✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94
▫️
📚 دربارهی واژگان عربی در فارسی کهن
. . . . . . . . .
✍🏻 آذرتاش آذرنوش
🔻 وضعیت کلمات عربی در زبان کهن فارسی چندین بار مورد بحث قرار گرفته است. اما هنوز جای یک پژوهش جدی فراگیر خالی است. زیرا پژوهشهای موجود نتایج متفاوت دادهاند و سبب آن است که حضور کلمات عربی در زبان کهن فارسی ما را دچار سرگردانی کرده است؛ چندان که همیشه برای سؤالهای خود پاسخهای شایسته نمییابیم. شاید بتوانیم سؤالهای اصلی را چنین دستهبندی کنیم:
۱. چرا از همان سدهء اول هجری که تکجملههایی به زبان فارسی روایت شده است، واژههای عربی حضوری پررنگ دارند؟ مثلاً در قرن اول ق. شعر ابن مفرغ (شامل سه کلمهء نبیذ، عصارات، سمیه)، در سدهء ۲ ق. مدح مأمون (که ظاهراً جعلی است) و سدهء سوم مدایح یعقوب و دیگران همه درصد قابل توجهی کلمهء عربی دارند؟
۲. در میانهء قرن ۳ــ۴ چرا برخلاف جهت معقول، از تعداد کلمات عربی اندکی کاسته میشود (مثلاً: رودکی)؛ در پایان قرن و در حوزهء شاهنامهها عربی به حداقل میرسد.
۳. چرا نثر کمتر از شعر به [واژگان] عربی روی آورده است؟ تحول بهرهبرداری از عربی چگونه بوده است؟ آیا درصد کلمات عربی در آغاز قرن ۵ (دانشنامه، التفهیم) از درصد کلمات نیمهء قرن ۴ (ترجمههای طبری) بیشتر بوده است یا کمتر؟
۴. آیا میتوان زبانِ دانشهای مختلف را (مثلاً تفسیر را) با هم (مثلاً با نجوم) یکجا بررسی کرد؟
یکی از نخستین کسانی که به بررسی این واژهها پرداخته، مرحوم بهار (سال ۱۳۳۱) است؛ مثلاً وی دربارهء التفهیم چنین میگوید: «مجموع کلمات منقول از التفهیم ۹۲۱ کلمه است و مجموع کلمات تازی آن ۳۶ کلمه است، از قرار ۳/۹ و از صدی چهار هم چیزی کمتر.» اگر اسمهای عربی را هم حساب کنیم، «صدی پنج تازی به کار برده است.»
کار جدیتر در مقالهء پرپیچ و تاب و دیر فهم لازار جلوهگر است ... وی در صفحاتی معین از ۸ کتاب فارسی کهن (از تاریخ طبری/ بلعمی تا تفسیر ابوالفتوح رازی) تعداد کلمات عربی و فارسی و بسامد هریک را جستوجو کرده و در چندین تابلو نهاده است. آن نتیجهء کلیای که از این بحث حاصل میشود، آن است که گرایش به کلمات عربی مسیر فراروندهای دارد: اگر حجم کلمات عربی در سدهء ۴ ق. ۲۵ تا ۳۰ درصد است، در قرن ۶ ق. به ۵۰درصد میرسد.
در سال ۱۹۶۹، بوزانی ... اصل را بر آن گذاشت که شعری فارسی، در قرن ۳، در دربار امیران پدید آمده؛ فارسیسرایان همه دوزبانه بودند و شعر فارسی را نوعی تجربهء ادبی تلقی میکردند و ناچار از همان آغاز تحت تأثیر واژگان عربی قرار داشتند. وی، به همین جهت، به ورود تدریجی وامواژهها اعتقادی ندارد. زیرا گاه، در آغاز، کلمهء عربی بیشتری به کار بردهاند تا دوران بعد. بوزانی نیز مانند لازار اختلاف درصد واژگان عربی را در نخستین آثار، زاییدهء سبک میداند نه تحول زمانی. درصدهایی که او پیشنهاد کرده، به قرار زیر است: شهید بلخی (قرن ۳ق.): کمتر از ۱۷ درصد؛ ابوالهیثم (قرن ۴ ق.): ۲۰ درصد؛ ابوشکور (بین ۳۳۳ـ۳۳۷ ق.): ۱/۵ درصد که زاییدهء سبکی است که برگزیده، نه احساسات ملی (هم این چنین است فردوسی)؛ میسری (میان ۳۲۷ـ۳۲۹ق.): ۲۰ درصد. این شاعر، چنانکه اشاره شد، در ۹۹ بیت اول، حتی یک کلمهء عربی به کار نبرده است. تردید نیست که سبک و محتوای اندرزآمیز این بخش در فارسیگویی او تأثیر داشته، اما تهی بودن ۱۰۰ بیت از واژگان عربی هم بیانگیزه نمیتواند بود.
بوزانی اشاره میکند که نثر با شعر قابل قیاس نیست و میپندارد که نویسندگان ایرانی که بیشتر به کار ترجمه دست زدهاند، میکوشیدند به هر ترتیب شده معادلهایی در برابر کلمات عربی پیدا کنند ... من گمان میکنم که ... اصرار در معادلیابی به هنگام ترجمه که در ترجمههای قرآنی به نحو چشمگیری جلوهگر است، اگرچه واقعیتی تردیدناپذیر است، همیشگی نیست.
بوزانی برای بلعمی ۱۱ درصد، برای تفسیر کمبریج ۷ درصد و برای تاریخ بیهقی ۲۵ درصد کلمهء عربی شمارده است.
رضا صادقی (۱۳۷۲) نیز با موضوع درصد واژگان عربی روبهرو گشته است و «با محاسبهء پیچیدهای که در ۱۰۰ صفحه از کتاب التفهیم» انجام داده، درصد واژگان علمی را چنین یافته است: ۲۲ درصد فارسی، ۴۴ درصد عربی، ۳۴ درصد فارسی و عربی. اینک ملاحظه میشود که با ۵ درصد مرحوم بهار چقدر فاصله داریم.
گزارش ما شاید نشان داده باشد که موضوع واژگان فارسی و عربی در آثار کهن موضوعی سختْ مهم است.🔺
📎ــــــــــــــــــــ
برگرفته از: چالش میان فارسی و عربی
ص ۲۹۲ـ۲۹۵، همراه با اندکی کوتاهنویسی
👉رنجکشیدگان به روزگار
👉زبان فارسی و واژگان عربی
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.me/OnPersianLanguage/
▫️
*🔍 یاد زرینکوب، آری؛ چرا نام فتوحی، نه*؟
پایگاه اینترنتی شبکهی دانشگاه تهران با بارگذاری نماهنگ نشستی در دانشکدهی ادبیات بر بودن استاد زرینکوب در یک نشست دانشآموختگی درنگ کرده است. در این نشست، محمود فتوحی رودمعجنی، پایاننامهی دکتری خود را در پیشِ استادان زبان فارسی نهاد، و در برابر داوران از گستردگی و تنگناهای کار خود سخن گفت. پایگاهِ اینترنتی دانشگاه، بدون نام بردن از محمود فتوحی، تنها به یادآوری موضوع پایاننامه بسنده کرده است.
چرا در یادگزاری شبکهی دانشگاه تهران، نام محمود فتوحی افتاده است؟ این شیوهی بازبینی و یادآوری رویدادهای گذشته، پسندیده نیست. به همآن اندازه که دانشگاه، میتواند از یادآوری نامهای زرینکوب و شفیعی کدکنی ببالد، نام محمود فتوحی رودمعجنی نیز برای دانشکدهی ادبیات، مایهی سربلندی است. شمار کسانی که در دهههای گذشته، از دالان گروه زبان و ادبیات فارسی آن دانشکده، دانشآموخته بیرون آمده و نامشان مانند فتوحی و جعفری جزی با تکاپوهای دانشورانه پیوند خورده باشد، کمتر از انگشتان یکدست است.
نگاهی به کارنامهی فتوحی در درازی سه دههی گذشته، گویای تکاپوهای خستگیناپذیرِ آموزگاری دوستدار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. فتوحی مانند بسیاری از معلمان همتای خود، بدون همهی این پژوهشها و نگارشها با دستآوردی همچون "استاد" باز هم میتوانست بازنشسته شود؛ اما او شیوهی دیگری را برگزید.
محمود فتوحی رودمعجنی، افزون بر دهها نوشتار و پژوهش، که راهنمای دانشجویان برای آشنایی با نگرشهای روشمند به زبان و ادبیات فارسی است، شایستگی آن را داشت که از سایهی بلند نامِ استادان خویش نیز به درآید. داوری او دربارهی بهترین و مهمترین کتاب شفیعی کدکنی، هرچند ارجگزارانه اما سنجشگرانه و گویای این شایستگی است. این ویژگی نشانهی بالندگیِ او در جایگاهِ شاگردیِ استادانی بزرگ و برجسته است. کندهشدن از استاد، گام آغازین در راه بالندگی و فرارفتن از گسترهی بستهی آموزش به گسترهی بازِ پژوهش است.
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.me/OnPersianLanguage/
▫️
🗒 شبلیِ شُعبده
غريوی میپيچَد و رعشههایاش را میگسترانَد بر تار و پودِ شهر
كارون
گيسوانِ آفتابیاش را تاب میدهد،
در هم میفشرد
هلهله میكند
وَ لَهلَه آسمان ميربايد هوشِ ماهيان
از بناگوش سنگها و صخرههای بستر اقیانوس!
ــ رد صدای كيست كه هر شامگاه
از دكل نفت گُر ميگيرد وُ
فوارهی لاله میشود در دايرهی رقصِ شعلهها؟!پرستوها
فوج فوج
از سايهی موجها بر میخيزند و
گم میشود شُرهی آبها
در همهمهی گشايشِ بالها! ـــ
ــ ’تنها
اين گيسوان شَبق، وَ، آن زغالهای گدازان
از گلريزِ چشمهای تو مانده است!(پيچيده است تُندرِ پَرهای جبرئيل در شعلههای شبدر)
بگو، زمين فرو برد مرا!
آه! ... منصورِ سُرخِ اَنا الحق! ...
بگذار واپسين كلمهی جانام
تكه كلوخی باشد كه در حفرههای زخم تو از ياد میبرم
زمين! ... بيا! ... فرو ببر مرا!
شبلیِ شُعبده
زنجيرهی واژگاناش را میآشوبد
«در خرمن صدْ زاهدِ عاقلْ زند آتش! ...»
👉دربارهی پارهای از گزارههای شبلیِ شعبده
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.me/OnPersianLanguage/
*▫️
? تن *در دادن به خفّتِ ویراستاری
محمدعلی فروغی در دیباچهی کتاب بدیع (چاپ سنگی، ۱۳۳۵ق)، ارزش درستنویسی و آراستن سخن را بازمیگوید. از دیدِ او، نوشتنْ تواناییِ خدادادی است: «شخصی که نه استعدادِ موهبتي دارد و نه علم انشاء و بلاغت [داند،] مینویسد خیلی بد که اسباب خندهء اهل ذوق است و بیذوق هم جاذبه و کششی در عبارات او نمیبیند.»
آنگاه میافزاید:
«راست است که در فرنگ هم بعضی فضلای بیطبع هنوز مقالات و تحقیقات علمیهء خود را به اهل طبع یعنی به نویسندگان ماهر داده آنها انشاء میکنند بعد منتشر میسازند لکن با تن در دادن به این خفت، ناچار مرد فاضل باید به درجهء بنویسد که مقاصد او ظاهر شود و آنقدر سست و سخیف و رکیک نباشد که بتواند بدست ادیب نگارنده دهد تا آن را بیاراید و قابل انتشار نماید» (اینجا?).
روشن است که فروغی میخواست ارزش چیرگی بر دستور زبان و ترفندهای آراستن سخن ادبی را در نوشتن یادآوری کند، نه آن که ویراستاری را کوچک بشمارد. ویراستار اگر بتواند نوشتههای دیگران را به دور از عادتهای زبانی و نگارشی خود بازنویسی کند و به سامان درآورد؛ کارش همواره سازنده و ستودنی است. سخنان فروغی در شمارِ نخستین اشارهها به کار ویراستار (ادیبِ نگارنده) در زبان فارسی است. او، نه واژههای اصلاح و تحریر و تنقیح را به کار میبَرَد، نه میان انشاء و ویرایش مرزبندی میکند و، نه واژهای نو برای بازگوییِ روش ویراستاران در اروپا برمیگزیند. سخن فروغی، نگرش به ویراستاری را در آغاز پدیدآمدنِ نوشتارِ نوین فارسی بازنمایی میکند، هنگامی که هنوز در زبان فارسی نام تازهای به آن نداده بودند.
✔️ ویراستاری در معنای امروزی، گونهای بازسازی و بازنویسی نوشتهها بر پایهی هنجارهای استاندهی زبانی و اندکی گستردهتر، بر پایهی هنجارهای مفهومی و متنی است. پیشینهی کاربرد واژهی ویراستاری (ویراستن، ویراستار) در زبان فارسی، کم و بیش به دههی ۱۳۳۰ بازمیگردد. صادق کیا در واژهنامه فارسی (دانشگاه تهران، ۱۳۳۷)، واژگان ویراسته، ویرایش و ویراستار را در معنایی که امروز میشناسیم به کار برده است. این واژه در فرهنگ معین (۱۳۴۵، چاپِ ۱۳۵۰)، آمده است. لغتنامهی دهخدا (۱۳۵۸) برای دریافت معنای آن، خواننده را به واژهی «پیراستن» راهنمایی میکند. معنای ویراستن در فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱)، بدون هر پیوندی به معنای کاربردی آن با گزارهای از هدایهالمتعلمین بازنمایی شده است: «ویرایش کردن. ... و آن بیخ که پوستگران پوست ویرایند به وی (اخوینی)»؛ بیآنکه کاربرد تاریخی آن را روشن کند. محسن ابوالقاسمی در تاریخ زبان فارسی (۱۳۷۳، ص۳۲۹)، مینویسد صادق کیا ویراستن را از فارسی میانه به فارسی دری آورده است.
ویراستاری در زبان فارسی، چیزی نزدیک به اصلاح، تحریر و تنقیح است. از دید همایی، تحریر (آراستن و پیراستن) را خواجه نصیر به جای اصلاح به کار برد، و بر زبانها روان کرد (خیامینامه، ص۱۸).
خواجهنصیرالدین طوسی، برگردان عربیِ کتاب اصول اقلیدس را بار دیگر بازنویسی و آن را با نمونهها و رسمهای بیشتری همراه کرد و تحریر نامید؛ اما کارهای او را همگان بازنویسی ندانستند. ابنقیم جوزی، فقیه سوری مینویسد: بیشتر کتابهای در دستِ خواجه طوسی، یکه بود و دومی نداشت. او آنها را در ویرانی بغداد به دست آورد، و با بیرون کشیدن دیباچهی نخستین و افزودن دیباچهای دیگر، آنها را به نام خود خواند (نک: مدرس رضوی، احوالوآثار خواجهنصیر، ص۳۳۵). سخن جوزی به ردهی کتابهای آموزشی خواجه نصیر، مانند مُعطیّات برمیگردد. در این کتابها، خواجه نصیر، برگردانهای بازمانده از نوشتارهای دانشمندان یونانی را بازنویسی کرد (شاردن که نزدیک به ۴۵۰ سال پس از خواجه به ایران سفر کرد، مینویسد ایرانیان میگویند او در [نوشتههای برگردانیده از] زبان یونانی تبحر کافی داشت. سفرنامه ۵، برگردان عباسی، ص۲۱). این کتابها، پس از آن بیشتر به نام او یا تحریر خواجه نصیر خوانده شد.
یکی از پرآوازهترین نمونههای تنقیح در تمدن اسلامی، کتاب تنقیحالمناظر در بازنگری کتاب المناظر نگارش ابنهیثم است. کمالالدین فارسی پس از بازنویسی گزاره به گزارهی المناظر، و همراه کردن آن با پارهای آزمایشها و بازنگریها، نام تنقیحالمناظر لذوی الابصار و البصائر را بر آن نهاد. ویدمان فیزیکدان و پژوهشگر تاریخ علم از روی هماین کتاب دریافت که الهازن (Al-Hazen)، نویسندهی المناظر در نوشتههای لاتینی، همآن ابنهیثم است.
?محمدعلی فروغی و نوسازی زبان فارسی
?فن بدیع و رویگردانی نیما یوشیج از آن
?در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.me/OnPersianLanguage/
▫️
? سنجیده بودن
ــــــــــ
هان، سنجیده باش
که نومیدان را معادی مقدر نیست
الف. بامداد
احمد زیدآبادی، در سالگرد مرگ شاملو، با نوشتن یادداشتی (به یاد شاملو?) در پی بزرگداشت تکاپوهای شاعر برآمده است. از دید زیدآبادی، هیچکس مانند شاملو، «در واژهسازیهای دلانگیز برای تجسم لطیفترین صورتهای احساس و خیال، موفق نبوده است.» وی آنگاه، شگفتی خود را از روبهرو شدن با جهانبینی شاملو چنین باز میگوید: «چگونه آن شعرهای بینهایت نرم و نازک و لطیف، از آن جهانبینی خام مادهگرایانه تراوش کرده است؟» و بینش شاعر را از گونهی «ماتریالیسمی سطحی و آبکی» میخواند. بهانهی نویسنده برای خام و مادهگرایانه خواندن جهانبینی شاملو چیست؟ زیدآبادی به «سیر» خود در مقدمهی شاملو بر دیوان حافظ اشاره میکند. هماین کندوکاو از دید او، «گواه روشنی از بیگانگی او با تاریخ فکر و فلسفه در جهان و ایران و اسیر بودن در تنگنای ماتریالیسمی سطحی و آبکی است.»
ای کاش زیدآبادی خود را ناگزیر نمیدید که اینگونه شتابزده به ارزیابی باورهای شخصی شاعر بپردازد. این باورها، آنگاه بخشی از گسترهی ارزیابی و کندوکاو اند که شاعر آشکارا آنها را در شعر خود بدمد، یا این که بتوان روندِ تنآوریِ شعر او را به آن باورها فروکاست. از دید شاملو، شعر برداشتهایی از زندگی نیست، خود زندگی است و شعرهای او، خواننده را با برشهای زندگی شاعر و باورهایاش روبهرو میکند (گفتوشنودی با احمد شاملو، ص۱۰۳). شاعر خود به این باورها اشاره کرده است، شعرهای او ریشه در نگرانی و دلهره دارد، دیدن تنگدستی و بیعدالتی و بیفرهنگی، بختکِ رویاهای او بود. پذیرفته است کسی بگوید من کاری به دریافتهای خود شاعر ندارم، و دریافت خودم را از اندیشههای سازندهی شعر او میگویم. این رویکرد، گوینده را به پژوهشی ژرف در سرودههای شاعر فرامیخواند. اما یادداشت زیدآبادی، نشانی از این بلندپروازی به دست نمیدهد.
فروکاستن شعرها، ــآنهم شعرهایی به گستردگی سرودههای شاملو در زبان فارسی ــ به بستههای درونتهی با نام جهانبینی یا ایدئولوژی، زیبندهی سخن دربارهی شعرهای شاملو نیست. اگر دریافتهای خود شاعر را از روند ساختهشدن شعرهایاش نمیپذیریم، و با بلندپروازی از گونهی پیشگفته هم سروکاری نداریم، خوب است از دیدگاههای برجسته در خوانش شعر و ادبیات بیاموزیم که نشان میدهند چرا و چگونه شعر، فرآوردهای پیچیده از مایهها، اندیشهها، پارههای آگاهی و خیالِ پیکربندی شده در زبان است. یکی از سرچشمههای آفرینشگری شاملو در شعر، کتاب مقدس بوده است. چگونه میتوان رخنهی واژگان و درونمایههای کتاب مقدس را در ساختِ تصویرها، نگرشها، و سخنِ شاعر بازشناخت و آن را به باورهای مادهگرایانه فروکاست؟
شاملو در چارچوب نگرشی به شعر و شاعری بر چکاد شعر امروز ایران ایستاده است که بر مرزبندی میان شعر و فلسفه، و شاعر و اندیشمند استوار است. بر زمینهی هماین نگرش، شاملو هیچگاه خود را نه دوستدار اندیشهی فلسفی خواند، نه در پی آن بود که جهانبینی خود را به نمایش درآورد. هستهی سخن او در دیباچه بر شعرهای حافظ نیز، یکی از چند نگرشی است که دربارهی درونمایهی شعریِ لسانالغیب میتوان نوشت. استاد مرتضی مطهری دربارهی هماین رُویهی جهانبینی حافظ نوشته است: «در این جهانبینی تنها چیزی که باقی مانده، انکار خداست که صریح دیده نمیشود اگرنه، چیزهایی که تقریباً در همان حد است وجود دارد. انکار معاد یا خود همان شک در این جهت، ...» (عرفان حافظ، ص۷۶). شاملو در دیباچه بر دیوان حافظ، هماین رگهها را برجسته کرده است، هر چند از دید روششناسی بر شالودههای لغزانی ایستاده است.
چگونگی سامانیابی درونمایههای سرودههای خیام و حافظ، هنوز و همواره، بزرگترین دشوارهی ناگشودهی شعر فارسی و فرهنگ ایرانی است. وانگهی، چگونه میتوان از داوری شاملو دربارهی شعر حافظ و جهانبینی او، به این داوری رسید که شعرهای شاملو از جهانبینی خامِ مادهگرایانه، تراوش کرده است؟
سخن زیدآبادی، چه آنجا که ارزش کار شاملو در شاعری را «واژهسازیهای دلانگیز» میخواند و چه آنگاه که سرودههای درخشان شاعر را تراوشِ جهانبینیِ خامِ مادهگرایانه میانگارد، نادرست و نشانهی ناآشنایی با سرودههای شاملو است.
?در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.me/OnPersianLanguage/
▫️
? تکاپوهای دهخدا در نوشتار فارسی
ـــــــــــــــــــــ
دهخدا را یکی از چند نویسندهی نشانهگذار بر نوشتار فارسی مدرن میدانند. از دید آرینپور، دهخدا در کنار روی آوردن به سادگی نگارش، پایهگذار نوشتار «طنزی و انتقادی» در ایران است (از صبا...۲، ص۷۹).
نوشتن به زبان فارسی در آستانهی جنبش مشروطه با پرهیز از آرایههای زبانی و ادبی به سادگی و رسایی روی آورده بود. پیش از دهخدا، نویسندگان دیگری مانند آخوندزاده، ملکمخان و میرزارضا کرمانی با روی آوردن به دیدگاههای سنجشگرانه، جان تازهای به نوشتار فارسی بخشیدند. بر زمینهی این باززایی، دهخدا با پرداختن به سختیهای زندگی تودهها، بازنمایی گرفتاریهای آنان و ناکارآمدی ساختار نوین دیوانی، نوشتههای فارسی را به بخشهای دوردستِ جامعه راند. نوشتههای دهخدا، شوخ، طنزآمیز، نیشدار و پر از گوشه و کنایه بود.
دهخدا چگونه توانست بُرد نوشتههای خود را تا دورترین لایههای اجتماعی گسترش دهد؟ او بر زمینهی پرداختن به درونمایههای گروههای اجتماعی گسترده با گرایش به ساختِ دستوری زبان گفتاری و آکندن مایههای گفتار کوچه و بازار در سخن، نوشتار خود را به آستانهی دریافت خوانندگان نزدیک کرد. به گفته محمد استعلامی، سخناش را چنان مینوشت که گویی خواننده در برابر او نشسته است و برای او باز میگوید (ادبیات دوره بیداری، ص۵). بختیاری در این شیوهی نگارش، او را به گردآوری ضربالمثلها و چاپ امثال و حکم برانگیخت.
دهخدا در نوشتار خود از یکسو، شیوهی نگارش ادبی را کنار نهاد؛ و از سوی دیگر، بی هراس از اُفتِ ترازِ نگارش، پارهسخنهای گزیده و دستانواره را از سخن توده برگرفت و در نوشتار خود گنجاند. در روزگاری که چاپ و سرپا ماندن سازمان روزنامه، نیازمند آن بود که خواندن و نوشتن از گردونهی گروههای بالا و بستهی جامعه به سوی انبوه خوانندگان راه بَرد؛ دهخدا در نوشتههای خود، از دید روشنشناسی و کاربست ابزاری زبان، پیجویِ گسترش نوشتار فارسی به سوی خوانندگان بیشمار بود.
هرچند آکندن نوشته از پارهسخنهای گزیده و دستانوارهها، ویژگی نوشتار فارسی مدرن نیست، و نوشتار مدرن در پی دوری از این روشها برآمد؛ نوشتههای دهخدا در پایبندی به حقیقت، پیروی از دانش، و ارجنهادن به آزمون و بررسی، پیوند خود را با نوشتار فارسی مدرن استوار داشت و در ردهی یکی از شاخههای بالندهی آن پذیرفته شد.
هادی راشد
در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
▫️
*? واژهها، نامها و کارکردها*
در یادداشت پیشین (واژگان برگزیدهی هواپیمایی و ...?) کوشیدم دربارهی پیشنهادکنندگان یا نهاد پیشنهادکنندهی واژگان هواپیما، روش، ستون، شهپر و ... روشنگری کنم، و نشان بدهم که برابرگذاریهای? این واژگان را نه فرهنگستان یکم زبان (۱۳۱۴ـ۱۳۲۱) که انجمن واژهگزینی وزارت جنگ (۱۳۰۳) پیشنهاد کرده بود. چرا در برابر فراموش شدن نام نهادها و واژهسازان گذشته باید ایستاد، و از به هم ریختگی آگاهیها دربارهی آنان جلوگیری کرد؟ به این پرسش از دیدگاههای گوناگون میتوان نگریست:
پس از راهاندازی دارالفنون در ایران، تلاش برای برابرگذاری و پیشنهاد واژگان نوین، سرآغاز دگرگونی در نگرش به جایگاه زبان فارسی بود؛ شناخت نهادهای پیشبرنده در این راه، بخشی از آگاهی تاریخی دربارهی گذشته است؛
پراکندگی کنشگران گسترهی واژه در بخشهای گوناگون مانند وزارت جنگ، نهاد طب، ستادهای پایهگذاری دانشسراها و نهاد دانش و ...، نشان میدهد که چگونه زبان فارسی در روند بازسازی ساخت سیاسی جایگاه خود را بازیافت، و بر زمینهی هماین آگاهی، میتوان فراز و فرودهای جایگاه زبان فارسی را تا امروز دنبال کرد؛
نامگذاری نهادها، مفاهیم و ... بخشی از روند بازسازیِ ساخت سیاسی و سرآغاز پیدایی سیاست زبانی را در آن روزگار آشکار میکند؛ از این دیدگاه، بدون روشنگری دربارهی نهادها، کارگزاران و پیشبرندگان آن سیاستها، نمیتوان فرآیندهای ساخت سیاسی و چگونگی پیکربندی سیاستِ زبانی را در آن روزگار بازشناخت.
واژگان نوین در روند دگرگونسازی نام شهرها، جایها، و ... ویژگیهای نگرش فرهنگی آن روزگار را نشان میدهد؛ بررسی گسترههای این رخداد، و نشان دادن بُرد نگرش فرهنگی در نهادهای گوناگون، بخشی از آگاهیها دربارهی اندیشههای راهنمایِ نشانهگذار بر روند دگرگونیها در سدهی گذشته است.
برابرگذاری واژگان تازه بر پایهی روشها و قواعد زبان، سنگِ بنای نگرش آیینمند به زبان فارسی را به جا گذاشته است؛ سنجشِ کارِ هر کس در روند نوسازی زبان فارسی، بخشی از پژوهش تاریخی دربارهی زبان فارسی مدرن در ایران است.
✔️ روشنگری روندهای برابرگذاری واژگانی در سدهی گذشته، از چارچوب کاوشها دربارهی زبان فارسی درمیگذرد و به بخشی از آگاهی تاریخی راه میبرد. با این نگاه، بررسی موشکافانه سندها و گزارشهای بازمانده دربارهی این رخداد، بدون شتابزدگی و با پرهیز از افزودن برچسبهای نارسا، راه بازشناسی روند نوسازی زبان فارسی در همبستگی با ساخت سیاسی و سیاستِ فرهنگی را هموار میکند.
بیستودوم اردیبهشت ۱۴۰۳
هادی راشد
▫️
? چهرهی نیما (۵)
. . . . . . . . . .
✍? حبیب یغمایی
?نیما یوشیج را قامتی و قیافهای و حتی نامی شاعرانه بود. تنی لاغر، سری بزرگ، چهرهای بیضی، پیشانی بلند، مویی سفید و آشفته، چشمی درخشنده داشت، کلاه بر سر نمیگذاشت؛ لباس ساده میپوشید؛ ملایم و آهسته حرف میزد؛ سر به زیر افکنده و مؤدب و متواضع بود.
در سال ۱۳۳۶ که متصدی اداره کل نگارش بودم، روزی نیما به ملاقاتم آمد، ... او را به جایی برتر از جای خود نشاندم و نهایت احترام بهجای آوردم؛ و در آمد و رفت آزادی تمام دادم. ...
در حدود پانزده شانزده سال پیش مجمعی مجلل از شعرا تشکیل یافت [نخستین کنگره نویسندگان ایران، ۱۳۲۵، خانهی وکس]؛ یکی از شعرای معروف قصیدهای در نکوهش اشعار نیما ساخت و بهطور خصوصی برای نیما خواند و اجازه خواست که همان اشعار را در محفل عام بخواند و نیما از بلندنظری اجازه داد. وقتی در جایگاهی که بلندگو بدان قرار داشت بر شد و اشعار را خواندن گرفت، همین که به نام نیما رسید، ملکالشعرای بهار که ریاست جلسه را داشت سخت منقلب شد و اجازه خواندن نداد. نیما بر پای خاست و استدعا کرد که آن اشعار خوانده شود. رئیس جلسه به تعرض گفت در جلسهء عمومی چنین اشعار نباید خوانده شود.?
(بازنویسی از: یغما، بهمن ۱۳۴۷، شمارهی ۲۴۵، ص ۶۲۹ــ۶۳۱؛ با اندکی فشردهنویسی)
(? چهرهی نیما ۴)
▫️
? در گذشته به چه کسی میگفتند: علامه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ* پارهی سوم (پارهی نخست?***)
۴. کارکرد برچسب علامه از گذشته تا امروز
الف) از میان کاربردهای علامه در زبان فارسی، دو معنای متمایز آن را میتوان بازشناخت. نخست، علامه در معنای برجستگی یافتن از راه دستیابی به ژرفای علم در یک یا چند رشته. برای نمونه، نجمالدین رازی، نویسندهی عوارف المعارف را که در فقه و کلام و حکمت و تصوف، بسیار آموخته بود، علامه نامیده است. این شیوهی نامگذاری در روزگار صفوی و قاجار گسترش یافت.
دوم، علامه در معنای برجستگی یافتن در علم یا علوم تعالیم. در تمدن اسلامی، علوم ریاضی یا ریاضیبُنیاد را علم تعالیم میگفتند. این کاربرد علامه را در زبانهای فارسی و عربی، میتوان با کاربرد Polymath در زبانهای لاتین سنجید.
ب) در دورهی قاجار، افزونهی علامه بر سرِ نام دیگران، رو به گسترش نهاد. برای نمونه، رضاقلی خان هدایت در تذکرهی ریاضالعارفین، دانشوران روزگار خود را که در علوم معقول و منقول آموخته بودند، علامه میخواند.
افزودن علامه بر سرِ نام دانشورانی که در علوم معقول و منقول آموخته و سرآمد بودند، به دورهی پهلوی نیز کشید. با اینهمه در گزارشها و منابع دورهی قاجار ندیدهام که دانشآموختگان و آموزگاران دارالفنون و دانشسرای عالی را علامه بنامند. کاربرد علامه برای استادان دانشگاه تهران نیز زبانزد نبود. بالاترین برچسب علمی در دانشگاه تهران، «دکتر» بود که هنوز هم به کار میرود.
در نمونههای بسیار کمیابی میتوان به کاربرد علامه برای محمد قزوینی و محمدحسین طباطبایی اشاره کرد. این دو، هرچند تنها کسانی نبودند که در سدهی گذشته علامه نامیده شدند، اما افزونهی علامه بر نام آنها، در دو قلمرو گوناگون (گسترهی آزاد پژوهش، و گسترهی آموزشی علوم دینی)، دگرگونی کابردی علامه را به خوبی آشکار میکند. قزوینی به دانشوری در علوم معقول شناخته نبود؛ هرچند محمدحسین طباطبایی را نمایندهی یزدانشناسی و حکمت کهن و نویسندهی کتاب المیزان در تفسیر قرآن میشناسند؛ کاربرد علامه بر سر نام قزوینی و طباطبایی، یادآور برجستگی جایگاه علمی آنان بوده است.
۵. دو نگرش به کاربرد علامه
پس از مرگ محمد قزوینی، کاربرد علامه، دستِ کم در گسترهی آزاد پژوهش رنگ باخت. عبدالحسین زرینکوب دربارهی افزونهی علامه بر نام قزوینی مینویسد: «محمد قزوینی را که عنوان مبتذل شدهء علامه، چیزی بر قدر او نمیافزاید ... » (یادنامه محمد قزوینی، ۱۳۷۸)؛ سخن زرینکوب، گواه روشنی بر رنگباختگی کاربرد علامه است. خود او نیز از به کاربردن این افزونه برای ارجگذاری و یادآوری جایگاه دیگران خودداری میکرد.
چرا افزونهی علامه بیارج و به گفتهی زرینکوب مبتذل شده بود؟ آرامش دوستدار با تمایزگذاری میان «شناسایی علمی» و «شناسایی متعارف» به این پرسش، پاسخ داده است. از دید او، شناسایی علمی، مجموعهای از احکام همبسته (متجانس و مرتبط) است، «منظور از تجانس و ارتباط آن است که احکام در تألیف خود بر هم مبتنی شوند و از هم متفرع گردند» (ملاحظات فلسفی، ص ۶۲).
در برابر، شناسایی متعارف، مجموعه احکامی است که تصادفی در کنار هم گرد آمدهاند. ویژگی این مجموعه، عدم تجانس و ارتباط است، «عدم تجانس و عدم ارتباط احکام، ناقض خصلت مجموعهء شناسایی علمی ست» (همان). از دید دوستدار، «این نوع مجموعه، شاخص شناسایی عامه است. شناسایی عامه در تدرج خود از شناسایی روزمره شروع میشود و در "علامگی" به اوج خود میرسد.» به سخن دیگر، علامه در بینش مبتذل شده ـــبه تعبیر زرینکوبـــ ویژگی دانشورانی است که نمیتوانند انبوه آموختهها و دادههای علمی را از پراکندگی بیرون آورده و در رشتهای همبسته بازگو کنند.
دیدگاهِ دوستدار، هرچند در گسترهی آزاد پژوهش توانسته بود بروندادهای پژوهشی کسانی را که علامه خوانده شدند، به خوبی بازگو کند؛ اما در گسترهی آموزش علوم دینی، دستِ کم با نمونهی علامه طباطبایی ناهمخوان است. محمدحسین طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم، آشکارا به سوی ساختبندیِ نگرشی به فلسفه اسلامی گام برداشت و از این دیدگاه، توانست گزارهها و احکام را به گونهای همبسته و سازمانیافته در پیش نهد.
✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]
- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم 🎧
فرشتــهی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نتها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .
#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
•• ????••
╰) ایران موزیک♪ (╯
"ما بهتریـنها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"
تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94