اینو شمام حل کنید بچه‌ها
و برای آقا عارف بفرستید
تاکید می‌کنم آقا??

اینو حل کنید

بعد مامانم یه دوست داره که خیلی باشعوره و دوسم داره
سر صبح زنگ زده مامانم،من خواب بودم
گفته امروز جمعست سلما درس داره یا نه:)
مامانم گفته نداره یکی دوتا درسه زیاد نیست
گفته پس شب بیایین بخاطر سلما گذاشتم جمعه:/

خلاصه که اینقد حساسه و با این درگیر بودم حتی هنوز دوش نگرفتم و هیچ کاری نکردم

حالا این اومدناش دلیل داشته دیگه اونم چی؟
سر صبحی اومده میگه دیشب رفته بودیم بومگردی یه بلاگره اومد با دوستام که آهنگای خوبی داشت:////
۷۰۰تا آهنگ واسم شریت کرد میزنی تو فلش واسم:/
بعد اوکی کردم
آخرش که داشت میرف گف مامی بلاگر چیه؟:///
گفتم هیچی کسایی که تو اینستا فعالیت میکنن:////

خب دیگه من با صدای در که بابام برای بار هزارم از صبح اومده بود تو اتاق و انگار اتفاقی افتاده که بیدار نمیشم ، بیدار شدم
و بهش گفتم که امروز روز خوابه و اندکی درس

خب برنامه فردا:
⭕️بیداری هروقت عشقت کشید
⭕️مسواک صبح +دوش
⭕️مرتب کردن اتاق
⭕️ژل آبرسان
⭕️فصل۷ زمین
⭕️چایی با کیک موردعلاقه
⭕️درس ۱ علوم اجتماعی
⭕️چالش
⭕️پیاده روی در زیر بارون
⭕️یوتیوب گردی
⭕️شاید هم درست کردن لازانیا برای بار اول
⭕️نوشتن برنامه هفتگی
⭕️برنامه زبان
⭕️مسواک شب

بعد آموزشگاهی که میرفتیم همه مشاور و مدرساش مجرد بودن و پسر
یکیشون با یکی از دوستامون رل زده بود
یکیشون با شاگردش نامزد کرده بود و بهم زده بودن باز
خلاصه هر کدوم یه گهی میخوردن
و من اینقد اونموقع خنگ بودم که جدیدا اینارو فهمیدم
فقط یه پسره که مدرس عربی بود خیلی کراش بود
به حدی کراش که برگاتون می‌ریخت که عه این و عربی؟
یه بوت هم پوشید داشمون
بسیار زیبا بود
ولی خب چون داشتون پاکه نگا نمیکردم اصن
الکی مثلا

الان که فکر میکنم اون یه سال کلاس فیزیکی که رفتم رو اگه نمی‌رفتم الان راحت یه آیفون ۱۴ داشتم
تازه مدرسمون فقط ۲۱ سالش بود