رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago
تقریبا نیم ساعتی میشد که فیلم تموم شده بود و من هر پنج دقیقه یکبار یه کرمی میریختم تا دارا بترسه و خودم غش میکردم از خنده وقتی هربار رکب میخورد و باز میترسید
ظرفای شامو گذاشتم توی ماشین و رفتم سمت سالن و وقتی دارا و سرگرم گوشیش دیدم سریع ولی بی صدا خودمو بهش رسوندم و کنار گوشش بلند داد زدم: پخخخخخ
چنان پرید بالا که از ترسیدنش منم یکه خوردم و یکم ازش فاصله گرفتم ولی به ثانیه نکشید که برگشت سمتم و خواست بزنتم که سریع از دستش فرار کردم و رفتم سمت اتاق
جیغ میزد و با سرعت بیشتری سعی میکرد خودشو بهم برسونه، به اتاق که رسیدم خودمو پشت دیوار مخفی کردم و وقتی که وارد اتاق شد از پشت بغلش کردم و دستاشو سفت گرفتم تا یه وقت با مشتاش کبودم نکنه
عصبی غرید: ولم کن کیسی، خیلی اسبی بخدا
لالهی گوششو خیس بوسیدم و زمزمه کردم: چراا؟
نفسِ حبس شدهاشو فرستاد بیرون و آروم لب زد: نکن
دوباره لالهی گوششو مکیدم و با شیطنت گفتم: هنوز که نکردمت!
قبل اینکه با آرنجش به حسابم برسه پرتش کردم روی تخت و سریع روش خیمه زدم و بی توجه به دست و پا زدناش سرمو توی گردنش فرو بردم و حریصانه چندتا مک محکم روی گردن و ترقوهاش زدم
این پسر با زیباییِ بی حد و اندازهاش همیشه منو از خودبی خود میکرد
گاز ریزی از گردنش گرفتم و گفتم:تو، قشنگترین نقاشی خدایی دارا
لبخند عمیقی رو لبش نشست که دل از دلم برد، لبخندشو بوسیدم و خواستم چیزی بگم که اینبار اون لب زد:انقدر قلبم باهات آرومه که شدی وصله ی تنم
شدی خون توی رگام
تو همونی هستی که دلم میخواد
تمام عمرم رو باهاش زندگی کنم
حالا اون لبخند عمیق رو لبای من نقش بست
کام عمیقی از لباش گرفتم و دستام آروم آروم روی تنش به رقص دراومد
زیر لب قربون صدقهش میرفتم و برای دوباره یکی شدن باهاش لحظه شماری میکردم…
کیسان:
بالاخره بعد از مدت ها امشب به لطف عمو حامد تونستم با دارا تنها بمونم
صبح که از عمو خواستم کلید خونشو بده تا با دارا بریم خونهش گفت من و مجید میریم اونجا و شما همینجا بمونید
دلتنگ تر از هرلحظهای به سمت کاناپه رفتم و از پشت سر ماچ آبداری نشوندم روی لپش که صدای اعتراضش رفت بالا: عههه کیسااان یواش، گوشت لپمو کندی!
محکم تر از قبل بوسیدمش و همونجا لب زدم: مال خودمه دلم میخواد اینجوری بخورمت
نیشخندی زد و گفت: داری یه کاری میکنی از یه بوسهی معمولیم محرومت کنما!
اینبار صورتشو کامل به سمت خودم چرخوندم و بعد از زدن یه بوسه کوتاه روی لباش گفتم: نمیتونی!
کماکان نیشخندِ روی لبشو حفظ کرد و سرتق گفت: امتحانش مجانیه…
حریصانه لبمو روی لبش گذاشتم و محکم مکیدم، حتی یه دیقه هم حاضر به امتحان کردنش نبودم، بعد از چند ثانیه بالاخره دارا هم همراهم شد
برای اینکه گردنش اذیت نشه روی کاناپه خوابوندمش و خودمم خیمه زدم روش، آروم آروم کل صورتشو بوسه بارون کردم
بعد از اینکه یکم دلامون آروم گرفت نشستم و کشوندمش توی بغلم، پشت پلکشو بوسیدم و گفتم: پایهای فیلم ترسناک ببینیم؟
دارا: آرههه، چارپایتم
یکی از فیلم ترسناکایی که چند شب پیش بابا وعمو دیده بودن و کلی ازش تعریف کردن رو گذاشتم و بعد از آوردن کلی تنقلات نشستم کنار دارا و فیلمو پلی کردم
اوایل فیلم خیلی عادی داشت میگذشت و هردو خیلی طبیعی مشغول دیدن بودیم که یهو صحنه ها وحشتناک شد و دست دارا هر لحظه دور بازوی من سفت تر!
بیشتر تو بغلم فشردمش ولی نمیتونستم منکر ترس خودمم بشم
جداً نمیدونم چه کرمیه وقتی میدونیم قراره کلی بترسیم باز مصرانه میشینیم پای چنین فیلمایی…
برای اینکه یکم کمتر روی فیلم تمرکز داشته باشیم کاسهی پاپ کورن رو گذاشتم رو پای دارا و تا خواستم یه مشت ازش بردارم صدای جیغ دارا و صدای موزیک وحشتناک فیلم باعث شد از جام بپرم، دستمو رو قلبم گذاشتم و مشت آرومی به دارا زدم و با حرص گفتم: این دیگه چه کاریه؟ نمیگی یهو آدم سکته میکنه؟
تقریبا خودشو پشتم قائم کرده بود و همونجا غرید:به من چه؟ میخواستی این فیلم وحشتناکو نذاری، زهلم ترکید
خندیدم و گفتم: بهت نمیومد انقدر ترسو باشی جوجه!
ویشگونی از پهلوم گرفت و بدون اینکه جوابمو بده صاف نشست و دوباره خیرهی تلویزیون شد
با عرض شرمندگی فاطیما کات شد??
پسراممم???
https://t.me/+eCUwuzpRfU81ZDMy
Telegram
قـهـوه سـرد
چشمهایشقهوهایبودوبهحقفهمیدهام قهوهازسیگاروقلیاناعتیادآورتراست***☕*** گلی: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1122287-CQBvBDs
با دست آزادم شلوار و باکسرشو در آوردم که خجالت زده تر از قبل چشماشو بست و لب زد: حااامد… داری دیوونم میکنی!
خندیدم و بعد از بوسیدن لبای سرخش سرمو سمت دیکش بردم و بعد از بوسیدن کلاهک دیکش خیلی آروم زبونمو روش کشیدم که مثل برق گرفته ها چشماشو باز کرد و خواست چیزی بگه که سریع کل دیکشو وارد دهنم کردم و گوشِ جان سپردم به صدای ناله های عمیقش
تو حال خودم بودم که دستشو روی دیکمو حس کردم و لحظهای بعد با غرولند گفت: در بیار این لباسای مزاحمتو حامد…
از خوردنش دست کشیدم و بی فوتِ وقت لباسامو درآوردم و پرت کردم سمت لباسای مجید
میخواستم به ادامهی کارم برگردم که مجید جلومو گرفت و بعد از گرفتن کام عمیقی از لبام همونجا زمزمه کرد: نوبتیام باشه نوبت منه!
گفت و با یه حرکت خوابوندم روی تخت و خودش بین پاهام قرار گرفت
نمیدونستم از اینکار خوشش میاد یا نه، دلم نمیخواست خودشو مجبور به کاری کنه واسه همین وقتی دستشو دور دیکم حلقه کرد و سرشو پایین آورد سریع نیم خیز شدم و سرشو بالا گرفتم و گفتم: مطمئنی مجید؟ اگه نمیخوای میتونی انجامش ندی، من جورِ دیگهای خودمو آروم میکنم
اخمی کرد و گفت:مگهمن مردم که تو بخوای خودت، خودتو آروم کنی؟؟
متقابلا اخمامو تو هم کشیدم و “خدانکنهای “زمزمه کردم
داغی دهنش دور دیکم به مرز جنون کشوندم
دلم میخواست زمان تو همین لحظه و ساعت وایسته
زیر دلم شروع به نبض زدن کرده بود و هر لحظه امکان داشت بیام
دیکمو از دهنش درآوردم و کنارش نشستم
هر دو مشغولِ هندجاب زدن برای هم شدیم و بعد از چند دیقه با آه غلیظی هردو تو دستای هم خالی شدیم
نفسِ گُر گرفتهامو بیرون فرستادم و با لبخند برگشتم سمت مجید
اونم متقابلا داشت با لبخند نگام میکرد
خمشدم از روی عسلی چندتا دستمال کاغذی برداشتم تا خودمونو باهاش تمیز کنیم
هردو نیاز به حموم داشتیم ولی هیچکدوممون نمیخواستیم از این خلسهی شیرینی که واردش شدیم رها بشیم
دراز کشیدم و مجیدو کشوندم توی بغلم
برخورد دوبارهی تن لختمون باهم حتی بعد از یه دور ارضا شدن باز هم گرمای عجیبی رو بهم منتقل میکرد که برام خیلی خوشایند بود
لالهی گوششو بوسیدم و همونجا کنار گوشش لب زدم: تازه بعد از اینکه تو اومدی تو زندگیم، بهم ثابت شد میشه بدونِ نسبت خونی هم کسی رو از جون خود دونست… خیلی دوست دارم
مثل خودم لب زد:مثل نفس هام دوستت دارم، همونقدر بی اختیار، همونقدر تا پای جان
….
حامد:
به خونه که رسیدیم بدون اینکه لباسامو عوض کنم خودمو پرت کردم روی تخت
چشمامو بستم وساعد دستمو روی چشمام گذاشتم تا نور اتاق کمتر اذیتم کنه
چشمام داشت کم کم گرم میشد که هُرم نفسای مجید به پوست گردنم خورد
آروم لای پلکامو باز کردم و زل زدم به چشمای قشنگش
دستِ راستش نوازشگر روی گردن و کتفم در حال حرکت بود و دست چپش لای موهام
صورتشو بین دستام قاب گرفتم و بوسهی خیسی روی لباش نشوندم
دلم هوسِ بوسیدنِ وجب به وجب تنشو داشت و من کی باشم که این هوسُ سرکوبش کنم
تو یه حرکت جای خودم و با مجید عوض کردم و حالا اون خوابیده و من روش خیمه زده بودم
چینِ کنار چشمشو با شستم نوازش کردم و مقصد اولین بوسم شد پشت پلکاش
دمی از عطر تنش گرفتم و مقصد بعدیم خال روی بینیش بود
بدون هیچ عجلهای نقطه به نقطهی صورتِ مثل ماهشو میبوسیدم که صداش دراومد: حااامد… تمومم کردی!
کام دیگهای از لباش گرفتم و گفتم: از بس خوشمزهای سیر نمیشم ازت!
خندید و مردم واسه خندهاش
دکمه های پیرهنشو یکی یکی باز کردم و بعد از چند بوسهی ریز روی گردن و ترقوهاش نوک زبونمو روی نبضش کشیدم که بالاخره آه تو گلویی کشید
صدای ضربان قلب جفتمون به گوش میرسید
قفسهی سینشو خیس بوسیدم و با دستام نیپلاشو به بازی گرفتم
سفیدیه چشماش که از روی لذت بالا میومد بندِ دلمو پاره میکرد
بی طاقت تر از هرلحظهای زبونمو روی نیپلش کشیدم و در نهایت مک عمیقی بهش زدم که هیسی کشید و انگشتای دستش لای موهام فرو رفت
بعد از اینکه نیپلاش حسابی پف کرده و ملتهب شد ازشون دل کندم و دوباره به سمت لباش رفتم
لباشو به بازی گرفتم و دستم به سمت روناش پیش روی کرد
گاز تقریبا محکمی از لب پایینش گرفتم و چنگی به رونش زدم
قرار نبود توی اولین رابطمون اتفاق خاصی بیوفته و اینو هردو خوب میدونستیم
دستمو بیپروا بین پاش کشیدم و با لذت زبونمو وارد دهنش کردم
هرچقدر بیشتر میبوسیدم و میچشیدمش دل کندن ازش سخت تر میشد
از نفسای سنگین شدهاش و ناله هایی که سعی داشت با گاز گرفتن لبش مهارش کنه، مشخص بود که خیلی خوب تحریک شده
بی تعلل دستمو وارد باکسرش کردم و دیکشو توی دستم گرفتم که با صدای بلندی آه کشید و سرشو توی بالشت فرو برد
از اینکه با هر لمسم اینجوری غرق لذت میشد و صدای آه و ناله هاش بخاطر من بلند شده بود غرق لذت بودم
اگه یکمصبر کنید شاید تا یک بتونم پارتو بذارم?
Telegram
𝕯𝖺𝗋𝗄𝗇𝖾𝗌𝗌.
\_ من آروم نمیشم... \_ حتی اگه دوباره اشکهات رو ببوسم؟ نــاشــنــاس : https://t.me/HarfinoBot?start=e76e81be688a8e2
بچه ها من وقتی این چنل رو زدم با اسم سارینا شروع کردم چون فکر میکردم با یه اسم ناشناس اگه فعالیت کنم راحت ترم اما خب بعد از مدتی که رفقام فهمیدن دیگه ترجیح دادم کلا همه بفهمین که من کیم
من زهرام، قبلا پیجی نداشتم ولی جزو ریدرای خیلی فعال بودم و هستم همچنان
خیلیاتون منو با اسم سارینا میشناسین اما در اصل زهرام، شاید خیلی کسی نشناستم ولی اکثر رایترا و یا شایدم ریدرایی که از قدیم توی فندوم باهم بودیم و توی کامنتا یا حتی گپ ها باهم معاشرت داشتیم میشناسنم
خلاصه که مخلص همتونم??
رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»
News & media website
تازهترین اخبار ایران و جهان
ارتباط با ما :
@pezhvakads
اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
Last updated 2 months ago
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads
𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot
Last updated 1 month ago