کانال یوتیوب :
youtube.com/@bass_musics2
لینک بوست کانال :
t.me/Bass_musics2?boost
تبلیغات:
@bass_musics_ad
پیج اینستاگرام
Instagram.com/Bass.musics
آهنگ درخواستی:
telegram.me/HarfBeManBot?start=Mzc3OTc0MTg2
Last updated 6 days, 4 hours ago
اللهم اكفني شر عبادك
- @ssaif
https://instagram.com/t_0_k5
Last updated 1 month, 1 week ago
حالا ذهن من اینجوریه که تا همچین چیزی از ذهنم میگذره، سریع تشبیهش میکنه به رابطه آدما با موجودات تاکسیک.
ولی خب شما جدی نگیر
باز حداقل گردو خاصیت داره:)
گردو واقعا خوراکی عجیبیه.
نمیدونی چی داری میخوری یا اصلا چه مزهایه. حتی ته مزهش رو هم دوست نداری. ولی همینجوری میخوری.
یه وقتایی حقیقتی که تو نمیدونی انقدر بزرگه که نمیشه توضیحش داد و اون طرف هم انرژیش رو نداره بگش. انقدر بزرگه و خارج از دنیای توعه که حتی اگه این فشار و آسیب رو به خودش وارد کنه و توضیحش بده، بازم نمیفهمی. انگار گیرندههای عصبی تو توان دریافتش رو ندارن، یا مغزت توان تحلیل این داده رو نداره.
اما
همهی اینا باز هم این حق رو بهت نمیده که دهنت رو باز کنی و بر اساس اطلاعات محدودت نظر بدی و مصرانه سینه چاک بدی که "نه! من میدونم!".
- Episode 4 -
مارسل همانطور که از هال ورودی رد میشد به داخل سالن بال سرکی کشید و به خدمتکاران تشر زد. از تغییراتی که ایجاد کرده بود لبخند رضایت زد. حس میکرد بالاخره عمارت شبیه "خانه" شده. یا حداقل دیگر شبیه خانهی ارواح نیست. پس از بالا رفتن از پلهها بالاخره به کتابخانه رسید. با ضربهای به در وارد اتاق شد. فضای اتاق تاریک بود و تنها منبع روشنایی، باریکههایی از نور بود که از پنجرهها وارد میشد. با چشمهایش دنبال مارکِس میگشت که متوجه سایه و موهای نقرهرنگ یوهان شد که مشغول تماشای بیرون از پنجره بود: والاحضرت بنظر آشفته میاین!
+همهچیز خوب پیش میره ناتانائیل؟
-بله والاحضرت
و با کمی مکث افزود: بانو آرورا اگر اینجا بودن، به شما افتخار میکردن.
با شنیدن اسم آرورا، یوهان نگاهش را دوخت به پرترهی خانوادگی کاراسها که فقط تکهای که آرورا در آن بود به دیوار مانده بود و باقی آن دریده شده بود و برای هزارمین بار سعی کرد چهرهی آرورا را تصور کند. این که وقتی متوجه خیانت کاراس شد صورتش چه حالتی داشت. زمانیکه در نهایت دلشکستگی، تنهایی و خشم در انتظار مرگ بود چشمانش چه حسی داشت. وقتی خوشحال بود، چه چهرهای به خودش میگرفت. اصلا هیچ وقت خندیده بود؟
فکرش را بلند تکرار کرد: هیچ وقت خندیده بود؟
-بانو عاشق کانتار بودند. تصور میکنم روزی که به خونه برگردم، بتونم صدای خندههاشون رو در دشتهای پشت عمارت آرگوسها بشنوم. هیچ وقت لبخند غمناکشون رو وقتی اولین بار شما رو دید فراموش نمیکنم. و دوباره تکرار کرد: بانو قطعا به شما افتخار میکردن.
با شنیدن دوبارهی این جمله، گویی قوت به پاهایش سرایت کرده باشد، از صندلی برخاست و با چشمان سرخش به آقای آرنال خیره شد و با لبخند آرومی زمزمه کرد: امیدوارم ناتانائیل. چون همهی اینها برای مادر هست.
A Cantarian lullaby - Lady Aurora's theme
امروز از بابام پرسیدم: بابا اگه یه روز حالت خوب نباشه، چیکار میکنی بهتر شی؟ تفریح و سرگرمیت چیه؟
به اندازهی یه سکوت معذبکننده فکر کرد و گفت: با شماها وقت میگذرونم.
گریه نکردم و بهش گفتم از این به بعد میگردیم سرگرمیهای مورد علاقت رو پیدا میکنیم. هم برای تو، هم برای مامان. و تو ذهنم ادامه دادم: "برای روزی که شاید نباشم".
یأس فلسفی، اجتماعی، وجودی، کوفت و درد یقهام رو گرفته؛ رها هم نمیکنه.
یأس فلسفی، اجتماعی، وجودی، کوفت و درد یقهام رو گرفته؛
رها هم نمیکنه.
Let me call you at 1:32 A.M and tell you I might lose my mind, so you got to pick it up and put it in your fridge until you crave a brain to eat.
کانال یوتیوب :
youtube.com/@bass_musics2
لینک بوست کانال :
t.me/Bass_musics2?boost
تبلیغات:
@bass_musics_ad
پیج اینستاگرام
Instagram.com/Bass.musics
آهنگ درخواستی:
telegram.me/HarfBeManBot?start=Mzc3OTc0MTg2
Last updated 6 days, 4 hours ago
اللهم اكفني شر عبادك
- @ssaif
https://instagram.com/t_0_k5
Last updated 1 month, 1 week ago