قبلنا چی میگفتم؟ چقد حرف میزدم
الان دیگه خیلی چیزی ندارم بنویسم.

نه داداش،
Not gonna settle and beg for bare minimum 💋

دیگه فشار روانی روم‌نیست،کاملا تومه.

آیا در رابطه احساس خوشحالی میکنم؟ خیر, دنبال بهونه میگردم بکشم زیرش بیام بیرون و پناه ببرم به سگ تنهایی.ولی عذاب وجدان هم میگیرم این وسط مسط ها. T_T

حالا بهترم و عصبانی.

«اگه نتونی با غمت روبه‌رو بشی و ازش فرار کنی، مثل اینه که یه نفس عمیق بکشی اونو تا آخر عمرت نگه داری.»

سلام کلثوم جان، امیدوارم حالت خوب باشه.
خواستم بهت بگم که یکسری رفتار هات نه درشان منه نه شما دو نفر. که قسمت دومش و زندگی شما به من مربوط نیست و بخاطر خودم دارم اینارو میگم.
من اصلا نه قبل اشنایی شما نه بعدش و نه هیچوقت دیگه کاری به کار زندگی قلی و رابطه شما نداشتم و ندارم.
و هرجا هم اسمت اومده یا درموردت حرف زده شده چون خودم دخترم و درک میکنم کاملا سمت تورو گرفتم و جوری راهنمایی کردم که کسی اسیب نبینه.
میتونی بپرسی.
حالا گذشته از همه این مسائل فک میکردم دوستیم نمیدونستم تو روم میخندی و پشت سرم متنفری و اذیتی. اصلا نیازی به این همه تظاهر و اذیت خودت نبود من بی حرف و حدیث و حاشیه بیخود و اضافه کاملا ارتباطمو قطع میکردم باهاتون.
ضمن این که من خیلی وقته سرم تو زندگی و روابط و دوستای خودمه و کاری به قلی و شما ندارم ممنون میشم دیگه هی راجع بهم حاشیه اضافی درست نکنی و اول از همه خودت و بعد به من اجازه بدی در ارامش باشیم. نه این که ارامش من بهم بریزه ولی در شخصیت خودم نمیبینم که کسی بخواد فک کنه برا پسری نقشه کشیدم و دنبالشم. =)))
چون هرگز و درمورد هیچکس اینجوری نبودم و نخواهم بود.
و از بابت تو و قلی نه چیزی گردنمه و نه چیزی رو وجدانم سنگینی خواهد کرد. هردوتون برام شبیه خواهر برادری که نداشتم بودین و تو اگه نمیخوای متوجه این حقیقت باشی چیزی ازش عوض نمیشه.
رو حساب همه رفت و امد ها و صددفعه بیرون رفتن ها، خنده ها و حتی درد و دل هامون حداقل ازت توقع داشتم احترامی که لایقشیم بینمون حفظ شه و ذهنیت درستی راجع به هم میداشتیم.
موفق باشی??

تشریف بیارید خدمت باشیم?