That negative energy is always gonna stay with me. Sometimes it screams to be released and sometimes it gracefully sits and plans its next storm.

Are you guys having snow??? I hate ya??

"وقتی که برای همیشه رفتی، اولش گریه کردم ولی بعد تا تونستم رقصیدم برات."

ولی میدونین چی روتین ها رو قابل تحمل میکنه؟ پرتقال خونی.

Oh routines. These monsters.

Fiction knows no border.

میزبان پادکست کتابگرد یه بازی کارتی ای طراحی کرده به اسم گفت و شنود‌، چون معتقده که: "همهٔ آدم‌ها حرفی برای گرفتن دارند، اگر سوال مناسبی بپرسیم و فرصتی برای شنیدن بدهیم."
چیزی که من ازش فهمیدم اینه که صدتا کارت هستن که روشون یه سری سوال هست که آدم ها انتخاب میکنن و درمورد خودشون بهش جواب میدن. بعد اینطوری گفت و گوی عمیق و جالبی شکل میگیره و به شناخت بهتری از هم میرسن.
داشتم به آخر هفته ایده آلم فکر میکردم و مطمئنم که دلم میخواد پیژامه بپوشم، بستنی و سالاد میوه بخورم و با دوستام این بازی رو بکنم.

Like, I'm capable of doing anything if I have enough coffee and study with me videos. Right?

I was feeling sad and nervous and I started thinking about the coffee that I will be drinking the next morning and suddenly I didn't feel as sad and nervous.

خوشحالی، پوشیدن لباس سفید تازه شسته‌شده‌س.