می توانم بخوابم و شکنجه زار را در گوری جای دهم...
smallconsolations

can hear you upstairs getting dressed now
Banging your stuff around
I wonder why I’m so scared?
Are you gonna leave me, leave me now?
Turn away
I can’t turn away
All I see is rapture in your eyes
Turn away
I can’t turn away
All I need is one more sunrise
And my grace pray for me
Pray for all of us
Now that I can see I’ll be yours for good
Yours for always
Open always inside
Turn away

smallconsolations

چرا به من خیره شدی
زنبور؟
من که گل نیستم

یازده هایکو
جک کرواک

هیچش توان صبر و قرار نیست، برآشفته است
و تمام روز پیوسته جا عوض می کند
چون آدمی نا آرام در اتوموبیلی یخ زده
که دردهای بالنده ی احتضار
خوابش ربوده است.
روزش سپری نخواهد شد.
شب وخیم تر خواهد بود.
چشم انتظار تاثیر آن داروی بیهوشی 
آن که پیش ازین ها توانش را، زیبایی اش را
و زندگی اش را گرفته است. ...

به تماشای گرگ
تد هیوز

Ted Hughes holding a mirror with a reflection of his sister, Olwyn Hughes, photograph, no date.

smallconsolations

داستانی کوتاه
برای واج آرایی این شب‌ها..

You arrive,
I wait You say,
I stay here This love,
falling The start, failing Our lives,
sleeping Awake,
drowning You leave,
smiling I′ll wait here, hiding

Sabinafordays

'It's not a matter you'll pay for,
Don't take on so' you said on telephone
I'm not angry, I'm now aware
I'm just away, you'll never know where.

smallconsolations

ارگاسم متمرکز.
شهوت دارم برای نوشتن. به ارگاسم رسیدن رهایی نیست بلکه زایش اگوی من است. تا اگوی خویش را نیابم نمی توانم بنویسم. تنها نوع نویسنده، نویسنده ایست که خود را به نمایش می گذارد. نوشتار، خود را خرج کردن است، قمار برسر خویش است. اما تا کنون من حتی آوای نام خود را دوست نداشته ام. برای نوشتن، باید عاشق نام خود باشم. نویسنده عاشق خویش است و کتابش را به دور از دیدارها و خشونت تجاوزها می نگارد.

سوزان سونتاگ
باززایی روزانه ها و یادداشتها
ترجمه مکی‌زاده

یاد آور اینکه میشه هر زمانی گوشش داد...