پیوسته همان رنج تحلیل‌ناپذیر را به‌تنهایی تحمل می‌کرد
و پیوسته در تنهایی به همان معمای ناگشودنی می‌اندیشید‌.
«یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟»
و ندای درونش جواب می‌داد: «بله، حقیقت است و باید مرد.»
می‌پرسید: «ولی آخر این‌همه رنج برای چیست؟»
و ندا جواب میداد: «دلیلی نیست! برای هیچ!»
و همین‌.

_مرگ ایوان ایلیچ_
_تولستوی_
#Bibliophile

#The_Sound

بعد از دوتا پست اسکجول شده ساعت ۱۲ امشب،
تا یه مدت نیستم
حتی اگه کلا نباشم هم (با احتمال خیلی کم) اینجا رو پاک نمیکنم
اما دلم نمیخواد این مامن رو از دست بدم، تمام تلاشم رو میکنم که بتونم بار دیگه اینجا بنویسم
تا اون زمان
مراقب خودتون باشید
و
بابت تک تک ثانیه های حضورتون
ازتون ممنونم
زمان های زیادی رو مدیون حضور شماها بودم
ضمنا هر از چند گاهی باهام صحبت کنید یا برام اهنگ بفرستید لطفا

حس میکنم یکشنبه ها، دو روز در هفته داره تکرار میشه
این سرعت رسیدنش عجیبه

این دقایق اگر موسیقی بودن میشد همینی که میشنوید...
#The_Sound

بعد از کلاس روانشناسی فقط یه روز نیازه تا خودم رو از توی منجلاب نجات بدم
منجلابی که روزها، ماه ها و سالهاست دارم تلاش‌میکنم از یاد ببرمش

به خداا یه مشت سایکو استاد تربیت بدنین
ترجیح میدادم عروسک خیمه شب بازی باشم تا دانشجویی که مجبوره این مزخرفات رو اجرا کنه

حالا چرا انقدر تند تند یکشنبه میرسه؟؟

‏نزدیک شو و بگذار فاصله‌ی احتیاط برای ترسوها باشد
‏من و تو
‏حتّی اگر زخمی باشیم با هم مداوا می‌شویم.
‏‌‏_لاادری_

_گفتا تو از کجایی؟!
کآشفته مینمایی؟
گفتم منم غریبی
از شهر اشنایی_
پ.ن: ترنج‌گوش بدید، اللخصوص حین درس خوندن