کهکشانی‌ها

Description
📌 شهدا همیشه برای ما شبیه اسطوره‌های فرازمینی بودن که انگار در برهه‌ای از زمان ماموریت زمینی پیدا کردن تا با ما زندگی ‌کنن
‌‌‌‌‌
📌 حالا ما توی‌ کهکشانی‌ها قصد داریم بخشی از روایات و سبک زندگی شهدا رو با شما به اشتراک بذاریم‌
Advertising
We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

2 months, 4 weeks ago
مروری کوتاه بر زندگی سید مقاومت

مروری کوتاه بر زندگی سید مقاومت

#حزب_الله_زنده_است

@IRanian_Galaxy

2 months, 4 weeks ago
***⚫️*** **روز موعود**

⚫️ روز موعود
▪️سید حسن نصرالله، رهبر مقاومتی بی‌نظیر که سال‌ها در صف اول مبارزه با رژیم ستمگر و کودک‌کش صهیونیستی ایستادگی کرد، پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت بی‌وقفه، به یاران شهیدش حاج قاسم سلیمانی و عماد مغنیه، پیوست.

▪️او تنها یک فرمانده نبود؛ سید حسن نصرالله نماد امید، مقاومت و شجاعت برای میلیون‌ها انسان در سراسر جهان بود.

#حزب_الله_زنده_است

@IRanian_Galaxy

4 months, 1 week ago
کهکشانی‌ها
9 months ago

?نوروز در اسارت

?«نوروز سال ۶۴ با همه سال‌ها فرق می‌کرد. تحویل سال هفت‌ونیم - هشت صبح بود. شب سال‌تحویل همه یک حالی بودیم. هر سال دعا می‌کردیم که سال بعد را با امید و روحیه کنار هم بگذرانیم، ولی آن شب همه به این امید خوابیدیم که سال بعد پیش خانواده‌هایمان، مهمان هم باشیم. آخرین سالی باشد که در این قفس اسیریم. حدود ۶ صبح بود، هرکس یک گوشه برای خودش خلوت کرده بود، یکی قرآن می‌خواند، یکی دعای عهد، یکی ندبه. سکوت عجیبی بود آن سال.

?نیم ساعت مانده به تحویل سال، برنامه را شروع کردیم. یکی از قاری‌ها قرآن خواند، همه جمع شدیم دور هم، ولی هر کس در حال خودش بود. یکی مسئول اعلام وقت بود. هر چند وقت یک بار می‌گفت «۱۰ دقیقه مانده به تحویل سال. پنج دقیقه تا تحویل سال ...» لحظه سال‌تحویل چند بار با قاشق ضربه زد روی بشقاب؛ سال ۶۴ تحویل شد.

?همه سرجاهایمان رو به قبله، دست به پیشانی نشسته بودیم. عجیب که همه توی فکر بودیم؛ توی فکر سال‌هایی که گذشت؛ اینجا این همه دور. دل همه گرفته بود. نوبت دکلمه شد؛ درست دست گذاشته بود روی دل ما. نمی‌دانستیم چه‌مان شده، ولی یک چیزی بود، یک چیزی مثل سنگینی، مثل تلخی. دکلمه از زبان ما اسرا بود با مادرهای شهدا. یک جور درددل با مادرهایی بود که بچه‌هاشان را از دست داده‌اند، بچه‌هایی که بی‌پدر شده‌اند، زن‌هایی که بی‌شوهر شده‌اند، همه الان سر سفره هفت‌سین نشسته‌اند و کنار آیینه و قرآن عکس شهیدشان را گذاشته‌اند، آن‌ها هم مثل ما حرف نمی‌زنند، زل زده‌اند به چشم‌های عکس، چه دارند که بگویند؟»

? امروز یادم نمی‌آید کسی توانست خودش را نگه دارد. چشم‌ها همه‌تر بود، ولی بی‌صدا. هشت صبح درها باز شد و همه آمدیم بیرون. صدا از کسی بلند نمی‌شد. همه مثل هم بودیم؛ ساکت و بی‌حرف نشستیم سر صف. آمار گرفتند. شاید یکی دو روز همین‌طور توی لک بودیم. کم‌کم دیدوبازدیدها شروع شد. دسته‌دسته می‌رفتیم آسایشگاه‌های همدیگر، عید را تبریک می‌گفتیم و هر چی داشتیم می‌گذاشتیم وسط و پذیرایی می‌کردیم؛ با همان بیسکویت‌های خشک و آب شکرهای حانوت.

خاطره از محمود شرافتی از آزادگان دوران دفاع مقدس

@IRanian_Galaxy

We recommend to visit

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94