در ایالات متحده یک حزبی اون‌ گوشه کنار برای خودش از آزادی بیان جهان کاپیتالیسم استفاده و علیه همون ساختار نفرت پراکنی می‌کنه. اسمش "حزب کمونیست آمریکا" است.
این حزب از صبح خروس‌خون تا شب برای تروریست‌های اسلامی غش میکنه، در آخرین حرکت سوگنامه‌ای بلند برای "حسن نصرالله" نوشته و اون رو "شهید آزادی‌خواه" خطاب کرده!
آریا‌مهر بیش از ۵۰ سال پیش به اتحاد نامقدس ارتجاع سرخ‌ و سیاه اشاره کرده بود و همان جانواران دریده الان در غرب کاپیتال این اتحاد خودشون رو نه تنها انکار می‌کنند، بلکه ادعا میکنند آریامهر "مسجد" ساخت و از مساجد انقلابیون اسلامی انقلاب کردند و یک باره سر چپ‌ها رو زیر آب کردند!
باور کنید به زودی همین جانواران، به بیانه‌ی‌ حزب کمونیست آمریکا اشاره می‌کنن و ادعا می‌کنن آریامهر در آمریکا مسجد ساخت و یهو کمونیست‌های آمریکایی برای نصرالله سوگنامه نوشتند!
شما چه جانورانی هستید که خودتون، خودتون رو گردن نمیگیرید؟

غمِ ایران را در دل خود زنده نگاه داریم
در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است؛ اگر کار دیگری از دست ما برنیاید لااقل خوب است بکوشیم تا فکرِ او و غمِ او را در دلِ خود زنده نگاه داریم و اعتقاد به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث چون بیماران تریاک (پادزهر) خورده‌ای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهشان داشت زیرا که اگر چشم برهم نهند بیم آن است که دیگر آن را نگشایند.

من در قعرِ ضمیرِ خود احساسی دارم چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل می‌گذرد و آن، این است که رسالتِ ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرّمی او به ما بازخواهد گشت.

من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند. کشوری نام‌آور و زیبا و سعادتمند گردد و آن‌‌گونه که درخورِ تمدّن و فرهنگ و سالخوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد.

این ادّعا بی‌شک کسانی را به لبخند خواهد آورد، گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی ساده‌لوحانه می‌پندارند، لیکن آنان که ایران را می‌شناسند هیچ‌گاه از او امید برنخواهند گرفت.

استاد دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشن

بشنوید از نیما قاسمی در مورد غش‌السلطنه کودتاچی، محمد مصدق

۱- مارکسیست‌ها پس از شکست اقتصادی‌ای که خوردند به صورت گروهی به یک نتیجه رسیدند: برای کسب قدرت باید وارد فضای ادبیات، فلسفه و هنر شد. از دل این گروه مکاتب پست مدرن، فرانکفورت، و اگزیستنسیال (افرادی مثل دوبوار و سارتر) بیرون اومدن. در کنار این گروه هیپی‌ها هم وارد فضای اکادمیک شدند و کنترل دانشگاه‌ها رو در دست گرفتند. نتیجه این شد که بخش بزرگی از دولت مردان و زنان حال حاضر به صورت مستقیم در عرصه‌ی آکادمیک تحت آموزش مفاهیم مارکسیستی قرار گرفتند و هنوز هم که هنوزه این آموزه‌ها با قدرت سر جاش هست و هرکس هم اعتراض بکنه دهنش رو صاف میکنند. بارها خودم اینجا براتون از کتاب‌هایی که چاپ میکنند و تحت عنوان آموزش تاریخ میفروشند اینجا گذاشتم.
2- ژاک دریدا (پست‌مدرن) در ادامه تخریب هرآنچه که دستاورد مدرنیته بود، مفهوم تکسچوالیته (textuality) رو مطرح کرد و گفت تمامی فلسفه و پدیده‌های فرهنگی و هنری زیرشاخه زبان هستند و زبان هست که کنترلشون میکنه! اگر زبان رو مدیریت کنیم، فلسفه و فرهنگ و علم رو هم مدیریت مکنیم (برای همین یه سری توی این توهم هستند که اگر به جنگ کلمه "سلیطه" برن میتونن مفهوم فکری و به تبع اون کل فرهنگ رو باهاش تغییر بدن انگار که بین زبان و فرهنگ یک خیابان یک طرفه است!)
3- ایده پشت مکاتب فرانکفورت و مارکسیسم در نهایت اینه: ایجاد یک دولت عظیم جهانی که مدیریت تمامی منابع انسانی و طبیعی رو در کنترل خودش میگیره و انسان‌ها قدرت "مالکیت" رو روی کالا، زمین، فرزند و در نهایت خودشون رو از دست خواهند داد و شما یک صاحب خواهید داشت و اون چیزی نیست جز دولت جهانی! برای رسیدن به این مرحله یا باید صبر کرد که به صورت اورگانیک بشر خودش اختیارش رو کامل در اختیار دولت قرار بده یا باید زور بالای سرش باشه! اولی که دویست سال هست نشده چرا که آقابزرگم هابز بشر رو خوب شناخت! پس میماند زور! زور از دریچه فرهنگی، زبانی، هنری، سیاسی، علمی!
4- در ادامه سه: مرزها را تحت عنوان "رفتار انسانی" باز میکنیم! جامعه را به آشوب میکشیم! تحت عنوان حمایت از مردم و جامعه، ماکیاولی‌وار، برای بازگشت امنیت‌‌، آزادی مردم رو سلب میکنیم تا براشون امنیت برقرار کنیم! اینجوری دقیقا همون اتفاقی که رضا پهلوی در سخنرانی اخیرش بهش اشاره کرد خواهد افتاد. از مشکلات پیش رو، کشورهای صاحب منابع طبیعی با ساختار ملی‌گرایانه همچون شاهنشاهی تاریخی هست! لعنت به جمهوری!