Unlock a World of Free Content: Books, Music, Videos & More Await!

سپهرداد

Description
کانال تلگرام وبلاگ سپهرداد
Sepehrdad.blog.ir

راه ارتباطی:
@peyman_haghighattalab


peyman_hagh47@yahoo.com
Advertising
We recommend to visit

کد رهگیری:
@rahgiriheen

پیج اینستا:
instagram.com/heenclothin

ادمین:
@heriahereee

Last updated 1 month, 3 weeks ago

Last updated 10 months ago

🔲Sina Soleymani

Financial Analyzer & Financial Markets Expert / Investing and Gadfly Analyzer / Investment & Portfolio Manager

Last updated 3 weeks ago

1 month ago

تو مقدمه‌ی این کتاب یه بخشی از یکی از پروژه‌های «دیاران» البته خیلی خیلی مختصر روایت شده.
اگر حال و مقال می‌بود داستان این چند سال را روایت می‌کردم بهتر هم می‌بود.
ولی به غیر از این هم کتاب جالبی است در حوزه‌ی توسعه.

1 month, 1 week ago

دیروز به دیدار کاخ مرمر رفتم. قبل از بازدید به عمد چیزی در مورد کاخ مرمر نخواندم. حتی سعی کردم عکس‌های کاخ را هم نبینم. می‌خواستم پیش‌زمینه نداشته باشم. با تور سفرنویس رفتم. با توجه به شرایط فعلی‌ام برایم مبلغ تور گران هم بود. اما خودم را دربست سپردم به روایت مجری تور. بهانه‌ی اصلی روایت تور، ترور نافرجام محمدرضا شاه در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ در کاخ مرمر بود. به بهانه‌ی این ترور اتاق به اتاق کاخ مرمر را رفتیم و دیدیم و قصه‌ی ساخته‌ شدن این ساختمان مرمری سبز را که کم کم دارد صد ساله می‌شود شنیدیم.

راستش قر و اطوارهای امنیتی بازدید از کاخ را هم دوست داشتم. در نگاه اول این‌که ساعت و موبایل و کیف و کلید و همه‌ی چیزهای فلزی‌ات را ازت بگیرند و برای ورود به کاخ از دستگاه فلزیاب ردت کنند و بعد به خاطر فلزی بودن سگک کمربندت همه‌جایت را بگردند آزاردهنده است. برای خانم‌ها هم که گیر می‌دادند به حجاب شدید. اما این‌که نمی‌شد موبایل برد و فرت و فرت عکس گرفت باعث می‌شد تا قدر دیدن را بیشتر بدانم. این گرفت و گیرهای بیهوده برایم یک جور مناسک ورود بودند و تجربه‌ی دیدن کاخ مرمر را قدسی می‌کردند. گفتم قدسی… کاخ مرمر را رضاشاه بنا گذاشت. سال ۱۳۰۶ در تکه‌ای از زمین‌های قجری خاندان فرمانفرماییان شروع به ساختن کردند و در سال ۱۳۱۶ کاخ مرمرین سبز با گنبدی شبیه به گنبد مسجد شیخ لطف‌الله آماده‌ی بهره‌برداری بود. تا سال ۱۳۴۴ دفتر کار و محل دیدارهای محمدرضاشاه بود. بعد از ترور محمدرضا راهی کاخ نیاوران شد و از سال ۱۳۵۵ کاخ مرمر تبدیل شد به موزه‌ی دستاوردهای حکومت پهلوی. بعد از انقلاب تا مدت‌ها دست کمیته‌ی انقلاب اسلامی و قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت نظام بود تا سال ۱۳۹۹ که بار دیگر موزه شد. در ۴۰ سالی که بعد از انقلاب این کاخ محل کار سران جمهوری اسلامی بود از آن به عنوان ساختمان قدس یاد می‌شد.

اعجاز کاخ برایم بازدید از طبقه‌ی دوم کاخ بود. آن‌جا که بعد از عبور از چند اتاق و دیدن چند تا ظرف سفالی و فلزی و عبور از راهرویی که پوستر سازندگان اصلی کاخ به دیوارهایش آویخته بودند، به جایی می‌رسیدی که بهت پاپوش پلاستیکی می‌دادند. باید پاپوش پلاستیکی می‌پوشیدی تا آلودگی کفش‌هایت پخش نشود. پاپوش‌ها را که می‌پوشیدی به پلکان ورودی می‌رسیدی و بالای پلکان منظره‌ای اعجازآور از گنبد کاخ تو را مبهوت می‌کرد. خود مسجد شیخ لطف‌الله بود. با همان عظمت و زیبایی. باورم نمی‌شد که گنبد به این زیبایی در تهران بود و من کیلومترها ازش دور می‌شدم تا در اصفهان و مسجد شیخ‌لطف‌الله ببینمش. یک نکته‌ی جالب دیگر هم این بود که سازنده‌ی این گنبد (آقای حسین لرزاده) طراح و سازنده‌ی بنای آرامگاه فردوسی و مساجد زیاد دیگری هم بوده.

وقتی از پلکان سنگی بالا می‌رفتی و تصویر هزار بار تکرارشونده‌ات در آینه‌های دو سوی پلکان را می‌دیدی، آن بالا زیر گنبد بر سینه‌های دو دیوار دو نقاشی آب‌روغن بسیار بزرگ به چشمت می‌خورد: تصویر ساختمان تخت‌جمشید در حالت قبل از تخریب در یک سمت و تصویر دیگری از سه خط طلای راه‌آهن ایران و پل ورسک. گنبد گیتی هم که با کاشی‌کاری‌های زیبا بر فراز ایستاده بود. راهنمای تور می‌گفت که در زمان محمدرضاشاه در بالای پلکان یک نقاشی بزرگ هم بود که این روزها نیست. به غیر از آن نقاشی تمامی عناصر ساختمان به شکل روز اول درآمده‌اند. من بعدها رفتم و آن نقاشی را در فیلم‌های عروسی محمدرضاشاه با فرح نگاه کردم. نقاشی شکوهمندانه‌ای نبود. اما به شدت معنادار بود. یک نقاشی بود از اقوام مختلف ایران در لباس‌های مخصوص به قومیت خودشان.

در حقیقت بخش اعظمی از طبقه‌ی دوم کاخ مرمر به نشان دادن تلاش خاندان پهلوی برای برساختن ایران به عنوان یک کشور اختصاص داده شده است: برجسته کردن بخش شاهنشاهی تاریخ ایران، گرد آوردن همه‌ی اقوام ایرانی به زیر یک گنبد و ایجاد راه و راه‌آهن برای مرتبط کردن بخش‌های مختلف ایران به همدیگر.

یک جای دیگر کاخ مرمر را هم خیلی دوست داشتم. سالنی که در آن نقاشی‌های بخش‌های مختلف هفت‌پیکر نظامی بر دیوارها آویخته بودند. سالن بزرگی که در زمان هاشمی رفسنجانی مورد تعرض واقع شده بود و افرادی ناشناس (!!!) آن را به آتش کشیده بودند و دود حاصل از آتش‌سوزی، حتی گنبد زیبای کاخ را هم سیاه و کبود کرده بود. هنوز آثار آن آتش‌سوزی بر تن دیوارها باقی مانده بود. آن سالن را به خاطر نقاشی‌های هفت‌پیکر دوست داشتم. یکهو میل عجیبی به خواندن هفت‌پیکر نظامی را در من بیدار کرد. اصلا کمی هم شرمنده شدم که چرا نظامی نخواندم. بعد که افتادم به خواندن صفحات ویکی‌پدیا در مورد نظامی و هفت‌پیکر حتی احساس غبن کردم. واقعا چرا من نظامی را در نیافته بودم؟ به نظرم حتی از فردوسی هم شاعر مهم‌تری به نظر آمد. کرمش به جانم افتاد که بخوانم.

1 month, 1 week ago

بخش دوم

🔹شناختی کوتاه از نظامی و خمسه (پنج کتابش)

🔸گفتاری بر ستایش شاعران از زیبایی پسرانه و زنانه

🔹پیروی نظامی از ویس و رامین در کتاب خسرو و شیرین

🔸 چرا در ایران اسکندرنامه کمتر خوانده می شود؟

#خمسه_حکیم_نظامی_گنجوی
#دکتر_محمد_جعفر_محجوب

@I_am_Iranin_human

2 months, 3 weeks ago
سپهرداد
2 months, 4 weeks ago

داشتم کتاب «ایرانی‌تر» نهال تجدد را می‌خواندم. کتاب در مورد خاطرات او با شوهر فرانسوی و البته مشهورش (ژان کلود کریر) است. دو قسمت دارد: ایران و انیران. خط اصلی کتاب، روایت‌ عاشقانه‌ی نهال تجدد از ژان کلود است، مردی که ۳۰ سال از او بزرگ‌تر است. اما حضورش باعث شد تا نهال تجدد ایران و انیران را بیشتر و بهتر بشناسد. بخش زیادی از کتاب در مورد سفرهای‌شان به جای جای ایران و فرانسه و کشورهای مختلف جهان و آدم‌های مشهوری است که باهاشان در ارتباط بوده‌اند. کتاب لاغر و بی‌شیله‌پیله‌ای است.
یک جایی از کتاب نهال تجدد می‌گوید که در نوجوانی دیدن سریال دلیران تنگستان باعث شد که به مادرم گیر بدهم که به بوشهر مسافرت کنیم. بعد آن‌ها واقعا به بوشهر می‌روند و او با دوربین عکاسی آنالوگش کلی هم عکس از بوشهر و آن حوالی می‌گیرد. صحبت از حداقل ۵۰ سال پیش است و مسلما داشتن دوربین‌ عکاسی سطح بالایی از ثروت را می‌خواست. ولی من یاد یک خاطره‌ی دیگر افتادم.
نوجوانی من مصادف بود با دوره‌ی ریاست‌جمهوری خاتمی و اوج دوران کاری روزنامه‌ها و مطبوعات. هم کمیت و هم کیفیت خیلی بالا بود. یادم می‌آید یک سال نزدیک عید (فکر کنم سال‌های ۷۸-۷۹ بود) روزنامه‌ی همشهری یک ویژه‌نامه‌ی عیدانه در مورد سفر در ایام نوروز منتشر کرد. خیلی ویژه‌نامه‌ی پروپیمانی بود. مجله‌طور نبود. همان صفحات روزنامه بود و کلی عکس خوش‌آب و رنگ تمام صفحه از جاهای مختلف ایران و توضیحات و روایت‌هایی از سفر به آن‌جا. گل‌درشت‌های ایران بودند. به طور ویژه یک صفحه‌ی خاصش را یادم می‌آید. یک عکس نیم‌صفحه بود از تخت‌سلیمان. از زاویه‌ی آن چاه (دریاچه؟) وسط تخت سلیمان عکس را گرفته بود و در زمینه سازه‌ی قدیمی تخت سلیمان قرار گرفته بود. متنی که در نیم‌صفحه‌ی پایینی آورده شده بود خیلی شکوهمند بود. من با همان سواد چهارم ابتدایی‌ام تحت تاثیر متن و عکس قرار گرفته بودم. ما آن سال‌ها همیشه عیدها می‌رفتیم شمال. ردخور نداشت. شمال هم فقط روستای پدری منظورم است. برای بابام جای دیگری تعریف‌شده نبود. آن سال تحت تاثیر آن ویژه‌نامه‌ی همشهری دو سه هفته قبل از عید هر شب به بابا و مامانم می‌گفتم امسال عید برویم مسافرت، برویم ارومیه و آذربایجان غربی. برایم رفتن به شمال و روستای پدری اصلا مسافرت محسوب نمی‌شد. هنوز هم همین‌طوری‌ام. شمال رفتن را سفر حساب نمی‌کنم. زنگار تکرار دارد برایم. ولی اصرارهای من هیچ تاثیری نداشت. همیشه باید عیدها می‌رفتیم شمال و تا روز آخر هم شمال می‌ماندیم. حقیقتا برایم حوصله‌سربر هم بود. روایت نهال تجدد را که خواندم یاد اصرارهای آن سال خودم به بابا و مامان برای رفتن به آذربایجان غربی افتادم و البته تفاوت برخورد مادر تجدد با پدر و مادر خودم توی ذوقم زد. اصرارهای من اصلا کارگر نیفتاد. تو بگو حتی قول بدهند که مثلا تابستان برویم. اصلا و ابدا. تابستان هم رفتیم شمال. همیشه رفتیم شمال.
البته که من بالاخره به تخت سلیمان رفتم. آن هم خیلی ناخواسته و طی یک سفر همین‌جوری با دوستان در سال‌ها بعد. الان که نگاه می‌کنم اصلا آن سال به قصد تخت سلیمان نرفته بودیم. به قصد گنبد سلطانیه‌ی زنجان رفته بودیم بعد همین‌جوری سر از غار گرماب درآوردیم و بعد تکاب و… این هم غافلگیرم کرد. یکهو فهمیدم که آقا من خیلی سال پیش‌تر زمانی که ۹-۱۰ ساله بودم آرزوی رفتن به یک مکان خاص را پروراندم. اما آن آرزو در آن زمان محقق نشد. اما بالاخره در روزگاری دیگر، محقق شد. خیلی سال بعدتر محقق شد. جوری که حتی فراموش کرده بودم که روزی من این آرزو را داشتم. اما بالاخره محقق شد. حس می‌کنم آرزوها همین‌شکلی‌اند… برای خیلی از آدم‌ها، آرزوها در لحظه‌ای که جوانه می‌زنند به گل نمی‌نشینند. بعضی‌ها هم مثل نهال تجدد در آن روایت، فاصله‌ی جوانه زدن آرزو و به گل نشستن برای‌شان کوتاه است. بعضی‌ها هم مثل من خیلی طولانی…

2 months, 4 weeks ago

تا این‌جا این طوری بوده‌ام که همیشه برشی از نوشته‌هایم را انتخاب می‌کردم و برای خوانش کامل به متن اصلی لینک می‌دادم. آیا موافق هستید که تغییر رویه بدهم و متن کامل نوشته‌هایم را هم در همین کانال تلگرام بیاورم؟
anonymous poll

بله – 16
👍👍👍👍👍👍👍 70%

خیر – 7
👍👍👍 30%

👥 23 people voted so far.

3 months ago
آخرش به هامر اسبا‌ب‌بازی‌ام رسیدم. چه …

آخرش به هامر اسبا‌ب‌بازی‌ام رسیدم. چه آن زمان که سفیدبرفی را داشتم و چه زمانی که کیومیزو را، همیشه روی داشبود با چسب دوطرفه می‌چسباندمش که جلوی چشمم باشد. یادم بیاید که من رویای ماشینی خوب و همه جا برو را دارم. جلوی چشمم باشد که آرزویم را فراموش نکنم. یک موقع یادم نرود که من بیش از این حرف‌ها هستم. یادم نرود که من آرزوهایی بزرگ‌تر دارم و دلم می‌خواهد جهان را بیشتر کشف کنم. آن هامر اسبا‌ب‌بازی برای من خیلی نمادین بود در تمام این سال‌ها. شیشه‌هایش دفرمه شده بودند. زیر آفتاب ایران که مانده بود شیشه‌های پلاستیکی‌اش ذوب و کج و کوله شده بودند. اما بدنه‌ی فلزی‌اش تاب آورده بود. همین دفرمه شدن شیشه‌ها هم برایم نماد شرایط سخت زیستن در ایران بود. یادم نیست از کجا سروکله‌اش پیدا شد. ولی از دل یک رویا برآمد. این‌که من باید بیش از این‌ها باشم و این ماشین ضعیف فعلی لایق من نیست (آن موقع پراید داشتم). این‌که باید ماشینی داشته باشم که آخ نگوید. به هیچ مسیری نه نگوید. توانمند باشد. توانگر باشد. توانگر باشم. بزرگ باشد و بزرگ باشم:

🌎 متن کامل

🆔 @sepehrdad_channel

3 months, 1 week ago

خب موضوع کتاب بسیار جذاب است: شورش‌های شهری. پدیده‌ای که در کشورهای مختلف جهان رخ می‌دهد و حکومت‌ها بسته به نوع‌شان تقریبا واکنش‌های مشابهی دارند. مصطفی دیکچ علت اصلی رخ دادن شورش‌های شهری را بی‌عدالتی می‌داند. بر این باور است که اکثر کشورهای جهان بعد از سال‌های ۱۹۷۰ به سمت نوعی از اقتصاد رفتند که ثروت در اختیار جمعیتی کوچک قرار گرفته و مردمان عادی در حاشیه قرار گرفته‌اند و طرد شده‌اند. ابزار قدرت ثروتمندان هم برخوردهای پلیسی است. به دلیل خشونت روا داشته شده مردم از یک جایی به بعد برای اعتراض به خشونت متوسل می‌شوند. خشونتی که با خشونتی بزرگ‌تر از سمت پلیس و طبقه‌ی حاکم پاسخ داده می‌شود. او این الگو (طردشدگی، محرومیت، تبعیض، بدنام‌سازی و خشونت پلیس) را در کشورهای مختلف با زمینه‌های گوناگون (ترکیه، یونان، سوئد، آمریکا، انگلیس، فرانسه) پی گرفته تا حرفش را ثابت کند که شورش‌های شهری فقط یک خشم ساده نیستند، بلکه اعتراضاتی هستند به نظم موجود جهان. حرفی که در مورد جبنش‌های اخیر ایران (اعتراضات سال‌های ۹۶ و ۹۸ و ۴۰۲) به خوبی صدق می‌کند.
بن‌مایه‌ و حرف اصلی کتاب خیلی جذاب است و برای من واقعا دوست‌داشتنی بود این نوع از تحلیل. ولی نگارش کتاب و نیز ترجمه کمی اذیتم کرد. کتاب‌ اطناب و تکرار زیاد دارد. ترجمه هم پر از دست‌انداز و روی مخ است. چرا ترکیب «مجوز اقامت قانونی» را «مجوز قانونی اقامت» ترجمه کردید آخر؟ ازین‌ نوع ترجمه‌ها زیاد داشتند متاسفانه. طرح جلد ترجمه‌ی فارسی هم انصافا بی‌ربط و افتضاح بود.

3 months, 1 week ago
5 months, 1 week ago
مقدمه‌ی کتاب «نوشتن برای زیستن» را …

مقدمه‌ی کتاب «نوشتن برای زیستن» را که خواندم دیدم بدجور با نویسنده‌ی کتاب هم‌دردم و همین من را اسیر این کتاب کرد. کتابی که هر فصلش را با ولع خواندم و هر چه جلوتر رفتم تعداد خطوطی که به نظرم ارزش خط کشیده شدن داشتند بیشتر می‌شد. ماساکو واتانابه توی ژاپن برای خودش کیابیایی داشت و نخبه محسوب می‌شد و دانشجوی خفنی بود. اما وقتی توی آمریکا به دانشگاه رفت اولین تکالیف نوشتاری درس‌هایش همه غیرقابل ارزشیابی شده بودند. چند ماهی طول کشیده بود تا بتواند از سطح C به سطوح بالا برسد. راهی بس طولانی و دشوار. بعدها فهمید فرق ماجرا خیلی بنیادی‌تر از این حرف‌ها بوده. نکته‌ای که من هم بعد از خواندن کتاب در مورد خودم به این نتیجه رسیدم.
محوریت اصلی کتاب «نوشتن برای زیستن» مقایسه‌ی آموزش نوشتن و روایتگری در دو کشور ژاپن و آمریکاست. چرا نوشتن؟ چون تفاوت نوع نگارش در فرهنگ‌های مختلف نشان‌دهنده‌ی سبک استدلال و چگونگی مبحث «منطق» در فرهنگ‌های مختلف است.کتاب با مقایسه‌ی سبک نوشتن رایج در مدارس آمریکا و ژاپن شروع می‌شود: کی-شو-تن-کتسو و مقاله‌ی کوتاه (ایسی)...:
👇👇👇
در باب کتاب نوشتن برای زیستن

We recommend to visit

کد رهگیری:
@rahgiriheen

پیج اینستا:
instagram.com/heenclothin

ادمین:
@heriahereee

Last updated 1 month, 3 weeks ago

Last updated 10 months ago

🔲Sina Soleymani

Financial Analyzer & Financial Markets Expert / Investing and Gadfly Analyzer / Investment & Portfolio Manager

Last updated 3 weeks ago