✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
ما میراث دارِ ملالِ مردمانِ یک سرزمینیم..با زخم هایی ناسور بر قلبِ فرهنگمان..یکی محبت بی تمام ترانه ایم..پر از بویِ آویشنیم و آستاره..لبریزِ عطرِ عزیزِ کبوتر و کلامِ کهنسال..ترانه هامان بی تا..آموخته به تهده از تباتبِ کوچ و کلمه..ترانه از دهانمان نخواهد افتاد.. دست هایمان کوتاه ست ،آرزوهامان اما بلند..
------------------------------
آرش صبا
در آستانه ی فروپاشی
-----------------------------------------------
از آن وقت هایی ست که حالم از "لـر" بودنم،از "بختیاری" بودنم،خوب نیست..از اینکه دغدغه ی آدمهایِ یک سرزمین شده سالی یکبار با قرض و قوله لباس های "لـری" پوشیدن و بر مزار کسانی جمع شدن که شناختشان از اندیشه شان به اندازه ی یک سر سوزن نیست..
از همه اسطوره می سازیم..و به هیچ شخصیتی هم رحم نمی کنیم..انگار یکی از وظایفی که داریم این است که همه چیز را از اندیشه تهی کنیم..رسالتمان شده دفن کردن آدمها و حماسه ساختن از شمایلشان..به معجزه ی اندیشه و طرح سوال بی ایمان شده ایم..
و از یاد برده ایم که طرح یک سوالِ خوب می تواند سرها را برگرداند،نگاه ها را بچرخاند..زبان ها را در کام نگه دارد..و کنکاشی را آغاز کند که کجای کار ما می لنگد..؟
از ادبیات و موسیقی تا سیاست و اجتماع از هر راهی که می رویم سر از مرزِ حماسه و اسطوره در می آوریم..تاریخمان شده چند اپیزود برای افتخار کردن..و در میان این افتخار کردن هایِ بدون تعهد به ادبیات و هنر یادمان می رود..اگر به "رقص لری" افتخار می کنیم باید فلسفه ی وجودی اش را بشناسیم..نسبتش را با آزادی بفهمیم..تاریخِ پر فراز و نشیبش را از دلِ سنگ نگاره ها بیرون بکشیم..ارتباطش را با حاکمیت های گوناگون درک کنیم..و پیچیدگی هایِ فلسفی اش را و چگونگیِ سازگاری اش را با جغرافیایِ این مردمان متوجه شویم.
اگر به "آ بهمن علإدین" افتخار می کنیم در کنار این افتخار کردن خورجینِ کهنه ی کلماتش را هم نو کنیم..پا به پایِ قطره هایِ بارانِ نابِ واژه هایش که از دستان خدا گرفته بود و برایمان به ارمغان آورده بود و سخاوتمندانه به رخِ زمینِ چرک و چروکِ اندیشه ی مان می کشید زندگی کنیم..و فراموش نکنیم که این موسیقی مدیون و نیازمندِ دوباره به افرادی مثلِ شادروان"عطا جنگوک"است تا دوباره بهمنی دیگر در این سرزمین طلوع کند که از اردیبهشت بگوید..
تلاش کنیم که درک و دریافت مان را از موقعیت های دنیای مدرن تنظیم و متوازن کنیم..و سرزمینمان را بازسازی کنیم..مردمانی که نتوانند اندیشه شان را نو کنند..سرنوشتی جز بی قراری و ناپایداری و در نهایت فنا و فروپاشی نخواهند داشت..
-------------------------------------------
آرش صبا
#لـر
#بختیاری
سحر گاهِ کوچ..(موسیقی بی کلام)
موسیقی فاخر لری گوش کنیم..
-------------------------------------------------------
جنونی بدوی در این آهنگ هست..جنونی لبریز زندگی..عشق و امید..امیدِ رسیدن..این عشقِ به زندگی را در هیچ سحرگاهی در هیچ جای جهان پیدا نخواهیم کرد..این موسیقی با بانگِ رحیل آغاز می شود..و بعد نوایِ بی نوایِ نی.. نئی که همیشه از جدایی ها شکایت داشته..انگار صدای باد است که در دشتهای گرما زده ی گرمسیر می پیچد..هوی هوی باد را می شنوی..و خارهای خشکی که به تیپای باد.. و هوای سفر..دل کندن..و به ناگاه نوای رفتن آغاز می شود..و به خوبی حس رفتن و امیدِ تازه را می شود در این موسیقی یافت..صدای زنگوله ها..و پاهایی که با شوق به سوی امید کشیده می شوند..و در این میان دوباره ناله ی نی بلند می شود..و دلتنگی ها..و دلتنگی ها و گذشته ای که دست از سرِ احوالِ زندگی آدمی بر نمیدارد....ولی امید خودش را در دل ها منتشر می کند..
با این توضیحات دوباره به این موسیقی گوش کنید لطفن..
---------------------------------------------------
آرش صبا
کوچِ آخـر
----------------------------------------------
از بهار چند روزی مانده بود هنوز، ولی گرما جان ها را کافر می کرد..زبان ها به خوشی نمی چرخید..زنی با ناراحتی و بلند به شوهرش می گفت..خودم و بچه هام به گرمسیر آب به سر میشیم..
"تاته چراغ" به سایه ی آخرین دیوار کاهگلی تکیه داده بود..این موقع سال کسی "تاته چراغ" را به گرمسیر ندیده بود..پیرمرد چندین روز قبل از اینکه مالِ "آ مرید" به "آب شور" برسد به "چَـمِ بُـربُـر" می رسید و صبر می کرد تا مال ها بیایند و همسفرشان می شد تا ییلاق..
تسبیح دانه درشتش را چرخاند و با خودش گفت..هنی بهاره..تابستون امسال قیامته..قیامت..
به قربون خدا..منی فقط زورش به گرمسیر رسیده..
"تاته چراغ" جوانی را فرستاده بود به "چمِ بربر" تا به "آ مرید" خبر بدهد که امسال منتظرش نباشد..
"آ مرید" رو به "گلبانو" گفت..بِ چراغ پام رو نیگره..گل بانو..
گل بانو صبح زود روانه شد تا سراغی از پیرمرد بگیرد.."چم بربر" پر بود از صدا..گاو ها و گوسفندها و نعره ی الاغ ها..سگ ها..آدم ها..نامفهوم ،اما لبریزِ حرکت....توی صداهای نامفهوم، زندگی جریان داشت..شوقِ رسیدن به ییلاق..
از سربالایی "چم بُـربُـر" قدم به دشت گذاشت..زمین ناهموار دشت و اندوهِ کشتزارهایِ زرد روی..و برزگرانی که تقدیرشان ماندن به تنهاییِ گرمسیر بود...از کنار کشتزاری گذشت و با صدای بلند به برزگران گفت..خدا قوت.."میرِ مات" بی انکه سر بلند کند جواب داد "خدا پیرت کُـنا"..
صدای جوانی که "آواز برزگری" می خواند انگار سوگی هزاران ساله را به دوش می کشید..
گلبانو پشم های گوسفند را دور دست چپش پیچیده بود و به سرعت با دست راست "پـره" را تاب داد..خیالِ خوشِ ییلاق خیالش را پر از خنکی می کرد..
نجیب راه می رفت..نه بلند گام بر می داشت نه کوتاه..به قاعده بود..با صورتِ"وُر یَک وَنده"..و چشمهای سیاهش که به"تُـرنه هایِ" لول شده اش جور در می امد..چین های ریزِ کنار چشمهای گلبانو زیباتر نشانش می داد..وسطِ دوتا ابرویش ستاره سبزی می درخشید..
گلبانو پس پدر بود..جای خالیِ پدرش را "تاته چراغ" برایش پر می کرد..یادِ ییلاق، گرما را تحمل پذیر می کرد..بهون هایی که سر به "داگِ" کوه می دادند و ادمهایی که تعریف های "خَـیف خَـیف می کردند..
یادش آمد اولین بار "مرید" را روی چشمه دیده بود..به بهانه ی دیدنِ عمه اش "شاهی جان" آمده بود روی چشمه ولی همه می دانستند داستان از چه قرار است..شاهی جان صدایش کرد و گفت گلبانو ی پیاله آب بیار برا پسر برادرم..دخترها به هم نگاه می کردند و چشمهایشان بلند بلند می خندید..
توی خیالات خودش رسید به خانه ی تاته چراغ..از دور و نزدیک تاته چراغ را دید که زیر درخت کنار داخل حیاطِ سنگ چینِ خانه نشسته..از همان دور خوش آهنگ گفت..سلام کاکام چراغ..مجالت به خیر..
"تاته چراغ" سر بلند کرد، گلبانو را که دید..جان به کالبدش دوید..گفت علیک شاد..دیدارت به خیر رودوم..دردت به جونوم..بو..دوهدر امدادرسه پدرشه..گلبانو خم شد و دست تاته چراغ را بوسید..
گلبانو گفت کاکا مندیرتیم..بهار ری به "تَـهلی" داره..
"تاته چراغ" قوری را گذاشت کنار چاله..و استکانی را خوب شست وچای دورنگی برای گلبانو ریخت..
گلبانو خواست سوال بکند که چرا تاته چراغ آماده ی کوچ نیست..ولی حال و احوال پیرمرد را خوب می شناخت..می دانست با سوال کردن خودش را سبک می کند..پیرمرد خودش باید به حرف بیاید..
زیر استکان را کمی فوت کرد به لب که گذاشتش زیر چشمی پیرمرد را نگاه کرد..با خودش گفت..نه.."بی دنگیِ تاته به بارت نی"..
"تاته چراغ" زیر لب زمزمه کرد..ای خومی لول ز خومی مندوم خومه تک..
رو به گلبانو گفت..بو..گلبانو..نه "زَهـمِ" پلنگ "حَلاج" داره نه بُنگِ "مَـلکِ میت"..
پار به پَـسینِ تَـنگی دیندا گِـرِهدوم ز قافله..ز دلِ آستاره یِ "قِـلبه" بُـنگی رسی به گوشوم..که های های چراغ اِمومقلی..ها دادوم به بُـنگِ اَجَـل..
گود..سالِ دی "وِسال" نِـهده به "رَهـرو".."گِردِواری" بکن سی "رَهـرو" "دینداییت"..مَـندوم استخون سِـوِک کونوم سی کوچِ اخیر..
دست برد و از زیر گلیم..بسته ی پولی را که توی پلاستیک گذاشته بود و محکم با کش بسته بود..به طرف گلبانو گرفت..گفت رهرو خرج و مخارج داره رودوم..حلالوم کن گلبانو..
گلبانو بلند شد..می دانست پیرمرد حرفش را زده..خم شد و دستِ تاته چراغ را طولانی تر از همیشه بوسید..تاته چراغ بو گذاشت روی دستمالِ گلبانو..
گلبانو رو به چمِ بُـربُـر راه افتاد..رو به ییلاق..رو به زندگی ..شانه هایش اما می لرزید..
تاته چراغ دستش را بالا آورد و ارام گفت..دیدار به قیامت دوهدروم..دیدار به قیامت..
---------------------------------------------
آرش صبا
#داستانک
#لری
زندگی را دوست می دارم..
مرگ را دشمن..
https://t.me/chaykhanehLALI
فهـمِ آزادی
----------------------------------------------------
حقیقتی ست که مردمانِ این سرزمین،مردمانِ قیام هایِ همیشه و بی سرانجام بوده اند..از قیامِ مزدکیان در دوره ی "ساسانیان"،تا خیزشِ نقطویان در عهدِ "صفوی"از نهضتِ "بابیان"در زمان "ناصری"تا انقلابِ مشروطه و از انقلابِ پنجاه و هفت تا امروز،مردمانِ این سرزمین به دنبالِ راهی برای یافتنِ زندگی بوده اند..و پیدا می شد دولتمردانی دلسوز که دل به بخششِ نان و آزادی و رفاه به مردم بسته بودند..از"حَسَنکِ وزیر"تا امیر کبیر و "شاپورِ بختیار"که خیال به انتظار بردند و سر بر دار شدند..
اما آنچه مسلم است اینکه ما هرگز آزادی را تجربه نکردیم..چرا که آزادی نه دادنی بود و نه گرفتنی..
آزادی دارِ سایه داری ست که باید در جانِ آدمی ریشه بزند..
مگر نه اینکه"رضا شاه"می خواست به زور و ضربِ سلاح و سرنیزه"بُرقع"از روی و مویِ زنان بردارد؟سرانجام چه شد؟چند دهه بعد همان زنان با سلام و صلوات چادر و چارقد از پستویِ خانه ها درآوردند و بر روی و مویِ خویش کشیدند..
جمهوری اسلامی می خواهد که با داغ و درفش مردم را به بهشت بکشاند..و امروز آنچه هست بیزاری از رسیدن به بهشتی ست که جان هزاران نفر را طعمه ی مرگ و مویه کرد،،
جامعه ای که هیچگاه وزیدنِ نسیمِ آزادی را روی پوست و تن و جانِ خویش تجربه نکرده است..و نگذاشته اند در این هوا نفس بکشد..همیشه هوایِ انقلاب به سرش می زند..که شاید با انقلاب به آرزویش برسد..چه آرزویِ بی سرانجامی..
نقل است که"طاهره قره العین"در دشتِ "بَدَشت" چون روبنده از سر برداشت،یکی از حواریون"باب"گلوی خویش درید،تا ایمانش را از این هرزگی به سلامت برهاند..
دوستانِ جان،آزادی و حقیقت نه دادنی اند نه گرفتنی،،حقیقت و آزادی،فهمیدنی اند..رازِ همه ی این کشته شدن ها و نرسیدن ها و بی سرانجامی ها"دانایی ست،،واژه ی مبارکی که باید از جانِ یکان یکان جامعه تراوش کند تا نسیمِ آزادی در این سرزمین وزیدن آغازد..وگرنه ما تنها از استبدادی به استبدادی کوچ خواهیم کرد..
-----------------------------------
آرش صبا
https://t.me/chaykhanehLALI
مو چی سُـهدِه گِل تِـشنه بارون تـوم
تو وابوی چی چَشمه،مـو کارون تـوم
الازنگی اُردی کـَشونده به مـال
بِگُـش خـِفتِ نـاتِ به بُنگِ بـلال
ایر آتِـشک وَسـته مینجا دِلِـت
غم و تَـهلِ دردی نشسته کِـلِـت
قَـواته خُدا بَـفته وا ساز چَپ
نهاده سَـرِ کولِ تو بَـردِ گَـپ
پسینی بیو پا بِـنه ری تیام
بِـنه سَـر چی بالِـش به ری زونیام
دلت پُـر ز غم بو، مو غَـمخوارِتوم
مو گـُو پـارِ و اَمـرو و پیرارتوم
بِـگُش سفره دِلته بُـوگو دردته
مو انـگِـشت ابوهوم ، ایَـر سردته
---------------------------------
آرش صبا
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• 🎧🖤📀🔐••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94