت متنفرم