I have the best taste in the universe!

Damn wtf just happened

اگر یک ادوایس بتونم به هم‌سنام و کسایی که با احساسات شبیه من دیل میکنن بدم اینه که:
ارزشت با مقدر پروداکتیو بودن و سرت شلوغ بودن تایین نمیشه. نیازی نیست هم درس بخونی هم کار کنی هم انسان فوق العاده‌ای باشی هم در یک زابطه‌ی موفق باشی
و نیازی نیست چون “تنبلی” و تایم بطالت داری بی ارزش شناخته بشی
خودت رو وارد موقعیتی نکن که کاملا miserable باشی و ندونی چه خاکی تو سر خودت بزنی فقط چون بطالت برات راحت نبوده
ارزشت حتی با دوست داشته شدن هم تایین نمیشه
بطالت لازمه تا خودتو بشناسی، سکوت معذب کننده‌ست اما از معذب شدن فرار نکن و باهاش رو به رو شو چون باعث رشدت میشه
این فرار کردن باعث میشه تصمیماتی بگیری که به احساسات و زندگی باقی انسان ها اسیب میزنه

اندر خاطرات کاژه:
امروز اقای سجاد افشایان زنگ زد کافه و برداشتم و گفت سلام خانم سجاد افشاریان هستم، خانم هجیروند هستند؟
از اقای امیر اقایی برای سارا امضا گرفتم
متوجه شدم از حامد بهداد خوشم نمیاد چون I didn’t like the way he wear his pants
•
بغل های علیرضا خیلی کامفورتینگه و وقتی حالم بده میگه قربونت برم؟ و من معمولا میگم نه الان ارزششو نداره بذار ۱۰/۱۰ باشم بعد
السو وقتی گند میزنم سرم داد نمیزنه و شبیه بابا ها اینجوریه که : عصبانی نیستم ولی نا امید شدم و ازت انتظار نداشتم
رضا ازم ادوایس دکوراسیون میگیره و ازم سوال های انگلیسی میپرسه
راحله وقتی مهران نزدیکمونه باهام اکسترا نایسه (یارکشی طور)
احمد بعضی اوقات بهم میگه دختر بابا که باعث میشه بخوام کل زندگیمو بالا بیارم
۱۰-۱۵ تا لیوان های چای گم شدند
ماری در یک ماه اخیر ازم ادوایس رنگ مو میگرفت
امیر خداقل هفته‌ای یک بار بهم میگه قیافت باز تغییر کرده
سارا خوشگل و ناز ترین دختریه که میشناسم
پژواک عاشق اینه که عکسای گربه‌هاشو بهم نشون بده که خیلییی نازن (نمیدونم چجوری بگم حوصله
ندارم ببینم که بی ادبانه نباشه)
علیرضا یه اهنگ میذاره که توش میگه “با پای پیاده”
فکر میکنم ارمین باهام خیلی راحته و رندوم شط های زیاد و جالبیو بهم میگه و بعضی شبا بعد از شام باهم میشینیم سیگار بکشیم و بهم میگه چقدر انسان بودن جالبه
مهدی خیلی اکانیکه و کص پسر جالبیه و واقعا بامزه‌ست
شیفت هایی که بدون دیا میزدم x100000 دیر تر میگذشت و گاسیپ های سیگارت بریکمون فوق‌العاده بود
اینکه دانیال رندوم موقع‌ی شیفتم میومد خیلی جالب بود همیشه و امروز من وقتی داشتم جیش میکردم دانیال بیرون وایساده بود و داشتیم کص میگفتیم و خیلی جالب بود
علیرضا یبار بهم گفت یسنا یه استعداد پنهانی در خوانندگی داری، پنهان نگهش دار
•
جینجر لایم زدن باعث شد مقداری پشت بازو در بیارم
وقتی تمپم درسته انگار دنیا جای بهتریه
غذا پرسنلیه پاستا الفردو با سس گلوریای سبز منو یاد پاستاهایی که با نرگس در اون مرکز خریده میخوردیم میندازه و میدونم زندگی بهتر از اون نمیشه
مقدار کاهوها و مرغ گریل‌های یواشکی‌ای که خوردم اندازه‌ی سه تا سالاد سزاره -احتمالا-
بالاخره متوجه شدم چرا باریستا ها از اوردر شیک تنفر دارن ( دلیل خاصی نداره، فقط رو مخه)
همچنان لته آرتم جالب نیست
زدن قهوه پرسونلی بچه‌ها خیلی حال میده
پنیک اتک های بعد از شیفت وقتی میرسم خونه خیلی جالب نبودن اما باعث شدن خالی بشم ولی از اون ور الان کل بدنم گرفته
باعث شد برگردم به رنگ مشکی و حس میکنم دوباره خودمم
حقوقم خیلی کم بود و واقعا باعث شد بفهمم نیاز دارم پولدار شم
هیچوقت ویژن روز اولی که نسبت به کاژه داشتم و روز های شیفتم باهم یکی نمیشن
هیچوقت طبقه‌ی بالا و پلاتو هارو ندیدم و جالبه این
انقدر کصو شر بقیه مشتریارو خوردم چاق شدم
علیرضا گفت چقدر دلت برام تنگ میشه و گفتم به مقدار تورمی که در چند سال اخیر کشیدیم
پاسیو خیلی کامفورتینگه
ستاره کاغذی هایی که درست کرده بودم رو هیچ کس دور ننداخته بود:)
و جالبه فانتزیم همیشه این بود که ماشین ببرم سرکار و امروز تنها روزی بود که ماشین داشتم

خانم هجیروند امروز از لباسم خیلی تعریف کرد

من واقعا نمیتونم امروزو تموم کنم. واقعا نمیتونم. نمیدونم چطوری توضیح بدم.

And it’s only 2:29