کی گفته پسرا نباید گریه کنن؟
مگه پسرا چی هستن که گریه نکنن؟
مگه پسرا قلب ندارن که گریه کنن؟
خودتون بگین
وقتی دلت پره پره که حتی واسه یکم دیگه ناراحتی جا نداشته باشه و
حتی با کشیدن سیگار یا هر دودی...
یا خوردن الکل یا هر چیزی که مغزتو تکون بده.
یا با تیغو
قرصو
کیسه بکس
یا مشت زدن به دیوار
و هرچیزی که قبلا آرومت میکردو الان تکونتم نمیده
آدم آروم نشه
پس باید چیکار کنه؟
چه جور آروم شه؟
#آلفآ
@hear_we_cry
یه بار دیگه پاییز گذشت
و تنهاچیزی که یاد گرفتم
این بود که آدما هیچوقت بر نمیگرن
زمان هیچگاه دردی درمان نكرده
این ما هستیم كه به مرور به دردها عادت میكنیم
من در دنیا هیچ کاری ناجوانمردانه تر از پول گرفتن به خاطر نماز ندیده ام .این که شما جلو بایستی و نماز بخوانی و دیگران به تو اقتدا کنند و تو برای نمازی ک نماز خودت نیز هست پول بگیری
می روم چون عاشقش هستم. چون می خواهم بداند که عاشقی مثل من پیدا نمی کند. شما فعلا برایش تازگی دارید، ولی نمی توانید مثل من باشید. چون همه ی لحظه های بغل کردن، بوییدن و عشق ورزیدنش را پر کرده ام.
شما نمی توانید جور تازه ای بغلش کنید. به او ثابت کرده ام هیچ کس نمی تواند به پای شیفتگی من برسد. مطمئن باشید خودتان را هم بکشید، هیچ جور نمی توانید او را بغل کنید که من صد بار بغل نکرده باشم.
شرط می بندم نمی توانید وقتی نشسته و روزنامه می خواند، آهسته از بالای سرش خم شوید و ببوسیدش و بلافاصله کله معلق بزنید و بنشینید توی بغلش و روزنامه ی له شده اش را به کناری پرت کنید و لبخند نشسته بر لبش را با بوسه ای طولانی، بر لبتان بدوزید.
شما حتی نمی توانید به او بگویید دوستت دارم چون به هر لحن و هر لهجه و هر زبانی که بگویید، به یاد من می افتد. شما خیلی زودتر از من برایش کهنه می شوید بلکه بدتر از آن ترحم انگیز خواهید شد.
من بایدآنچه را احساس می کنم بنویسم ومی نویسم ..
ولی توای پاسدار جهالت !...
اگر میخواهی دهان فریاد مراقفل کنی !.
قفل کن !..
امافراموش مکن ..
همان انسانی که تادیروز ندانسته
برای تو قفل میساخت ..
امروز دانسته کلیدش رابرای من میسازد!!!
چرا بخاطر رفتار خشنم معذرت بخوام
اونايي که منو به اين روز انداختن ازم معذرت نخواستن
?
آنچه مهم است در دنیا بودن است، حالت مهم نیست، تا وقتی آدم روی زمین است. نفسکشیدن تنها چیزی است که لازم است، اجباری به ولگردی نیست، یا معاشرت، حتی میتوانی خودت را مرده بدانی به شرطی که پنهانکاری نکنی، چه حکومتی لیبرالتر از این میتوان تصور کرد، نمیدانم، تصور نمیکنم.
اولدوز گفت: زن بابام میگوید تو هر کاری بکنی کلاغه میآید خبرم میکند.
ننه کلاغه از ته دل خندید و گفت: دروغ میگوید جانم، قسم به این سر سیاهم من چغلی کسی را نمیکنم. آب خوردن را بهانه میکنم میآیم لب حوض، بعدش صابون و ماهی میدزدم و در میروم.
اولدوز گفت: ننه کلاغه دزدی چرا؟ گناه دارد.
ننه کلاغه گفت: بچه نشو جانم، گناه چیست؟ گناه این است که دزدی نکنم تا خودم و بچههایم از گرسنگی بمیریم. گناه این است که صابون بریزد زیر پا و من گرسنه بمانم، من دیگر آنقدر عمر کردهام که این چیزها را بدانم. این را هم تو بدان که با این نصیحتهای خشک و خالی نمیشود جلوی دزدی را گرفت. تا وقتی که هرکس برای خودش کار میکند دزدی هم خواهد بود.