• дᴧя ᴧюбиᴛᴇᴧᴇй? | ᴄᴏхᴩᴀняᴛь?
• нᴀɯ ғʟᴏᴡ ?️ | ʙᴀɯ ʙᴋуᴄ?
• иʍᴇᴇʍ ᴄᴛиᴧь? | иʍᴇᴇʍ ʙᴄᴇх ?
Reklama | @ch1chen
?Kanalımıza qoşularaq e-kitabları rahatlıqla yükləyə və oxuya bilərsiniz.
? Reklam: @admpdf
⠀ unძɘr glorıous ( 太陽 ) ׅ ? ? ׁ
⠀ ⠀ ◌࿙࿚࿙ ◌ @vo3ux ◌ ࿚࿙࿚ ◌
کاربـر با ایـدی ????? پیام زیر را ارسـال کرد.
گویا باید تا همیشه تأکید کنم که شما صاحبِ یک اثر هنری و روحِ هنرمنـدانه هستی. جهـان آمیخته به عـطر اقیانوسی که رد امـواج حاصل از طوفانـها، تصـویرسازی و زنده نگه داشتـه شده.
ᅟ ?. sılᧉnt star ✿ ?. lɔst smıle
او سکوت نمیکرد، مگر وقتهایی که حرفهایش جان از بدنش برده بود؛ از سکوتهایش میترسید، تاریکی مطلقِ سکوت او همیشه چشمانش را دربر میگرفت امان از چشمانی که در آنها اثار احساس ناامنی و غمِ بر روی شانههایش، همواره جریان داشت تا آن که سکوت کند، اطرافیانش میدانستند که اگر او سکوت کند؛ تصمیماتش او را عمیقاً به چالش کشاندهاند، آنچنان که در سایهای تاریک خودش را گم کند تا نتیجهای برای افکارش بیابد. او همیشه تنها شمارده میشد، اغلب با جملاتی همچون “تنهاییاش را ترجیح میدهد” و یا “او فردی اجتماعی نیست” توصیف میشد درواقع آن شخص هیچوقت حرف نمیزد، اما آن حرف نزدن با سکوتش فرق داشت؛ از چشمهایش هنگام سکوت، میترسید. چشمهایش عجیب رنگ رفتن داشت، رنگ خستگی، رنگ بیرمقی، رنگ بی رنگی، نگاهی که به رنج عادت کرده بود، چشمهای گود رفته از نگذشتن خواب از پشت پلکهایش، نگاهی که اگر به آنها خیره میشدی، تورا به آن شبهایی میبردند که هیچکس کنار تو همدم اشکهایت نشد. بحث حالش میشد، زبان برخلاف میل قلبیاش به گریستن پاسخ میداد “حالِ من خوب است” میگفت خوب است و انقدر خوب نبود که این حرفها برای همه اشکار شده بود که دروغی هستند فقط برای فرار از توضیح بیشتر.
ִ ✦ ׁ t.me/vo3ux
به جرئت میگم خاص ترین تم و فضا رو داره. ادیتاش و وایب پستاش وایب دریا و مرغ های دریایی بهت میده. خودش به شدت مهربون و گرمه اما به شرطی که متقابلاً از تو خوشش بیاد. یونگی وایب ترینه ?
• дᴧя ᴧюбиᴛᴇᴧᴇй? | ᴄᴏхᴩᴀняᴛь?
• нᴀɯ ғʟᴏᴡ ?️ | ʙᴀɯ ʙᴋуᴄ?
• иʍᴇᴇʍ ᴄᴛиᴧь? | иʍᴇᴇʍ ʙᴄᴇх ?
Reklama | @ch1chen
?Kanalımıza qoşularaq e-kitabları rahatlıqla yükləyə və oxuya bilərsiniz.
? Reklam: @admpdf