سخن (سپیده موسوی)

Description
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی، می خوری و غم نخوری

حافظ

کانالی پیرامون حافظ‌شناسی، ادبیات، هنر و فرهنگ
We recommend to visit

Last updated hace 1 año, 2 meses

وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️

Last updated hace 1 año, 3 meses


‌بزرگ ترین‌ چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
‌‌
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot

Last updated hace 3 semanas, 3 días

3 weeks, 4 days ago

زنده کردن کار آواز خداست

مولانا

3 weeks, 6 days ago

وقتی همه‌ی باورها و اعتمادت نسبت به دیگری، به یکباره محو می‌شود:

آن که چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز!

سعدی

https://t.me/sokhan6

4 weeks ago

هرچه روان‌شناسی پیشرفت می‌کند، انسان تلخ‌کام‌تر می‌شود. چون بیشتر به تنهایی خود پی می‌برد.

کانت

https://t.me/sokhan6

3 months ago

درس امروز

به سوی دیو ِ مِحَن، ناوک ِ شهاب انداز

3 months ago

غم و درد دل ِمو بی حسابه
خدا دونه، دل از هِجرت کبابه

بنازُم دست و بازوی تو صیاد
بِکُش مرغ ِدلم، بالله ثوابه!

باباطاهر

https://t.me/sokhan6

3 months, 1 week ago

سعدی بیت زیبایی دارد که هر چند مضمونش چندان تازه نیست و حتی در خود شعر او هم به کرات به کار رفته اما از آنجا که او، استاد سخن است و به چند و چون علم معانی و بیان آگاهی دارد همان سخن مکرر را به بیانی تازه می‌آورد تا به قول خودش بار دیگر قیامتی به پا کند. ماجرای بیت این است که او در مصراع اول یک واژه را در هوا می‌قاپد و با آوردن متضاد آن در مصراع دوم نه تنها تیز بودنش را در عاشقی به خوبی نشان می‌دهد بلکه چشم و گوش مخاطب را هم تیز می‌کند:

من در وفا و عهد، چنان کُند نیستم
کز دامن ِتو، دست بدارم به تیغ ِ تیز

این است فرق یک شاعر واقعی با شاعرنمایان.

سپیده موسوی

https://t.me/sokhan6

3 months, 1 week ago

وفاداری را در یارت دوست داری؟ خودت چقدر وفاداری؟ اول سررشته کار وفا را درست در دستانت نگه‌دار تا او هم به انعکاس عمل تو به خوبی از آن پاسداری کند!

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه‌دار سررشته تا نگه دارد

حافظ

https://t.me/sokhan6

3 months, 1 week ago

از اندرون، روشن و منوّرم.

شمس

https://t.me/sokhan6

3 months, 1 week ago

انتقام با شعر

? سپیده موسوی

آن انتقام سخت را که می‌گویند همین «انتقام با شعر» است! انتقامی برخاسته از درد. و آه از درد! که نه می‌توان به آن آویخت و نه می‌توان از آن گریخت! عین حیرانی است! عین دیوانگی است! گاه حتی جنون است حماقت است اما هست! حالا تو هی خودت را غرق لذت کن. این درد است که در گوشه‌‌ی چشمانت به تو لبخند می‌زند. آن سان که شاملو گفت:

کوه با نخستین سنگ آغاز می‌شود
و انسان با نخستین درد!

اصلا اینکه او، آدمی و کوه را با هم آورد برای آن بود که بگوید کوه نام دیگر انسان است به هنگام درد کشیدن!

نزار، درد عشق را نه فقط چشید که دید. به یقینی عینی رسید. او همه درد و اعتراضش را از تساوی عشق و مرگ در شعرش فریاد زد و از این جا بود که شعرش مرزها را درنوردید و حتی در عالم ترجمه روح شاعرانگی‌اش را از دست نداد.

دردگریزی، و غوطه خوردن در سیل بی امان دوپامین‌ها، خلأ بزرگ زندگی امروزست. غافل از اینکه روح با درد تکان می‌خورد. آن هم دردی که بکشاندت به عمقی از تنهایی و در همان آن بدانی که هیچ درمانگری جز خودت نداری تا بتوانی در خودت هی جوانه بزنی
و هی جوانه بزنی
تا آن سان که درخت شوی!

?

https://t.me/sokhan6

3 months, 2 weeks ago

احساسات سرکوب شده، هرگز از بین نمی‌روند آنها زنده به گور می‌شوند و بعدها به شکل خیلی زشت‌تری خود را نمایان می‌سازند.

فروید

https://t.me/sokhan6

We recommend to visit

Last updated hace 1 año, 2 meses

وانهُ لجهادٍ نصراً او إستشهاد✌️

Last updated hace 1 año, 3 meses


‌بزرگ ترین‌ چنل کارتووووون و انیمهه 😍
هر کارتونی بخوای اینجا دارهههه :)))))
‌‌
راه ارتباطی ما: @WatchCarton_bot

Last updated hace 3 semanas, 3 días