آخرین خیال🥂👀

Description
از این زمین نفرین شده تا آسمون بکر راهی نیست..!🕊
Advertising
We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

3 месяца, 2 недели назад

بچه ها سلام،
اگر اینجا کنکوری ای داریم
ما دو نفر تصمیم گرفتیم با ورود به دانشگاه یه چنل بزنیم و تجربیات خودمونو از مسیر کنکور به همراه دیلی دانشجویی برای حفظ انگیزه کنکوریا به اشتراک بزاریم و سوالات رو جواب بدیم
خوشحال میشیم توی این مسیر همراهمون باشین
https://t.me/masire_residann

4 месяца, 2 недели назад

این روزا و تصمیماتی که باید بگیرم ،سختن.
تصمیماتی که مطمئن باشم ده سال آینده هم ازشون راضی خواهم بود.
تصمیماتی که باعث میشن ساینای سی ساله کجا و مشغول چه کاری باشه.

6 месяцев, 2 недели назад

دفترچه خاطرات بچگیم و پیدا کردم
یه جا نوشته بودم«من می‌خوام آدم‌های دنیا رو نجات بدم»
آخ دخترم،تو حتی نتونستی خودتو نجات بدی.

6 месяцев, 3 недели назад

خوشگلا ما اینجاییم ،اگه دوست داشتین خوشحال میشیم بیاین??

6 месяцев, 3 недели назад

روز ها خوب نمیگذرن.حتی نمی‌دونم دقیقا چه احساسی دارم.خرداد چهارصد و سه از سخت ترین ماه های زندگیم بود.یک شب‌هایی با خودم فکر میکردم قرار نیست صبح بشه و رنگ طلوع آفتابو ببینم،اما نه تنها دیدمشون بلکه گذروندمشون‌.تو این یک ماه بند بند وجودم تماما سرشار از استرس بود،رفیق قدیمی ای که خیال نداره دست از سرم بر داره،حالا چند روزی از تیر ماه گذشته،همون ماهی که می‌تونه منو به خواسته هام برسونه یا اونقدر دور کنه که دیگه دستم بهشون نرسه.تو این چند روز انگار تمام وجودم از نتونستن حرف میزدن ،اما مغزم دائم به عصر ۲۲ تیر ماه فکر می‌کنه،به حس بدی که تجربه کردم و به پاسخی که در جواب «چطور بود» عزیزانم دادم.و به پاسخی که ۲۰ روز بعد میخوام بدم.
روز های زیادی رو ترسیدم و با ترس ادامه دادم،میدونم که جسمم این راهو خوب یاد گرفته؛با وجود تموم ترس ها «ادامه دادن».
مدت زیادی بود که ننوشته بودم و ننوشتن من رو از خودم دور می‌کنه،دلم میخواد بنویسم،گریه کنم و بعد حالم بهتر شه اما راستشو بخوای عزیزم مدت طولانی ایه که اشک هام راهشونو برای باریدن گم کردن.میدونم که آشفتگی رو تو جملاتم میبینی اما کاریش نمیشه کرد،چون از کسی که زندگی و اتاق و مغزش آشفته است نباید انتظار داشت نوشته اش آشفته نباشه.
علی رغم میلم به نوشتن ،نوشته رو همین جا تموم میکنم و میرم برای بار هزارم گیاهی رو مرور میکنم چون دلم نمی‌خواد بعد ها که از مهم ترین بیست روز زندگیم یاد کردم ،خودم رو ضعیف و ناتوان به یاد بیارم که حاضر نبود فقط بیست روز بیشتر تلاش کنه.و به این فکر میکنم که نباید اینقدر سخت بگیرم چون به هرحال این روزا میگذرن،پس بهتره با تلاش همراه باشن.

-از اوایل تیر ماه.

6 месяцев, 3 недели назад

به این فکر میکنم که دلم میخواد یه رشته ای قبول شم،برم توی یه شهر شمالی دور از همه، جایی که هیچ آشنایی نباشه و تک و تنها بتونم روی شخصیتم،روی روحی که شاید کنکور ضربه آخر و بهش زد کار کنم، موسیقی یاد بگیرم و کم‌کم خودمو ترمیم کنم،
می‌دونی درسته که این دو سال سخت گذشت اما باعث شد یه سری از تروماهامو کنار بزارم و به زندگی واقع‌بینانه نگاه کنم،
که متوجه شم لزوما راهی که همه میرن قرار نیست برای منم درست باشه،
که باید یاد بگیرم راه خودمو برم حتی اگه تهش بدترین چیز عالم منتظرم باشه،
منو چشم و هم چشمی و شاید دنباله رو راه دیگران بودن به جای خوبی نرسوند
نه هیچوقت تونستم درست درس بخونم
نه تونستم درست زندگی کنم
می‌دونی میانه راه رفتن همیشه ام خوب نیست
گاهی باید صفر و صدی باشی
می‌دونم که تابستون هر اتفاقی که افتاد هرچیزی که توی اون صفحه انتخاب رشته دیدم دیگه غمگینم نمیکنه
همون‌طور که پارسال دیدن اون رشته ناراحتم نکرد و صرفا خواستم وانمود کنم که ناراحت شدم،
دلم میخواد زودتر این مرحله رو بگذرونم، آماده زندگی جدیدم شم،
زندگی ای که قراره من جدیدی رو بسازه
کنکور من قبلی رو کشت و خب شاید بابت این همیشه ازش ممنون باشم.

8 месяцев, 1 неделя назад

استراحتای پنج دقیقه ای، موزیک،سرگردونی بین کورنومتر و ypt،پیتزا و قهوه ای که هرروز نجات دهنده اس، فکر به قولی که به مامان دادم،یه نفس عمیق و درس بعدی
این خلاصه همه این روزهاست.

8 месяцев, 1 неделя назад

روز عجیبی بود امروز، یکی‌ از بزرگترین آرزوهای محالم داره ممکن میشه،‌یادم به گذشته ها افتاد روزایی که هیچوقت فکر نمی‌کردم سیاهی تموم شه اما شد، سخت گذشت دیر گذشت ولی گذشت، امروزم فکر نمی‌کردم بشه اما شد
مامان میگه تو هیچ نیازی به نشونه ها نداری چون کل زندگیت نشونه بوده فقط کافیه یکم بهتر نگاه کنی و خب راست میگه امروز بیشتر از همیشه امیدوارم به آینده و تموم شدن این‌روزا، می‌دونم که تهش به حقم از زندگی میرسم،حالا هر جور که بشه.

8 месяцев, 2 недели назад

خیلی خستم، خیلییی خیلیی،
اونقدری که حس میکنم توی کلمات نمیگنجه، تنم خسته است، روحم خسته است،
نمی‌دونم باید چیکار کنم به زور خودمو میکشونم هرروز، حس میکنم اینجا همش دارم حرفای ناامید کننده میزنما، اما خب چیکار کنم همه چیز این روزا ناامید کننده است
چند روزیه درست درس نمیخونم
باورم نمیشه میانگین مطالعه ام رسیده به شش هفت ساعت و برام مهم نیست،
راستی دیروز بالاخره موهامو کوتاه کردم، نه از این چرت و پرتای کنکوری و از غم و بدبختی
صرفا واسه تغییر ایجاد کردن توی این زندگی یکنواخت و خب عزیزم کلا حس خوب این تغییر که اولش با گریه شروع شد برای جای خالی موهای چند ساله ام اما خب بعدش خوشحال بودم تا همین امروز ولی اینم تکراری شد
جدی اگه رسیدم و اونم برام تکراری شد چی ؟
مامان همیشه میگه تو بلد نیستی لذت بردن از زندگی و و تا یاد نگیری همینه
نمی‌دونم مامان شاید مثل همیشه حق باتوئه.

We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94