We post unlimited (12PB, 24PB, 1920PB) personal keys for Warp+ and other Proxy / VPNs every day to keep freedom of information of the entire world!
Bot to generate keys: @generatewarpplusbot
📢 Buy ads: @totoroterror
Developer's channel: @akamemoe
Last updated 2 weeks, 3 days ago
Last updated 2 months ago
میدانی اوضاع وخیم است و کسی نمیداند.
مرگ، همه را شوکه خواهد کرد.
@halojhen
نمیدانم واقعا تنها هستم یا این توهم تنهایی دست از سرم بر نمیدارد. نمیدانم باید مشکوک باشم به همه یا کمی مثبتتر فکر کنم. احساس میکنم اصلا وجود ندارم. مدام فکر میکنم اگر بمیرم بعد از سوم و هفتم و چهلم تازه دوستانم متوجه خواهند شد. اگر امشب در زلزلهای خفیف یک تکه سنگ مرمر از نمای ساختمانی بر فرق سرم بخورد و هیچکس این احتمال را ندهد که من مردهام اما واقعا مرده باشم چه؟ نکند جنازهام همینطور در تنهایی به خاک سپرده شود و حتی مادرم نفهمد؟ البته اگر اون نفهمد که چه بهتر!
نمیدانم. نمیدانم برای بقیه بیاهمیتم یا نه...
این شک را چندسالیست به همه چیز دارم.
شک دارم سواد دارم. شک دارم پول دار هستم یا نه. شک دارم جایگاه اجتماعی دارم یا خیر. آیا هنوز خوش مشرب و بامزه هستم؟ نکند فقط هستم که باشم ولاغیر.
خیلی سال است که نصفه شب با کسی خلوت نکردهام و در سکوت صحبت نکردم. بعد از نوجوانی دیگر با کسی آنقدر صمیمی نشدم که بدانم حاضر است مسیری را با من تا انتها طی کند. نباید احمق باشم. من در وضعیت خوبی هستم. این افکار نباید کورم کند. همکارمهم میگوید ناشکری میکنی. اما آیا واقعا ناشکری میکنم؟ چرا میل به مرگ در من روز به روز بیش از قبل قوت میگیرد؟ درد من نکند واقعا فقط وجود است و هیچ درمانی ندارد؟ این تراپیها آیا میتواند کاری کنند که روح من به پاکی قبل از کشیدن این دردها شود؟ آیا اصلا این امکان پذیر است؟ چه کسی اصلا مشخص میکند چه روحی پاک است؟ هربار وقتی روی پلههای اضطراری طبقه دهم برای کشیدن سیگاری میروم به این فکر میکنم فقط ۳ ثانیه زمین میبرد اگر از این بالا بپرم و همه چیز را تمام کنم. فکر میکنم هرچه قدر هم دستاورد داشته باشم بازهم دلم نمیخواهد زندگی کنم و این تلاش برای پیشرفت حتی با اینکه موفقیت آمیز باشد آرامم نمیکند. به طرز وسواسگونه ای دوست دارم روحم سفید و خوش بو باشد مثل ملحفهای که زنی سفید پوست و لاغر اندام آن را در یک دشت سبز رنگ تازه روی طناب انداخته تا خشک شود.
ای کاش یک ملحفه بودم.
این خدای مهربان (میترسم بگویم احمق که از این بدتر شود) واقعا چه خلق کرده که امروز به یک ملحفه سفید حسادت میکند؟ امروز میفهمم سیم باند محسن نامجو چه حال و هوایی دارد.
ریشم را نمیتراشم و از خانه بیرون نمیروم.
ریشم در صورتم ریشه میکند و خودم هم در خانه.
واقعیترین اشتباهاتت را معمولا زمانی انجام میدهی که در حال لذت بردن از آن هستی و خودت نمیدانی!
آن بوسهی عمیق را هرگز بر لبان آن دختر نباید میگذاشتی.
برادرت را بابت آن اشتباه باید میبخشیدی.
با مادرت باید بیشتر وقت میگذراندی.
تو تمام اینها را زمانی فهمیدی که دیر شده بود.
@pasa_halojhen
آه سانتیاگو، دوست خوبم
دنیا پستی و بلندی بسیار دارد. مثلاً وقتی یک نسیم خوشطبع بالای قلهی دنیا صورتت را نوازش میکند، میتوانی هراس سقوط به دامنه را هم در همان لحظهی پیروزیات حس کنی. آدم سر از کار دنیا در نمیآورد. اما یکبار هم که شده، بیا به بعدش فکر نکنیم. من حالا روی بلندترین نقطهی خوشی ایستادهام و ضربان قلبم را بلندتر از نوای سحرآمیز طبیعت میشنوم. پس از گذر ایام طولانی، اکنون من خوشم. چه اهمیتی دارد که دلیل این خوشی چیست؟
مطمئنم اگر دلیلش را با تو درمیان بگذارم از کیفیتش کاستهام، چون معتقدم که زیباترین انتزاع زمانیکه به زبان آید دیگر به لعنت خدا هم نمیارزد. پس بیا کنار هم سکوت کنیم. تصوراتمان را بدون حرف، با هم شریک شویم. سکوت خوب است، هر چیزی در آن امکان وقوع دارد. آن لحظهای که رهبر ارکستر چوبدستیاش را به سکویش میزند به یاد آر، همان لحظهای که همه را به سکوت دعوت میکند. همه میدانند که قرار است به زودی اتفاق زیبا و عظیمی بیفتد اما کسی دم برنمیآورد، چون کسی هنوز نمیداند دقیقاً قرار است با چه روبهرو شود. آه سانتیاگو، به خاطر بیاور آن لحظه را که رهبر ارکستر چشمانش را در سکوتی سترگ بسته و نتهایی که قرار است به محض حرکت دادن چوبدستیاش به نوایی شنیدنی تبدیل شوند را تصور میکند. سکوت... سکوت...
حرفی ندارم. تنها میخواهم تو را همراه خودم به سکوت دعوت کنم؛ اینگونه تو هم در حال خوبم شریک میشوی.
کم هستم. مثل کتلتی که مادر پخته. کمتر از سیب زمینی سرخ کردههای قیمه و کمتر از یکساعت دوچرخه سواری در یک بعد از ظهر بهاری باپدر. کم هستم. کمتر از سگ. کمتر از مستی. کمتر از عمر مادربزرگ و جوجه رنگی. آنقدر کم که لیوان آب بعد از فوتبال. کم هستم، خیلی کم. @pasa_halojhen
کم هستم. مثل کتلتی که مادر پخته. کمتر از سیب زمینی سرخ کردههای قیمه و کمتر از یکساعت دوچرخه سواری در یک بعد از ظهر بهاری باپدر. کم هستم. کمتر از سگ. کمتر از مستی. کمتر از عمر مادربزرگ و جوجه رنگی. آنقدر کم که لیوان آب بعد از فوتبال. کم هستم، خیلی کم.
به خودت میای میبینی چه قدر عقدهای شدی!
مهردادم نیست که بگی کانال دوتا نویسنده داره(خنده)
بعضا پیش میآید که فکر میکنم باید مجلسی برایم ترتیب بدهند و دوست و دشمن و آشنا و غریبه همه به خط بایستند و از من تقدیر کنند. باید برای گذراندن این همه سختی حتما از من تقدیر شود. باید کسی باشد که این را یادآوری کند که مرا دیده است. مدال به گردنم بیاندازند و سلام نظامی بدهند. واقعیت اما طور دیگریست. من معمولا بابت تنبلیهای نکردهام تحقیر میشوم. بابت تفریحهای نکرده سرزنش و بابت ولخرجیهای نکردهام بازخواست. انگار که این دست هیپ نمکی ندارد. هرکاری میکنم به چشم نمیآید. حالا میخواهد خرید خانه برای مادرم باشد یا یک کمک اندک به فقیر. مهم این است که دیده نمیشود و من به خوبی یاد گرفتم که دیده نشوم. وقتی دیپلم گرفتم یک معجزه بزرگ رخ داده بود، اما هیچکس آن طور که باید آن را ندید. دانشگاه قبول شدنم هم همینطور بود. من دانشگاه دولتی قبول شده بودم و آن یالقوزی که همیشه مرا با او قیاس کردند آزاد آورده بود. اما گفتند کار بزرگی نکردم! من کار بزرگی کرده بودم. فقط کافی بود با خودم قیاس میشدم. دانشگاه تمام شد. کلی کار کردم و درس خواندم و بی پولی کشیدم. کل این ایام را میگفتند مفت خور است! گذر کردم و آن دوران هم تمام شد. در شرکتی توانستگ کار گیر بیاورم که وقتی مهدی کمالی دوست و همکلاسی قدیمم، شاگرد زرنگ سوم دبیرستان شنید ابروانش بالا رفت. اما بازهم دیده نشد. فقط تبریک گفتند. اینها مرا دیوانه کردند. فقط توقع دارند. تند و تند اجابت میکنم و باز هم سایه مردی از دور پیدا نمیشود که بیاید لبخندی بزند و دست به شانهام بگزارد و بگوید خیلی مردی!
@pasa_halojhen
We post unlimited (12PB, 24PB, 1920PB) personal keys for Warp+ and other Proxy / VPNs every day to keep freedom of information of the entire world!
Bot to generate keys: @generatewarpplusbot
📢 Buy ads: @totoroterror
Developer's channel: @akamemoe
Last updated 2 weeks, 3 days ago
Last updated 2 months ago