Last updated 2 months, 2 weeks ago
It doesn't hurt me anymore like it used to.
و زنم
هعی روزگار.
تو دانشگاه با یک شخصی صحبت میکردم، اسمش محمد حسین و ازش پرسیدم که توی مارول چه شخصیتی هست که باهاش همدردی میکنه و وقتی میبینتش میگه عه من؟
و خب گفت نمیدونم و بعد که بیشتر صحبت کردیم هیرو هارو گفت و من وقتی گفتم گفت تو همش سمت ضد قهرمان ها هستی.
داشتم فکرمیکردم چرا هیچوقت یک قهرمان رو نمیتونم کین کنم؟
یعنی اینطوریم که حتماً باید بدترین قسمت از وجودشون رو ببینم و بعد تصمیم بگیرم.
یعنی هیرو ها خیلی خوبن ها- ولی قشنگی به اون خاکستری و رنگی بودن شخصیت.
یعنی یک جوری که بفهمم چرا همچین آدمی شده؟ و قراره چه جور آدمی بشه در آینده با توجه به کسی که الان هست؟
و همیشه دلایل کینم تو بخش «درک نشدن.» یک شخصیت پر رنگ میشه.
اون کارهای احمقانهای که انجام دادن و به طرز عجیبی وحشتناک بوده برام قابل درک میشه چون میدونم اگر من بودم انجامش میدادم. (I'm not proud of that.) تلاش میکنم که خوب باشم ولی.
Oh, there is no glory in love
Only the gore of our hearts
یک آهنگی پیدا کردم و از اونجایی که هیچکس البته خیلی کم پیدا کردم که شباهت آگاتا و لوکی رو ببینه- این آهنگ رو که پیدا کردم و گوش کردم خیلی حس این دو تا رو بهم داد پس اینو درست کردم.
If it's meant to be then it will be.
احساس میکنم صبح خواب مرلین رو دیده بودم
در حقیقت میوه هم میشه-که کشیدم بعد دیدم حوصلم داره سر میره اینم اضافه کردم بهش.
خاک تو سرت خیلی خوشگله
Last updated 2 months, 2 weeks ago