Last updated 1 month, 2 weeks ago
https://t.me/AnimationSSAUT/1551
جالب بود و امیدوارم ادامه پیدا کنه. البته که با ویراستاری و نگارش بهتر! این اصلاً خوب نیست بگید ما که کارمون انیمیشنه و چه به ویراستاری و نگارش متن و... (چون یکبار یکنفر دقیقاً همین حرف رو بهم گفت) خیلی خوبه که برای جذابیت بیشتر برای خواننده و بهتر خونده شدن و بهتر فهمیده شدنتون به نگارش درست متن هم توجه کنید. مخاطب این حرفم همهٔ کسانی هستند که محتوای متنی تولید میکنند.
جالبه بدونید کتابش رو نشر پرتقال با ترجمهٔ خانم آناهیتا حضرتی منتشر کرده. من زمانی که توی کتابفروشی کار میکردم حین کار میخوندمش :′)
ربات وحشی رو دیدم. خیلی دوستداشتنی و بانمک بود. داستانش خیلی خوب دنیای بیرون رو در قالب یک جنگل برای بچهها به تصویر کشیده، جنگلی که مثل همیشه درِش قویترینها زنده میمونن، و البته مهربانی و همدلیای که بهتره اعضای یک جنگل باهم داشته باشن تا همهشون خوشحال زندگی کنن! یادم اومد من از بچگی به ماشینها، آدمآهنیها و رباتها علاقه داشتم. شیفتهٔ انیمیشنها و فیلمهای رباتی میشدم. خوشبختانه اون زمان توی هر انیمیشنی که میدیدی یک ربات جا داده بودن بین شخصیتها. بین همهشون من عاشق «والای» و «رباتها» و «مرد آهنی یک» بودم. یک اسباببازی آدمآهنی هم داشتم و یادمه وقتی دستش شکست خیلی ناراحت بودم و با چسب نواری بهزور چسبونده بودمش سر جاش. حتی گاهی به این فکر میکردم اگه یه دوست ربات میداشتم که کارهام رو برام انجام میداد و بهم چیزهای جدید یاد میداد خیلی خوشحالتر میبودم :))
بزرگتر که شدم با دیدن فیلمهای مرتبط با دنیای رباتها و هوش مصنوعی این حوزه برام جالبتر شد. خیلی دوست داشتم ببینم آیا واقعاً رباتها قراره روزی احساسات ما رو درک کنن و از احساسات خودشون آگاهانه باهامون صحبت کنن؟ دلم میخواد اگه قراره روزی این اتفاق بیوفته زنده باشم و ببینم.
اگه دفتر قدیمیم پیشم بود تصویر Roz7134 رو هم کنار نقاشی قدیمیم از بیمکس میکشیدم.
#Film The wild Robot (2024)
@mygreensilence
بیستوچهارم مهرماه:
– [کتاب افتاد] متأسفانه سوزان سانتاگ خودکشی کرد.
–چهقدر دستهات پُرخونه!
+آره اینا مال مجموعهٔ کمبریجه.
– کمبریج همیشه بریج.
–دنبال کتاب سهگانهٔ نیویورکم. ایناهاش. عه چهقدر زشت شده!
+چرا به کتاب احساس ناکافی بودن میدی؟ اینقدر مستقیم بهش نگو زشت.
–عه احمد محمود ریخت!
+ ببین کتابی که خریدیم ۱۳هزارتومن اینجا میدن ۱۱۲هزارتومن.
– عه قرآن زبان اصلی!
+من این کتابو دارم، اینم دارم، اینم دارم.
– ببین بهنظرم بهتره بگی کدوم کتابها رو نداری.
– من سیجیام. Ah shit, here we go again.
–اون قسمت سوختهٔ نون شبیه جورج فلوید بود!
+ پیتزامارگاریتا دوست نداشتی؟
– نه پیتزای املتی دوست ندارم.
– من روی نون سیر هم سس سیر میریزم.
– خب حالا بریم کتابخونه رو بهت نشون بدم.
+ اینقدر کتاب دیدم این چند روز، دیگه حالم داره از کتابها بههم میخوره. بیا بریم یهجا بشینیم خودتو ببینم.
– شب اول که همو دیدیم بهم دونهٔ قهوه تعارف کردی گفتی بفرمایید کامتون رو تلخ کنید.
+ شیشتا کتاب خریدیم ۲۳۰هزارتومن. چاپ جدید یکی از کتابها بهتنهایی ۴۰۰هزارتومنه!
هیچی آقا، در دل ما شوری برپاست.
نمیخواد به چطور شروع کردنش فکر کنی. فقط شروع کن. فقط شروع کن. فقط شروع کن!
برنامهنویسی رو جوری بهش نگاه میکنم که انگار فرداروزی که رباتها بهمون حمله کردن قراره با این زبانها باهاشون صحبت کنم، و خب نه نتیجه نمیده، به همین کامپیوترهای امروزی فکر کنید. ممنون.
Last updated 1 month, 2 weeks ago