شیخ را گفتند خاطره ای گوی تا بخندیم

شیخ گفت دختری را گفتم چقدر دهم تا فشارت دهم ؟
گفت ۱۰۰ درهم.
گفتم ۵۰ میدهم نصفش را فرو میکنم.
من هم ۵۰ دادمی و تا انتها فرو کردم .
مریدان گفتند یا شیخ وفا نکردن به عهد در مرام ما نباشد
شیخ گفت منظورم از نصف , نصفه دوم آن بود
پس مریدان از هوش و ذکاوت شیخ روزها خندیدند و گفتند خیلی خارکصده ای یا شیخ!
ای نصفه دوم کیرمان بر دهانت

#حکایت

‏اینترنت رو ملی کنین تا مادرتونو بین المللی کنیم.
@Dirty_Kidz

رفته بودیم بیرون بابام از شیرآب جلو یه مغازه وضو گرفت , صاحب مغاره گفت آقا من که راضي نیستم بابامم بلافاصله گوزید گفت بیا باطلش کردم بدبخت گدا

@Dirty_Kidz

تو صداوسیما هروقت میخوان بگن طرف خیلی شارلاتانه ، دستش یه چوب بیلیارد میدن

@Dirty_Kidz

موش خرمایی‌ها در صورتی که چند ماه سکس نداشته باشن و به ارگاسم نرسن، تب میکنن و دمای بدنشون اونقدر بالا میره که منجر به سکته مغزی میشه! من اگه موش خرمایی بودم آمار سکته مغزی رو یه تنه میبردم بالا
@Dirty_Kidz

یجوری میگن لباس آخوندا لباس پیغمبره؛ انگار معاویه اون زمان تیشرت و اسلش میپوشیده

@Dirty_Kidz

پسری زیبا روی به خانه اش می رفت.
نزدیک خانه که رسید مرد زشت و آبله رویی را دید. با چشمان چپ و سر بی مو و دهان گشاد و لب های کلفت و پوستی تیره.
پسر ایستاد و با نفرت به مرد کیری رو خیره شد و بعد ناگهان فریاد زد :
ای کیرم تو اون قیافت سیس کیری از این جا برو و دیگر هم به این کوچه نیا، چهره تو پشم ریزان است مادرقحبه ...
مرد کیری بی اعتنا نسبت به حرف های پسر و بدون اینکه ناراحت شود نگاهی به قبای پاره ی پسر انداخت و ناگهان قبای نویی را که خود بر تن داشت درآورد و رو به روی پسر گرفت ...
پسر نگاهی به قبای خوش رنگ و رو و نو انداخت و ناگهان از کاری که کرده بود شرمنده شد و کف دست راستش را روی سینه اش گذاشت و گفت : مرا ببخش! من رفتار بدی با تو کردم اما تو داری قبایت را به من می دهی ...
مرد با همان لبخند قبا را بر سرِ پسر کشید و مثل کیسه، پسر را به کولش گرفت و راهیِ خرابه شد!
آری آن مرد کیری، از اون بچه بازای تیرِ روزگار بود خارکصده ...

#داستان

@Dirty_Kidz