تاریکخانه

Description
فرهاد ح گوران
نویسنده و پژوهشگر

Writer and Poet

@quqnus

http://farhaadhgooraan.blogfa.com/
Advertising
1 month ago
خبر

خبر
ابلاغ حکم‌ ۵ سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی

https://telegra.ph/%D8%AE%D8%A8%D8%B1-10-20

1 month, 1 week ago

🔻هر دختری که در دالاهو این مقام را توی گهواره بشنود چشم‌هایش به رنگ آسمان می‌شود و موهایش همرنگ بلوط. اگر هم آش شاماران را بخورد به رازهای زندگی‌اش آگاه می‌شود.

عموابگ گفت این قصه‌ی دوران قدیم است. قصه‌ی تازه بگو.

نگاه ماریا مینورسکی دوخته شد تو مردمک‌های کال میم‌صورت.
- ما هم می‌خوریم؟
- می‌رویم تو غار شالان درست می‌کنیم. بش همه می‌دهیم. مردگان و زندگان‌مان. نشانه‌ی ما آنجاست.

▫️ تاریکخوانه‌ی ماریا مینورسکی، فراد ح گوران (دفتر نخست از سه‌گانه‌ی کوچ)، منتشر نشده.

1 month, 2 weeks ago

▫️دوستی پرسیده است، این روزها چه می‌کنی؟ چه می‌نویسی ...
🔻 پاسخ کوتاه من:
هر روز این‌جا، در این ساختمان هیولایی، حین خستگی کارِ ویرایشِ مقالات اقتصادی، فایل ورد رمان لاماگال کژالیا را باز می‌کنم. ۳۵۰ صفحه‌ی معلق ... چند کلمه‌ای می‎‌نویسم. جملاتی را پاک یا بازنویسی می‌کنم، و در این آرزو می سوزم که کی فرصت آن پیش می‌آید که چند ماهی با خیال راحت، بی‌غم نان و اجاره‌خانه، گوشه‌ای بنشینم و تمامش کنم.
▫️▫️▫️
تکه‌ای از رمان لاماگال کژالیا:
به دشت دهلران می‌رود و در تپه موسیان یک لوحه‌ بر می‌دارد که به خط اکدی روی آن نوشته شده:
برون آ و ارواح گذشتگان و آیندگان را از مغاک خاک نجات بده،
ای ایزدبانو جهان زیرین، ای لاماگال.
- کژال ... لاماگال ...
- لاماگال، همون که داور ارواح مردگان بوده؟ من نمی‌خوام چنین نقشی داشته باشم!
- باستان‌شناس‌ها غلط ترجمه کرده‌ن. «حافظ ارواح» درسته.
- اها، ولی کلا نمی‌خوام ایزدبانو باشم.

🔺از رمان لاماگال کژالیا
▫️ ف ح گوران

1 month, 3 weeks ago

🔻ما را خفه کردند با این همه علامه در زبان فارسی.
مثال بیاورم؟
علامه قزوینی.
گفته‌اند که آن علامه علاوه بر تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی، یک شاهکار دیگر دارد: «یادداشت‌ها» که به کوشش ایرج افشار منتشر شده است.
این هم سرآغاز نامه‌ی آن شادروان به «كيوان قزوينى» از همان کتاب یادداشت‌ها:
**به شرف عرض عالى مى‌‏رساند مرقومه شريفه مورخه ۲۱ شهريور با چند رساله از مؤلفات بديعه حضرت مستطاب عالى يكى دو هفته قبل به توسط آقاى عيسى‏ خان، از محصلين تازه ورود اينجا زيارت گرديد. از اظهار التفات و مرحمت و حسن ظن در حق اين ضعيف كه به همشهری‌گرى آن يگانه فاضل دانشمند افتخار دارم، نهايت تشكر و امتنان حاصل شد. بنده اسم و صيت حضرت مستطاب عالى را كه عالم‏گير مى‏‌باشد و بدون مبالغه مصداق قول شاعر عرب:

فسارمسيرالشمسى فى كل بلده
وهب هبوب الريح فى البر والبحر

است از اوايل جوانى همواره شنيده بودم و هميشه آرزوى تشرف به حضور انور يا لااقل به واسطه عايق بعد مسافت استفاده از آثار قلمى آن وجود محترم در اعماق قلب من مضمر مى‌‏بود...**
- پاريس، ۱۹ آبان ۱۳۰۸ هجرى شمسى.

هفت سال پس از آنکه مارسل پروست در همان پاریس (پایتخت مدرنیته) زمان از دست رفته را - که سراسر زبان انسان معاصر است - به پایان رسانده، جناب علامه حتی از نوشتن یک نامه ساده به همشهری خویش عاجز بوده و آن را با نثری مصنوع و فاخر به شیوه و سبک تاریخ جوینی رقم زده است، نشانه‌ای به شیزوفرنی تاریخی‌!

حتی وصیتنامه او نیز چیزی جز تذکر فالوسنتریسم (نرینه‌محوری) نیست:

«اینجانب محمد قزوینی دارای شناسنامه شماره ۱۲۷۶ صادره از قونسولگری ایران در پاریس ساکن طهران، خیابان فروردین، کوچه دانش از جانب خود جناب آقای سیدحسن تقی زاده را وصی شرعی و نایب مناب مطلق خود نمودم.... اما ورثه من منحصر است به یک زن معقوده شرعی موسوم سابقا به ... ».

اگر در این گوشه از خاورمیانه هنوز معاصر خلفای راشدین هستیم یک دلیلش همین زبان معقوده است.

2 months ago
راز آنکه در زندگی به والاترین …

راز آنکه در زندگی به والاترین لذت دست یابی،
همانا زیستن با خطر است.

2 months ago

#مکالمات ▫️چند ماه پیش نوشتم که بازی همستر ساختن یک رویای مجازی و دور از نظر است برای مردمی که رویاهای واقعی‌شان دزدیده شده، تباه و نابود شده و از دست رفته است. بازی با زمان و ذهن این مردم و تقلب ساختاری خوب و موجه است، اما برای مدیران همستر! همان‌ها که…

2 months ago

#مکالمات

▫️چند ماه پیش نوشتم که بازی همستر ساختن یک رویای مجازی و دور از نظر است برای مردمی که رویاهای واقعی‌شان دزدیده شده، تباه و نابود شده و از دست رفته است.
بازی با زمان و ذهن این مردم و تقلب ساختاری خوب و موجه است، اما برای مدیران همستر!
همان‌ها که صدها میلیون دلار به میانجی کار تمام وقت ۱۵۰ میلیون کاربر و دنبال‌کننده مستاصل، سود کرده‌اند.

🔻من دویست تا فالور روشنفکر دارم هیچ کدوم درباره همستر نمی‌نویسند تو‌ چرا می‌نویسی؟

▫️ پس درباره‌ی چی بنویسم؟ نظریه آبجکشن کریستووا؟
بحث انتزاعی به کنار.

از نظر من سوژه‌های نوشتن همین‌هاست. سالگرد جنبش ژینا، آتش در جنگل‌های بلوط زاگرس، فاجعه در معدن طبس ( فاجعه، نه حادثه که لقلقه‌ی زبان خبرنگاران حکومتی است.‌ حقوق این کارگران ۱۰ میلیون تومان در ماه است)، دغلکاری همستر و بازارهای متصل به نهاد سرمایه‌داری هار و ...

دچار روزمره‌گی نمی‌شوم. درباره‌ی روزمره‌گی و مخاطراتش می‌نویسم.

2 months, 1 week ago
وه زات زنده مه‌زارانه‌وه. ***🔥***

وه زات زنده مه‌زارانه‌وه. 🔥

2 months, 2 weeks ago

🔻د.غنی‌نژاد در تاریکه‌بازار
این داستان از آنجا آغاز شد.
...

سال یک هزار و‌ چهارصد در اوج همه‌گیری کرونا، گذرم به محله فیضاوا و تاریکه بازار افتاد، دوربینی داشتم و از محلات و کوی و برزن قدیمی عکس می‌گرفتم.
ماسک زده بودم و به سختی نفس می‌کشیدم. بازار تقریبا تعطیل بود، آن هم وسط هفته.
ناگهان دکتر موسی غنی‌نژاد را دیدم که از دکان پنبه‌زنی بیرون آمد، یک مُشته هم گرفته بود دست راستش.
جلو رفتم و سلام کردم.
گفتم: شما را در دانشگاه صنعت نفت دیده‌‌م، هایک و فریدمن تدریس می‌کردین. اقتصاد بازار ...
مشته را دست به دست کرد. قاه قاه خندید.
گفت: اشتباه گرفتینان... فریدمن؟ هایک؟ از تهران تشریف آوردینان؟ بین راه چی خوردینان؟

گفتم: خودتون هستین دیگه، آقای دکتر.

کت و شلوار شق و رق طوسی برند هاپوکیان پوشیده بود و درست مثل دکتر غنی‌نژاد نقشه یک دنیای موهوم روی پوست نازک و ملتهب پیشانی تا فرق سرش کشیده شده بود.

ناگهان و بدون مقدمه شروع کرد به فرانسه درباره‌ی تاریکه بازار حرف زدن.
حرکت لب‌های نازکش را از زیر ماسک می‌دیدم.

مشته را جا داد تو چمدان مسافرتی‌اش.

گفت: موسیو ... ما هم  رفتیمان فرانسه ... دهه شصت قرن قبلی میلادی... اما دکتر غنی‌نژاد یه آدم دیگریه.

گفتم: شما هم در دانشگاه سوربن معرفت‌شناسی اقتصاد خوندین؟

گفت: دست از سر کچل من بر می‌دارینان یا این مُشته و چَک را حواله غنی‌نژاد و میلتون فریدمن کنم؟
با کف دست کوبید روی چمدان.

علافخانه چول بود.
رفتیم طرف تیمچه سید اسماعیل.
چمدان را دنبال خودش کشید.‌ ناگهان به سرفه افتاد.
هیکل شکسته‌اش را از دروازه تیمچه انداخت تو. من هم، پشت سرش. هنوز ویروس وارد بدنم نشده بود چون بوی ادکلن میس دیور دکتر غنی‌نژاد را تا مغز استخوانم احساس می‌کردم.
از زیر ماسک، بریده بریده گفت: کارگرام بششان زنگ می‌زنن. اورژانس می‌آد‌‌. دیروز هم داشتم خفه می‌شدم خفه ... این بلای چینی درمان نداره.‌ همه می‌میریمان اون هم در کوتاه مدت.
نقشه‌ی روی سرش را خاراند و گفت:
من تاجر فرشم. اینجانه هم کارگرا بهم می‌گن دکتر غنی‌نژاد.

ابروهای قیطانی‌اش با ابروهای دکتر غنی‌نژاد مو نمی‌زد.
ادامه داد: تو دانشگاه سوربن گاهی جای هم امتحان می‌دادیمان. من ریاضیات و هندسه‌م خوب بود او معلومات تاریخی داشت. اقتصاد، علم است ...‌ یک بار هم رفتیمان موزه لوور. اونجا بود که جلوی آثار تخت جمشید برای همیشه همدیگه‌یه گم کردیمان. شنیده‌م بعد از انقلاب آمده ایران و شده لیبرالیست.‌ تو فرانسه، مارکسیست بود. چن سال پیش تو یه مجله دیدیمان با اسدالله عسگر اولادی عکس یادگاری انداخته. بشش گفته،
موسیو ... من از سرمایه‌داران ستایش می‌کنم.
Je fais l'éloge des capitalistes et des rentiers.

درست مثل خود دکتر غنی‌نژاد حافظه درخشانی داشت.
سرفه‌کنان روی قالیچه‌ای نفیس دراز کشید. نقشه‌ی قالی، صورت فریدمن بود.
گفت: سفارش دانشگاه پنسیلوانیاس. برادرم اونجا شاگرد فریدمن بوده. مدیر موزه دانشگاه ئی سفارشه بشش داده‌. می‌دانینان که قالی ایرانی نماد زیبایی و جاودانگی ...
دوباره افتاد به سرفه و کلماتش را خورد.

از  خرخر سینه و سرفه‌هاش معلوم بود که کرونای مهلکی گرفته. چند تا عکس ازش انداختم و‌ ضمن خداحافظی، راهم را کج کردم طرف کاروانسرای خندق در راسته‌بازار چال‌حسن‌خان.‌

(ادامه دارد در اینستاگرام و تلگرام) ... 🔺

2 months, 2 weeks ago
تفاوت گورستان و هتل در #کردستان …

تفاوت گورستان و هتل در #کردستان چیست؟ #لەتیف_هەڵمەت همو‌ که گفت من خیلی کم می‌خندم. دنیا این قدر خوش نیست که آدم تاب و توان خندیدن داشته باشد. 🔻🔻🔻 و صعود یک کرمانشاهی به صدر جدول بازیکنان همستر (در رقابت با حدود ۲۰۰ میلیون نفر) آن هم در روزی که اعلام شد…