| Anagnorisis'ö |

Description
«‏آن نقطه که اشتباهم را می‌فهمم، هم درد است و هم درمان!»
.
در گیر و دارِ جزئیات با توجه به کلیات.
ادبیاتِ بدون سانسور!

https://x.com/anagnorisiso

📻 👥 :
@anagno

|

: اپراتور آموزش، سفارش و فروش متن‌ها 📩
@wordshere_laboratory
Advertising
We recommend to visit

Movie

Last updated 2 weeks, 6 days ago

سایت کانون فرهنگی آموزش قلم چی

↗️ http://www.kanoon.ir


دریافت کارنامه آزمون

↗️ https://www.kanoon.ir/Account/Student

Last updated 2 months, 3 weeks ago

آدرس وبسایت:
RahbordeMoaser.ir

Last updated 5 days, 13 hours ago

1 month, 2 weeks ago

#anagnorisiso
«مقدار اندکی از من باقی مانده که عاشق توست اما آنقدر زیاد است که تکه‌های از دست رفته‌ام در جنگ را، با تصور خویش، به من باز می‌گرداند.»

1 month, 2 weeks ago

#anagnorisiso
«به مقدار کم راضی نیستم اما جانی هم برای بدست آوردن باقی نمانده؛ من بین خود و خود گیر افتاده‌ام.»

1 month, 3 weeks ago

| از مجموعه‌ی
#اسب_وحشی | ⛺️
Anagnorisis'ö 👁

3 months, 3 weeks ago

#anagnorisiso
«تمامش یک شب است؛ ساکت، فلج و متروک.
شبیه به یک مخروبه که آرزوی ساخته شدن داشته باشد، گوشه‌ای فتاده است یا شاید هم پرت-مطرود.»

4 months ago

#anagnorisiso
«هر روز که ویران شوی و نتوانی با کسی حرف بزنی، به خودت عادت می‌کنی. به جنگجوی اندوهگین تبدیل می‌شوی. می‌فهمی غمگینی و ادامه می‌دهی. اصلا فکر می‌کنی زندگی یعنی جنگیدن و رنج کشیدن اما بعد از سال‌ها جنگیدن مطمئن می‌شوی که در هرصورت ویرانت می‌کنند و تو باید یک‌شبه بسازی. تنها همان یک شب را فرصت داری تا رؤیاهایی را که طی سالیان سال ساخته‌ای، بازسازی کنی.»

4 months ago

#anagnorisiso
«علف‌ها را کنار زد و گفت: ببین! آن‌ها غربال می‌کنند، ما هرس می‌کنیم. وقت زدن است؛ کج‌بیل را بیار! آنقدر زد تا زمین لخت شد. بعد هم رختخوابمان را جای علف‌ها پهن کرد. گفت سه شبی را باید روی زمین بخوابیم تا سبز نشوند!
دو شب سعی کردیم بخوابیم. گذشت. شب سوم پرسیدم: تو هم خوابت نمی‌برد؟
گفت: از صدای ناله؟ آره!
گفتم: اگر می‌دانستی پس چه مرضی بود؟
چیزی نگفت. بلند شدم و روی زمین بغلی دراز شدم. فکر می‌کردم صدای همسایه، صدای جشن و شادی باشد اما ناله‌ی علف‌های خودی امان نمی‌داد.»

4 months, 2 weeks ago

#anagnorisiso
«از ناکامی‌های پی‌درپی ناراضی‌ام اما ناراضی‌بودنم هم ناکام می‌مانَد. می‌پرسم: راهی برای رهایی از این زنجیر هست؟
و کام می‌گیرم از تو؛ ای آتش گداخته‌ی روی صورت، ای حرارت تابستان و خنده.»

5 months ago

? Lyrics
| از مجموعه‌ی
#شبهای_روشن |
Anagnorisis'ö ?

5 months, 1 week ago

#anagnorisiso
«پرسیدم: باید چقدر درباره‌ی بوسه نوشت تا آرام شد؟ تا دلت دیگر هوس بوسه را، آغوش را، گوش دادن، حرف زدن، بوییدن و لمس‌کردن را نکند؟ چقدر نیاز است که در تنهایی غوطه‌ور شد تا سبک شد و بالا، روی سطح آن به آرامش رسید؟
تنهایی دریایی شده بود که مدام به خوردم می‌رفت اما او هیچ جوابی نداشت. بچه که بود خانواده‌اش شلوغ بود، حالا هم که پیر شده خانواده‌ی شلوغی درست کرده. شاید هم از بس شلوغ می‌کردند، نشنید که چی گفتم.»

5 months, 1 week ago

اندوه را نوشتن می‌شاید و شادی را گفتن.
#ابوالحسن_خرقانی
Anagnorisis'ö ?

We recommend to visit

Movie

Last updated 2 weeks, 6 days ago

سایت کانون فرهنگی آموزش قلم چی

↗️ http://www.kanoon.ir


دریافت کارنامه آزمون

↗️ https://www.kanoon.ir/Account/Student

Last updated 2 months, 3 weeks ago

آدرس وبسایت:
RahbordeMoaser.ir

Last updated 5 days, 13 hours ago