کانال یوتیوب :
youtube.com/@bass_musics2
لینک بوست کانال :
t.me/Bass_musics2?boost
تبلیغات:
@bass_musics_ad
پیج اینستاگرام
Instagram.com/Bass.musics
آهنگ درخواستی:
telegram.me/HarfBeManBot?start=Mzc3OTc0MTg2
Last updated 6 days, 4 hours ago
اللهم اكفني شر عبادك
- @ssaif
https://instagram.com/t_0_k5
Last updated 1 month, 1 week ago
رین، دختری روستایی، موفق میشه به معتبرترین آکادمی نظامی کشور راه پیدا کنه، هر چند بهخاطر اصل و نسبش دچار مشکلات زیادی میشه.
رین بعد از ورود به آکادمی، متوجه نقاط تاریک سیاست کشور و هویت واقعی خودش میشه و در این بین جنگی راه میافته...
با وجود اینکه از این نویسنده #Yellowface و #Babel رو خونده بودم و اصلا دوست نداشتم، اما حسم به این کتاب مثبت بود و به سراغش رفتم.
قلم نویسنده با اینکن ناپختهست، اما خوب و روانه. درسته که پردازش داستانی با ابعاد سیاسی و فانتزی، برای یک نویسنده تازهکار چندان راحت نیست، اما میشه گفت ربکا واقعا خوب از پسش بر اومده. علاوه بر اینکه داستان کاملا جدی و میشه گفت دارک، بعضی از قسمتها بامزهن.
پلات رو واقعا دوست دارم. در کل هر چقدر از رمنس آسیای شرقی بدم میاد، داستانهای آسیای شرقی با محوریت سلطنت، مبارزه، جنگ، تلاش و... واسم جالبن. این داستان علاوه بر اینکه حس مورد نظرم رو بهم میداد، تونسته از یک کلیشه به خوبی استفاده کنه.
از لحاظ داستانپردازی میتونم بگم کتاب افت و خیز نداشت و شروع، بدنه و پایان مناسب بودن. هر چند، ابعاد فانتزی به خوبی نمایش داده نشده بودند و علاوه بر اینکه سرسری ازشون رد میشدیم، با توصیفات مناسبی برخورد نمیکردیم.
ریتم داستان در یک چهارم ابتدایی و یک چهارم انتهایی سریع بود، ولی اواسط خیلی کند شد. این کندی بهخاطر توصیفات یا ریتم آروم نبود، فقط انگار نویسنده خسته بوده و به زور اون قسمتها رو نوشته.
فضاسازی مناسب بود، البته مانور زیادی روش داده نشده، ولی نه توصیفات بیش از حد بودند و نه فضا خیلی ملموس محسوب میشد. فضاسازی انتزاعی (نمیدونم کلمه درستیه یا نه، منظورم فضاسازی نیروهای ماوراییه)، ضعیف بود.
شخصیتپردازی خوبه و میشه گفت که تمام شخصیتها خاکستریان. هنوز اونقدر ارتباط قویای شکل ندادن که خیلی توی ذهن تثبیت بشن، ولی مناسب بودند. هر چند، گاهی ارتباط ذهنی با رین، کاملا از دست میرفت و حسسازی با مشکل مواجه میشد.
مثلا میدیدیم رین به بعضیها اهمیت میده، خصوصا نیجا در اواسط داستان، ولی حسش نمیکردیم.
دیالوگنویسی خوبه و دیالوگ حشو در داستان دیده نمیشه. بحثهای استراتژی سیاسی خوب پردازش شدن.
پایان داستان نشون میده که کتاب واقعا پتانسیل مجموعه شدن رو داره، علاوه بر اون، موارد زیادی هنوز به جایی نرسیدن و امیدوارم در کتابهای بعدی، درست بشن.
در کل از کتاب خوشم اومد و خیلی وقت بود که دنبال یک مجموعه فانتزی و سیاسی میگشتم. قطعا عالی نیست و ضعفهای زیادی داره که به بعضیهاشون اشاره کردم، اما در کل خوب بود.
ترجمه نشر آذرباد رو خوندم و سانسور به شدت کم و مناسب بود و متن مشکل خاصی نداشت.
۳.۵/۵
#ThePoppyWar
#جنگ_تریاک
#Review
همیشه بین اینکه کیام و ترجیح میدم کی باشم، گیر میکنم. واقعا خودم رو نمیشناسم، احتمالا چون کل زندگیم آدم منفعلی بودم و فقط سناریوها رو میدیدم، میلیاردها "من" میشناسم که هیچ کدوم واقعی نشدن.
نمیدونم "من" چه کار میکنم و چه شکلیام، حتی نمیتونم یک صفت رو برای خودم انتخاب کنم. حتی نمیدونم چی دوست دارم.
تکتک حرکاتم بهم حس فیک بودن میدن، حس میکنم هیچ کدومشون من نیستم و تمامش یک نمایشه. حس میکنم که برای برقراری ارتباط با آدمها، ساخته نشدم.
آیدن بیشاپ در یک حلقه گیر کرده. هر روز در بدن یکی از هشت مهمان بلکهیث بیدار میشه و در آخر همون روز "اولین هاردکسل" میمیره و آیدن باید قاتل رو پیدا کنه تا بتونه از این حلقه، رها شه.
نویسنده واقعا ذهن خلاقی داره. ایده داستان قویه و تمام اتفاقات به شکلی خلاقانه و هوشمندانه برنامهریزی شدن. منتها یک مشکلی هست، اینکه این ایده نویسنده برای قلمش در زمان نوشتن سنگین بوده و نتونه به اندازه کافی، داستان رو خوب پیاده کنه.
ریتم داستان تنده ولی ناپختگی قلم نویسنده باعث میشه که دائم حس کنید که از داستان جا موندید و حجم زیادی از داستان رو از دست دادید.
تکتک عناصر کتاب میتونستن بهتر پردازش بشن و این کتاب رو به لیست بهترین کتابهایی که خوندم، اضافه کنن. ولی حجم بالای عناصر و اتفاقات داستان، باعث شدن نویسنده واقعا نتونه داستان رو جوری که لایقشه، از آب در بیاره.
پرش زمانی بین روز دوم و باقی روزها پیچیدگی الکی ایجاد میکرد، چون داستان همین شکلی به اندازه کافی پیچیده هست و پرش زمانی بدترش میکنه.
شروع داستان خوب بود و به اون حالت گنگ و پرت شدن وسط ماجرا نیاز داشتیم. تغییر شخصیت میزبانها تا حدی حس میشه، اما نه به اندازه کافی.
اینکه شخصیت اصلی شهودی چیزهایی رو متوجه میشه، میتونست بهتر پردازش شه، چون از یک جایی کارکتر ملموس بودنش رو از دست داد و نمیشد با افکارش ارتباط بر قرار کرد.
یکی دیگه از مشکلات نویسنده اینه که برای نشون دادن سرنخها عجله داره و گاهی بیش از حد سریع و از راهی نامناسب، سرنخی رو در دست مخاطب قرار میده.
فضاسازی کتاب واقعا خوب و ملموسه و حالت توصیفی هم نداره. جدا از این، خود فضا هم حس جالبی داره و میشه گفت یک وایب گوتیک در سراسر کتاب هست.
شخصیتپردازی از هر لحاظ میتونست خیلی بهتر باشه. هیچ تصور واضح و ملموسی از کارکترها ارائه نمیشه، جز چند توصیف. از اون جایی که کارکترها نقش خیلی مهمی در عناصر داستان دارن، شاید این بزرگترین ضعف داستان باشه.
یکی از نکات رومخ شخصیت اصلی، تاکید کلامیش به علاقهش به نجات دادن اویلینه، ولی از درون، واقعا حس خاصی رو حس نمیکنیم.
حسسازی قویه و مونولوگها مناسبن، اما دیالوگها میتونن خیلی بهتر باشن. در واقع شخصیتها خیلی زود با هم سر صحبت رو باز میکنن و دونستههاشون رو به اشتراک میذارن که این میتونه خوب باشه، ولی روند داستان رو بیش از حد سریع میکنه.
یک سوم پایانی کتاب، اتفاقات خیلی واضحتر شدن و ریتم داستان جالبتر شد، ولی ارتباط با راوی، مدام بیشتر از دست میرفت.
پایانبندی جالب بود، بخشی ازش رو میشد حدس زد و بخشی رو نه، با این حال نویسنده صرفا قصد شوکه کردن مخاطب رو نداشته و با وجود بیش از حد تند پیش رفتن داستان، اتفاقات منطقی بودن.
در کل کتاب جالبی بود و با توجه به نظرات منفی فکر میکردم خوندنش اذیتکننده باشه، اما جدا از گنگ بودنش، ایده خیلی جالبی داشت. از معدود کتابهاییه که با وجود اینکه ۵۵۰ صفحهست، بیش از حد تند پیش میره و میتونست کمی طولانیتر باشه تا هم با کارکترها بهتر آشنا شیم هم جهانسازی ملموستر شه.
من ترجمه نشر تندیس رو خوندم و اصلا راضی نبودم و قطعا ترجمه هم در گنگ شدن کتاب، تاثیر گذاشته. علاوه بر اینکه جملهبندیها و ویراستاری خیلی مشکل داشتند، اسمها و دیالوگهای زیادی جابهجا نوشته شده بودن.
۳/۵
#هفت_مرگ_اویلین_هاردکسل
#TheSevenDeathsofEvelynHardcastle
#Review
من واقعا تعلیمنیافته هستم. در همهی موارد و از همه لحاظ. نه بلدم زندگی کنم نه بمیرم نه عاشق بشم نه از پس خودم بربیام. نه هنر نه کار نه تحمل و صبر نه هیچی. بلدم بنویسم که اونم همینطوری یهویی شد و تعلیمی در کار نبود. هرچی هستم دست خودم نیست خلاصه!
منطق بوک بلاگرای تیک تاک اینجوری که وقتی یک کاراکتر تروما داره یعنی حق اینو داره به بقیه آسیب بزنه و وقتی اون کاراکتر تبدیل به ویلن میشه بیشتر از قبل توانایی اینو داره که به احساسات بقیه آسیب بزنه حالا داشتم این رفتار با منطق پدر و مادرای نسل قدیم مقایسه می کردم چون مامان بابا هاتون محبت ندیدن شما باید گذشت کنید و بهشون محبت کنید چطوری وقتی بچه ای که محبتی ندیده میتونه به پدر و مادر بزرگ تر از خودش محبت بده وقتی خودش دچار کمبود یا همون فقدان محبت هستش؟
چرا همش حق به جانب یک سری ها رفتار میکنن و با منطق « خب چون من تروما دارم چون من افسردم چون من بیچارم باید بقیه هم باهام بیچاره بشن » دقیقا این چه منطقی هستش؟
"انسانها روی هر چیزی اسم میذارن تا محدودش کنن. اون ها از اینکه روی چیزی کنترل نداشته باشن متنفرن. انسانها فکر نمیکنن چون از این که چیزی ورای کنترلشون پیدا کنن، وحشت دارن. انسانها بقیه رو مانند خودشون میبینن تا آرامش ذهنیشون بهم نریزه. اونها میترسن و متوجه این نمیشن که همین ترس اونها رو کنترل میکنه."
بهنظر خودم والدین مسن درسته که شاید باتجربهتر باشن و نسبت به والدین جوون، مسئولیتپذیری بیشتری به خرج بدن، اما در عوض آسیبهای بیشتری رو هم میتونن به بچه وارد کنن.
والدین مسن علاوه بر اینکه درک پایینتری از نسل جوونتر دارن، بهخاطر اختلاف سنی بیشتر خودشون رو زیادی بالغتر میبینن و کنترلگرترن و جلوی استقلال بچه رو میگیرن.
همچنین توقعات زیادی دارن و این با صلب استقلال در تضاده. انتظار دارن بچهشون همیشه کاملترین، ولی مال خودشون باشه. بچهشون رو کمعقل میبینن، اما این بچگی رو درک نمیکنن و میخوان از بین ببرنش.
از اون طرف، والدین جوون معمولا کودک درون آدم رو میکشن. اغلب خودشون رو توجیه میکنن که خودشون هنوز بچه و بیتجربهن، برای همین از آسیب رسوندن به بچه نمیترسن.
میخوان بچهشون عین خودشون رفتار کنه و همونی باشه که خودشون توی اون سن بودن. مسئولیتهای زیادی رو روی دوش بچه میندازن و کاملا رهاش میکنن. گاهی ممکنه با زیادی دردودل کردن با بچه، شکل رابطه رو تغییر بدن.
معمولا نتیجه والدین مسن میشه بچههای مضطرب و کمالگرایی که از هیچکدوم از دستاوردهای خودشون راضی نیستن و حتی نمیدونن چی میخوان، و والدین جوون آدمهای عقدهایتری رو میسازن که از همه خشمگینن و توقع دارن.
البته این نظر کلیمه و استثنا زیاد وجود داره.
#Declaim
حوصلهم سر رفته، میاید سوال بپرسید و مجبور باشم راستش رو بگم؟ همین جا جواب میدم و بعد آرشیو میکنم.
لینک ناشناس
فکر کنم آدمهایی که درکت میکنن لزوما نمیتونن خوشحالت کنن چون خودشون هم مثل تو فاکد آپن، و آدمهایی که نیروی خوشحال کردنت رو دارن احتمالا نتونن توی اون سطحی که نیاز داری درکت کنن
نه این که بیدرکی اون آدم از سطحی بودنش بیاد، بیشتر میشه گفت که همرنج بودن، خیلی جاها معادل همزبون بودنه
کانال یوتیوب :
youtube.com/@bass_musics2
لینک بوست کانال :
t.me/Bass_musics2?boost
تبلیغات:
@bass_musics_ad
پیج اینستاگرام
Instagram.com/Bass.musics
آهنگ درخواستی:
telegram.me/HarfBeManBot?start=Mzc3OTc0MTg2
Last updated 6 days, 4 hours ago
اللهم اكفني شر عبادك
- @ssaif
https://instagram.com/t_0_k5
Last updated 1 month, 1 week ago