امروز دستم با بخار کتری سوخت. سریع روش عسل گذاشتم و خداروشکر تاول نزده ولی عین جهنم داره میسوزه. و لعنتی خیلی درد میکنه.

یلداتون مبارک! :)
امیدوارم امشب حسابی بهتون خوش بگذره.

میدونم این چند روزه زیادخبری ازم نیست. این روزا زیاد خوب پیش نمیره و منم سعی میکنم زیاد به خودم سخت نگیرم. لینک ویدئو های یوتیوب مورد علاقه ام رو میذارم شاید حال شما رو هم خوب کنن :)

انکار نمیکنم که خیلی آدم تنبلی هستم‌. انکار نمیکنم که از خدامه یه بهونه پیدا کنم از زیر انجام دادن هرکاری که باید انجام بدم در برم. و اعتراف میکنم که لذت بخش ترین کار توی این دنیا برام هیچ کاری نکردنه. وقت تلف کردن برام عین آب خوردنه. از اون آدمای دغدغه مندی که دو دیقه نمیتونن بیکار بمونن نیستم، اما یه حس لعنتی هست که نمیذاره بخوابم. وقتایی که تمام روزمو به بهودگی و به بطالت گذروندم شب نمیتونم بخوابم. نمیدونم یجور احساس عذاب وجدانه یا چی ولی انگار یه چیزی تو ناخودآگاهم خودشو سزاوار سر روی بالش گذاشتن و استراحت کردن نمیدونه اونم وقتی که عملا هیچ کاری انجام ندادم که بابتش لیاقت استراحت کردن داشته باشم. فقط نمیدونم چر ا این ناخودآگاه عزیزم فقط شبا کار میکنه.

الان خونه‌ام و الان حالم بهتره. فقط کافی بود با مامان راجع بهش حرف بزنم، تو اتاقم تنهایی بشینم یه دل سیر گریه کنم و بعد هم با همدیگه شام بخوریم و آشپزخونه رو با هم جمع و جور کنیم، ظرفا رو باهم بشوریم و آخرشم یه دل سیر بغلش کنم. مامان معجزه‌ست.

امروز تو هرچیزی که ممکن بود گند زدم. کاش زودتر تموم شه. چون هرلحظه ممکنه منفجر شم و هرچی بغض که امروز به زور قورت دادم رفت پایین رو بالا بیارم.