من تنها در کشاکش هجوم چیزی به خود می‌لرزم، خود را تا سر حد جنون شکنجه می‌دهم اما اینکه این چیست و در نهایت از من چه می‌خواهد از حد درک من خارج است. تنها آنچه در این لحظه می‌خواهد این است: خاموشی، تاریکی، خزیدن به یک نهانگاه.

ولی بیاین قبول کنیم تو هر بحث و دعوایی اونیکه بیشتر داغ کرده و داد و بیداد می‌کنه، بی گناه تره. مقصرا همیشه به خودشون مسلطن و آروم و بی صدا می‌شینن نگات می‌کنن تا تو داغون بشی.

قسمت ترسناک زندگی این است که هیچ‌وقت نمی‌دانی این روزهایی که دارد می‌گذرد، روزهای خوب یا بد توست

@inthenameofblood1

•| گاهی اوقات باید قلمتو بندازی زمین،فقط نگاه کنی...
بسه هرچی نوشتی،خاطره گذاشتی،درد و دل کردی،خداحافظی کردی...
که چی؟!؟دیدی هیچی نشد؟امسالم میگذره،سالهای دیگه ای هم میگذره
آدمای جدید هم میان،اشنا میشی،میخورن تو ذوقت،میرن،موفق میشی،میگذری،شکست میخوری،میخندی،گریه می‌کنی و هزار تا اتفاق دیگه هم میوفته...
و هیچوقت بخاطر یه بار دیگه کامل شدن گردش زمین به دور خورشید،نه میشه آرزوی آینده ی متفاوتی داشته باشی،نه میشه ذات بقیه رو تغییر بدی،نه ته دلت میشه فراموش کنی...
چون این اسمش زندگیه،میشی یه کتاب ته کتابخونه ی قدیمی که شاید یه نفر تو آینده دلش بخواد به دنیای کلاسیک گذشته سفر کنه و تورو بخونتت:)

سال نو مبارک بچهای سه قطره خون

@inthenameofblood1

امسال قرار بود ی اتفاق خاص واسم رخ بده اما نداد و این سرنوشت من و عوض کرد چشممو باز کرد خواسته هامو تغییر داد دلم شکست اما بزرگتر شدم همون ادمای نزدیکمو هم خط زدم فهمیدم کسی ک بهم حس خوبی نمیده باید بره باید تموم شه اگه از دایره زندگیم خارج نشه خودم از دایره زندگیم خارج میشم
میخام بگم هرسال این موقع فکر میکردم وای چقدر یکسال طول کشید تا تموم بشه اما امسال خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکردم تموم شد تموم شدوچندین ماهش توی هپروت مطلق بودم هپروتی که هم شیرین بود هم تلخ

پ ن:برای من فصل ها همیشه زمستونن زمستون سهم منه از زندگی
هرچی سرد بشه گرم بشه بازم زندگی منه تلخیشو بیشتر از شیرینیش دوست دارم
و با ایناست ک خستگیمو در میکنم

پریا یادت باشه که یادت نره ،یادت نره ک کی کجا دستتو گرفت
ا تموم کسایی ک از زندگیم رفتن و‌پریا رسید به این لحظه ممنونم دوستون دارم و فراموشتون نمیکنم ?

شهلایِ من کجایی؟
شهلا چه بی وفایی...

@inthenameofblood1