‌ ‌ در جستجوی خورشید 𔘓‌˒˓ ֹ

Description
روحِ ســـبز پری جنگل
به‌کنجِ‌کوچیکه‌صندقچه‌ی‌خاطرات‌پری‌کوچولو‌خوش‌اومدین
Advertising
We recommend to visit

اینجا خیلی راحت روزی 200 لغت انگلیسی یاد بگیر.
هر روز تست بزن و فولِ فول شو >>>>
.
.



اگه اطلاعات بیشتر در مورد 14 تا دوره جامع میخوای
لطفا به آیدی زیر پیام بده
👇🏻
t.me/karavani_class

.

تبلیغات: @Advlearn

Last updated 2 weeks, 6 days ago

کانال رسمی آموزش زبان استاد آرش نیا

اینستا گرام
https://www.instagram.com/rezaarashnia.club
دوره مکالمه و گرامر
👇
https://t.me/RezaArashniaConversation/1675


مشاوره تلفنی و واتس اپ👇
0912 088 2098

مشاور ثبت نام👇
http://T.me/Reza_Arashnia_admin

Last updated 1 month ago

جهت ثبت‌نام دوره های استاد آرش نیا به آیدی زیر پیام بدین
T.me/arashnia_javad
مشاوره تلفنی برای ثبت‌نام 09119655020

مدیر کانال و ثبت نام کلاسهای آنلاین و آیلتس و تافل
👇🏻
@Gitifaran
گت انگلیش #برند است.

اینستا
https://instagram.com/_u/lezzateenglisi

Last updated 1 month, 1 week ago

2 months, 3 weeks ago

اینقدر اینجا سین زیاده دارم میترسم .

2 months, 3 weeks ago

https://t.me/www_hemra
https://t.me/www_hemra
https://t.me/www_hemra
https://t.me/www_hemra
یا میاین اینور یا میاین اینور .

5 months, 3 weeks ago

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ꒰‌ ‌ ‌ ‌ ???❤️???
صدای جروبحث خانواده شدت گرفته بود ، انگار تاریکی به درونشان دخول کرده بود .دوان دوان به سمت اتاق‌ـش رفت و در را به آرامی بست ، نمی‌خواست توجه‌ـشان را جلب و دعوای دیگری درست کند .
به سمت هدفونش رفت و بر روی گوش هایش گذاشت و چشمانش را بست ؛ تابحال به دیدنِ اقیانوس نرفته بود اما انگار روحش متعلق به آن بود . صدای امواج آب زندگی را به او می‌بخشیدن و یکی از دلایل ادامه ی حیات برایش بود .
کتاب را باز کرد ؛ بالاخره به دنیای موردِ علاقه اش وارد شده بود . روحش به کلمات و کتاب ها تعلق داشت . هربارکه کتابی می‌خواند ، انگار به خانه ی امنش باز گشته بود. ثانیه و دقیقه ها از دستش در رفته بود و غرق آن صدا و کلمات شده بود . روحِ مرده ی دخترک را می‌بوسیدند جوانه ی لبخند را به خاکِ خشک لب‌هایش هدیه می‌دادند .
سرش را بالا کرد و به پنجره ی اتاقش نگاهی انداخت ، هوا تاریک شده بود ؛ لبخند از روی لبش محو شد نه به خاطر اینکه شب شده است ، به دلیل اینکه به خانه ای به آن علاقه ای نداشت بازگشته است .

#دایانا_نوشت ?️

6 months, 1 week ago

⠀  ㅤ           ࿙‌֒࿚࿙‌֒࿚ ⠀୨  ?  ୧⠀࿙‌֒࿚࿙‌֒࿚ 
در تمامِ مدت نبودن‌ـش ، تنها کتاب‌هایی رو داشتم که قبلا از کتابخانه‌ای که بنده مسئولش بودم قرض گرفته بود ؛ سلیقه اش در کتاب هم مانندِ خودش دلنشین و آرامش بخش بود ؛ حتی وقتی هم به آنجا می‌آمد ، تنها نگاهمان بود که با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کردند ؛ او نگاهی آرام داشت و من نگاهی عاشق . راستش را بخواهید ، تاحالا حتی یک‌بارهم درست ، ‌همکلام نشده ایم اما من ، برای صدایِ نه چندان واضح‌‌ـش هم دلتنگ هستم ، دلتنگِ روزهایی را هستم که از پلکانِ مدرسه به پایین می‌آمد تا به کلاسِ درس‌ـش برسد . دلتنگِ آن امواجِ ملایم موهایش ، که همچون دریایی آرام می‌ماند ، نه بیشتر .
کاش می‌آمد و بازهم درخواستِ دوباره‌ی آن کتابی را می‌کرد که دوستم به تازگی آن را به امانت گرفته بود . یک روز ،در هوای بهاری و گرم جلوی بوته ی گلی ایستاده بود ، می‌دانست که کندن‌ـش آن‌هم بی اجازه کارِ درستی نیست ، اما در چشمانش تمامِ حرف‌هایش نهفته بود . یاد دارم روزی را که در دستان‌ـش ، برای اولین قهوه و در تنش به جای پیراهنِ سفید ، خاکستری به تن داشت . تمامِ آن روزها مانندِ فیلمی جلوی چشمانم رد می‌شوند اما ، تو دیگر نیستی .

#دایانا_نوشت ?

6 months, 1 week ago

عزیزک ناز^^

6 months, 1 week ago

اینجا

6 months, 1 week ago

تایم برای پرنسس دایانای عزیزم?

6 months, 1 week ago

تابلوی نقاشی جلو‌اش و رنگ ها شلخته در کنارش ریخته بودند . دیگر ذوقی برای کشیدنشان نداشت یا شاید بهتر است گفت ، دیگر گلی زنده ، برایِ رسم کردن وجود نداشت . گلِ سپید رنگ پژمرده شده بود مانند افکارش ؛ تمامِ گلبرگ ها بر روی زمین ریخته بودند مانند اشک های نقاش . در کنارِ دیوار اتاق تیکه داد و سرش را میانِ پاهایش فرو برد ، دیگر ذهنِ آشفته اش اجازه ی وارد شدن نور را نمی‌داد . دقیقه ها را به همان گونه سپری کرد که یکدفعه درِ اتاق باز شد ؛ دخترِ کوچکش بود . دخترکِ مهربان در کنارِ پدرش نشست و دستِ کوچکش را به روی پای او گذاشت . کلمات یکی یکی از دهانش خارج می‌شدند که همین باعثِ نگاه کردنِ مرد به دخترش شد . شیرینی زندگی‌اش آمده بود ، شخصی که شاید کوچک اما قلبی به وسعت دریا داشت . او با تمامِ ریز بودنش به سخنانِ بیهوده‌ی پدرش گوش سپرده بود ، قلبی دوم برایش بود و تکیه‌گاهی امن . دیدنِ لبخند فرشته‌ی نازش باعثِ ورود آن درخشش و گرما در قلبِ سردش شد . تنها او را داشت ، بعد از درگذشت همسرش تنها تکه ای از جانش باقی مانده بود که او هم ... مانند مادرش فرشته ای فرستاده به زمین بود . گلِ سپیدش دوباره زنده شده بود اما ، به جای آن تک شاخه ؛ دشتی پر از آن جلویش ظاهر شده بود .
#دایانا_نوشت ?

6 months, 1 week ago

نویسنده خلاقم^^

6 months, 2 weeks ago

خورشید'م

We recommend to visit

اینجا خیلی راحت روزی 200 لغت انگلیسی یاد بگیر.
هر روز تست بزن و فولِ فول شو >>>>
.
.



اگه اطلاعات بیشتر در مورد 14 تا دوره جامع میخوای
لطفا به آیدی زیر پیام بده
👇🏻
t.me/karavani_class

.

تبلیغات: @Advlearn

Last updated 2 weeks, 6 days ago

کانال رسمی آموزش زبان استاد آرش نیا

اینستا گرام
https://www.instagram.com/rezaarashnia.club
دوره مکالمه و گرامر
👇
https://t.me/RezaArashniaConversation/1675


مشاوره تلفنی و واتس اپ👇
0912 088 2098

مشاور ثبت نام👇
http://T.me/Reza_Arashnia_admin

Last updated 1 month ago

جهت ثبت‌نام دوره های استاد آرش نیا به آیدی زیر پیام بدین
T.me/arashnia_javad
مشاوره تلفنی برای ثبت‌نام 09119655020

مدیر کانال و ثبت نام کلاسهای آنلاین و آیلتس و تافل
👇🏻
@Gitifaran
گت انگلیش #برند است.

اینستا
https://instagram.com/_u/lezzateenglisi

Last updated 1 month, 1 week ago