fragile like porcelain"

اگر وقت زیادی رو توی یه اشغالدونی بمونی کم کم به بوش عادت می‌کنی و برات عادی میشه؛ پس منتظر چی هستی؟ از اونجا برو.

مادرم بهم میگفت:《 زن‌ها خیلی سازش پذیرن. ادم از چیزهایی که ما زن‌ها بهشون عادت می‌کنیم حسابی تعجب می‌کنه. 》

‌
من در این خرمن‌ها تصویر مرگ را میبینم اما در این مرگ اثری از اندوه نیست، چرا که در روز روشن رخ می‌نماید با خورشیدی که انوار زرینش بر همه چیز میتابد.
- وینست ونگوگ
‌

وضعیتی است که ما دچارش شده‌ایم. ما در مضیقه‌ایم. ان عده از ما که دوام اوردیم در مضیقه‌ایم.
اما یک صندلی، نور خورشید، گل‌ها؛ نباید از ان‌ها قافل ماند. زنده‌ام، زندگی می‌کنم، نفس میکشم، دستم را بیرون میبرم، زیر نور خورشید.
? - the handmaids tale

تشخیص دادنش سخت بود که آیا من واقعا جامعه گریز بودم یا در جامعه ای بودم که به آن تعلق نداشتم.

My heart is blue
My love has gone away, It's OKay. I know someday I'm gonna be with you.