بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 6 дней, 1 час назад
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 2 месяца, 3 недели назад
???
هرچند خنده بر لب آدم می آورند
باران و برف با خودشان غم می آورند
من می پرستم این غم باران و برف را
زیرا تو را دوباره به یادم می آورند
باران قصیده ای ست که در وصف عاشقان
خورشید و ابر و باد فراهم می آورند
هر سال ابرها شب یلدا سبد، سبد
از باغ آسمان گل مریم می آورند
اما دریغ از آن همه پروانه ی سپید
با خود بهشت را به جهنم می آورند
گل ها اگرچه چشم نوازند و بی رقیب
پهلوی برگ های خزان کم می آورند
امسال دست پنجره از برف خالی است
امسال درد پشت سر هم می آورند.
سید ابوالفضل صمدی
شطرنج در شام آخر، ۱۳۸۹
???
ای در میان خاطره ها بهترینِ من!
از کشتزار زندگی ام دستچین من
ای هستی ام هدر شده در آرزوی تو
ای شادی ندیده ی عمر حزین من
چیزی نمانده دل بکنم، منکرت شوم
نزدیک مرز کفر رسیده یقین من
زیباترین مغازله ام با تو بوده است
در کوچه های شعرِ خیال آفرین من
از آسمان تیره ی عمرم عبور کن
تا گل دهد ستاره ی سرد مسین من
خورشید را دوباره بتابان، نگاه کن
بر ظلمت همیشگی سرزمین من
بر من ببار برف سپیدی به یادگار
بر شاخ و برگ ملتهب و آتشین من
تو نیستی و پشت در خانه ام کسی است
گویی نشسته فاجعه ای در کمین من
از هم که بگذریم کجا می رسم به تو؟
آه ای نفس، نفس، نفس ِ واپسین من...
آذرماه ۴۰۲
ابوالفضل صمدی
???
t.me/samadi_poem
???
با من بخوان به شیوه و آیین دیگری
افسانه و روایت دیرین دیگری
زخمی چنان نشسته به قلبم که هر نفس
می جویم از نگاه تو تسکین دیگری
آبی به جامِ خالیِ جانم نمی دهد
می خواهم از خدای شما دین دیگری
کو چشم های ملتهب پر ستاره ات
تا بنگرم به خوشه ی پروین دیگری؟
شبدیز چشم های تو با خویش می برد
هر شب مرا به چشمه ی شیرین دیگری
دستم دوباره کاش بپیچد به ساقه ات
هنگام آفرینش و تکوین دیگری
خورشید عشق مرده و باید بیاورم
اکنون برای عهد تو تضمین دیگری
خورشید مرده است فروغی که می رسد
نوری است از پیاله ی زرین دیگری
با اینکه صبح می رسد اما نگاه کن
افتاده روی دامن شب چین دیگری
قلب من از تو می گذرد چون پرنده ای
تا می خورد به سینه ی سنگین دیگری
من زنده ام هنوز ولی مرگ سال هاست
جانم گرفته رفته به بالین دیگری
سید ابوالفضل صمدی
مرثیه ای برای پدرم
دلتنگم و گرفته دلم در هوای تو
از نو مگر شکفته شود خنده های تو
ای با بهار آمده همراه آفتاب
جامانده در غروب خزان رد پای تو
با خود چه برده ای که همه عمر با تو بود
داغ سه تا فرشته ی کوچک به پای تو
آرام کن دوباره مرا خسته ام پدر
حرفی به غیر گریه ندارم برای تو
وقت اذان رسید چرا دیر کرده ای
کو نغمه ی نماز تو؟ کو ربنای تو؟
باور نمی کنم که تو رفتی هنوز هم
می خواهم از خدا که بمیرم به جای تو
آبان ۱۳۹۹
???
t.me/samadi_poem
آی عشق!
مرغک غریب گم شده در ازدحام ما
ای تغزل شگرف له شده
زیر دست و پای وحشت تمام ما
از همان دمی که بال های تو کبود شد
ما تو را شبیه لکه ای
از کتاب هستی سیاه خویش
پاک کرده ایم
ما تو را شبانه برده ایم
گوشه ای نهان ز چشم دیگران
خاک کرده ایم
آی عشق!
مرغک اسیر گیر کرده در طلسم ما
ما تو را فریفتیم
ما تو را به جای مهربانی ات
روی پای ناتوانی ات
به قتلگاه برده ایم
مثل گوهری سفید و پاک
قرص ماه صورت تو را
به سیاهچاله های مخفی وجود خود سپرده ایم.
آی عشق!
کودک گریخته به آسمان
از طریق نردبام پشت بام ما
ای فراتر از نیاز دست های ناتمام ما
ما به این گمان که عاشقیم
بین خویشتن تو را شبیه پازلی
تکه تکه ساختیم!
ما گروه عاشقان خویشتن
یا همان تبار بردگان تن!
بعد از آنکه که با نگاه روشن تو روبرو شدیم
طاقت صداقت تو را نداشتیم
پس به ناگزیر
عهد خویش با تو را
زیر پا گذاشتیم!
آی عشق
ما به پشتوانه ی زمانه ی مدرن
سنگ تیره ی تعصبات کور قرن های دور را
همچنان به سینه می زنیم
گردن هر آن کسی که با تو بود را
هر دلی که عاشقانه ای سرود را
زیر سنگسار خود شکسته ایم
ما که با دروغ و هرزگی
سال هاست عهد بسته ایم!
آی عشق!
ای قناری همیشه بی قرار
ما تحمل چکامه ی تو را نداشتیم
که به جای دار و دسته ی کلاغ ها
از میان باغ ها
تو را همیشه رانده ایم
ما تو را به دست تندباد
مثل برگ های زرد
از تمام فصل های عمر خود تکانده ایم
ما به دست خود تو را ز دست داده ایم
ما که در مصاف جنگ تن به تن
بر سر شراب و زن
تا همیشه خویش را شکست داده ایم!
ای رهاتر از زمان فراتر از زمین
پشت ابرها
روی شانه ی ستاره ها نشسته ای
به جهنم سیاه ما نگاه می کنی
بال زخم خورده ی سپید خویش را
با گیاه بوسه ی فرشتگان
التیام می دهی
از خراش نیزه های آهنین ما
و هنوز هم به صلح فکر می کنی
در جهان تیره روز آدمی
ای پرنده ی اسیر نازنین ما
ابوالفضل صمدی
دی ماه ١۴٠٠
پی نوشت: آی عشق، آی عشق چهره ی آبی ات پیدا نیست
جاودان یاد احمد شاملو
https://t.me/samadi_poem
???
روزها را شمردم نوشتم
روزگاری که شد سرنوشتم
آه ده سال از آن روز رفته است
آه ده سال دور از بهشتم
در پی ات سال ها، سال ها، سال
دشت را کوه را درنوشتم
خسته ات کردم ای شعر زیبا
با غزل های کج تاب زشتم
کج نهادندم از روز اول
کج نهادینه شد خشت خشتم
حاصلی غیر حسرت نبردم
هرچه برداشتم، هرچه کِشتم
شاه پروانه ها در کفم بود
ناگهان پنبه شد هرچه رِشتم
رفتی از دست و از یاد هرگز
ای که آمیختی با سرشتم
سرزمینم تویی زودتر کاش
باز گردم به خاک بهشتم
سید ابوالفضل صمدی
تابستان ۱۳۸۷
??
ای تو را چشم فلک از خویش دور انداخته
مثل سنگی در دل این چاه کور انداخته
این چراغ راه شیری نیست، چشم گرگ هاست
که در این ظلمت به چشمان تو نور انداخته
چون سلیمان با عصایت سرنگونت می کنند
با همان ردی که روی خاک، مور انداخته
ترکتازی می کنی غافل که در پشت سرت
از نفس، اسب سلاطین را غرور انداخته
ماهی گیج بداقبالم که گیسویت مرا
تا ابد با موج زیبایش به تور انداخته
عشق، این روح اضافی در جهانی سنگدل
بار خود را هم بر این سنگ صبور انداخته
التجا بردم به درگاه خدایی که دریغ
وعده ی دیدار با ما را به گور انداخته
سید ابوالفضل صمدی
شهریور ۴۰۲
بزرگ ترین چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot
Last updated 6 дней, 1 час назад
⚫️ Collection of MTProto Proxies ⚫️
?Telegram?
Desktop v1.2.18+
macOS v3.8.3+
Android v4.8.8+
X Android v0.20.10.931+
iOS v4.8.2+
X iOS v5.0.3+
? تبليغات بنرى
@Pink_Bad
? تبلیغات اسپانسری
@Pink_Pad
Last updated 2 месяца, 3 недели назад