‌
‌ ✦  دفتـرچه خاطرات ستـاره فراموش شـده！

” ✉️    ─     باز هم هـمان دفترچه ، هـمان درختِ پیر ، همان آدم اما با احساساتی متفاوت، متفاوت تر از آن روز های تازه بهار شده، قلمِ مرواریدی‌اش را دست گرفت و با لبخند کـوچکی یادگار از آن روز های دور. قلم را بر روی کاغـذ دفترچه فرود آورد و شـروع به نوشـتن کـرد ⭑
‌‌مـکان امن من، دوباره همدیگر را مـلاقات کـردیم. در همان باغ، کنار همان درخت، اما با احساساتی متفـاوت. در این مدت زمان دوری ما اتفاقاتـی رخ داد. من منتظر همان شکوفه سفیـدم هستم اما حتی لبخند های خیره‌کننـده‌اش هم دیگر برای من نیست ⭑
دفترچه عزیزم، به یاد داری آخرین باری که همدیگر را ملاقات کـردیم برایت گفتم قلب کوچـک مرا از پروانـه های رویایی‌اش لبریز میکنـد و آن ها با بال هـای شیشه‌ای شان در قلبـم شروع به پرواز می‌کننـد، خواستم بگویـم اکثریت آن پروانـه های زیبا مرده‌اند و بوی گند جسـدشان تمام وجودم را فرا گرفتـه است، آن پروانه‌هایی که زنده ماندند تبدیـل به خفاش های وحشی‌ای شدنـد که هر روز به قلب و جانم چنگ میزنند. آری دفترچـه عزیز من، تاریخ انقضای خوشحالی من تـا پایان این تابستان دوست‌داشتنی بـود اما، عجیب است حتی دردی را هم که برایم میدهد به اندازه خودش دوسـت دارم. آفتاب دارد آخـرین خداحافظی‌اش را میکند تا مـاه بر آسمان بتابـد، من هم باید بروم، برایش قول داده بودم هرگز بعد از غروب آفتاب بیـرون از کلبه جنگلی‌ام نباشـم هرچند دیگر خبری از آن بغل های گرم نیست، تنها چیزی که در خانه منتظرم مانـده است غصه های فراوان نبودن اوست. خدانگهدار دفتـرچه عـزیز من، منتظر دیـدار دوباره‌مان هستم “

ding dong

??‍♀   ‌─‌   :  شما دانش‌آموزی در یکی از مدرسه های سئول هستید ، طی اتفاقات عجیبی که تو مدرسه رخ میده شما تو دنیای دیگه ای بیدار میشید و تنها راه نجاتتون انجام دادن مأموریت‌ای هست که بهتون داده شده ، شما باید اینکار رو گروهی انجام بدید ، پس این پیام رو ~~فور کنید~~ تا بهتون بگم نقشتون توی گروه چی هست و چه شخصیتی از نظر بقیه دارید！
اگر میشناسمتون یا دوستم هستید فور کنید.