July 2nd, 0957
اونقدر گرمه که میتونم - یادم رفت، وسطش حرف زدم کلا یادم رفت.
امروز تولد موجودیه که منو به انسانیت وصل می‌کنه. نمیدونم چی براش بگیرم خوشحال شده.

July 3rd, 1055
-
July 4th, 2146
همین الان متوجه شدم هر چی دیروز نوشتم پاک شده؛
I need a full moment to calm myself and not to break anything.
شاید واقعا قرار نبوده دیروز یادت بمونه موجود دوست داشتنی من، اتفاقا یکی از چیزهایی که صبح از خودم پرسیدم این بود، اینکه ممکنه یک سال بگذره و تو دیگه یادت نباشه؟
بیا این لحظه رو به فال نیک بگیر؛ قرار بود فقط یه پیام بفرستی اینجا و شروع کنی به کار کردن. دو ساعت و ده دقیقه فرصت داری، درست ازش استفاده کن انسانِ من.

فردا و پس‌فردا رو‌ دووم بیارم و پنجشنبه و جمعه رو آروم بگیرم بالآخره میرم بهشت، به‌به! پس دووم بیار بچه، دووم بیار!

فردا و پس‌فردا رو‌ دووم بیارم و پنجشنبه و جمعه رو آروم بگیرم بالآخره میرم بهشت، به‌به! پس دووم بیار بچه، دووم بیار!

چهار ساعت و پنجاه‌ویک‌دقیقه برای تموم کردن این هفته باقی مونده.

I'm busy loving myself.

میگم که انسانها جانم! آیا وقت این نیست شما هم برای من نامه بنویسید و سوار چرخ گردونش کنید تا یک سال دیگه به دستم برسه؟

نامه°^°

D13: Are You Happy Right Now? Why Or Why Not?