دیگه ببخشید که دست‌پرورده‌ی منی💅🏼🥰

هروقت حس می‌کنم عجیبم و بین این آدما جایی ندارم می‌رم با صفا حرف می‌زنم می‌بینم اونم مثل منه آروم می‌شم. خداروشکر👯

صبح بیدار شدم و به یگانه نگاه کردم و یکم سرم رو تکون دادم و دیدم عه، گردنم تا حد زیادی خوب شده و درد نمی‌کنه برای همین، تصمیم گرفتم امروز رو با مهربانی شروع کنم و به انسان‌ها عشق بورزم🥰💅🏼

امروز در نهایت به بابام زنگ زدم و از اعماق وجودش ابراز دل‌تنگی کرد، منم همینکارو کردم و بعد که گفتم هروقت رفتی بندر و تونستم میام می‌بینمت، گفت بچسبم به درسم و کسکلک نکنم🙏🏻

گذاشتن عکس توی این چنل برای من خیلی مهمه حقیقتا، جدا ازینکه برای من مثل یه دفتر نوت می‌مونه که از هر اتفاق زندگیم توش یه عکسی چیزی چسبوندم، باعث می‌شه که ترتیب اتفاق‌های زندگیم جایی ثبت بشه تا بعدها وقتی بهش سر می‌زنم سرنخی ازینکه چیکار کردم و نکردم دستم باشه؛
درهرحال ثبت خاطرات بصورت تصویری، از کِی نمی‌دونم، برام بسیار مهم و ارزشمند شده.

من البته کنتاکتم با پیرمردا از ازل زیاد بوده، چیز جدیدی نیست، فقط فکر نمی‌کردم جایی به غیر از تبریزم به چشم پیرمرداش بیام🙏🏻

دقت کردین اخیرا کنتاکتم با پیرمردا زیاد شده؟ چند وقت پیشم یکیشون سرمو بوس کرد🤣🤣🤣🤣

چندروز پیش داشتم تو خیابون راه می‌رفتم و کم‌کم به یه کافه نزدیک می‌شدم که یه پیرمرد رو صندلیای بیرونش نشسته بود و با یه نفر دیگه حرف می‌زد، همینکه نزدیک کافه شدم عطسه‌م گرفت و طبق روال همیشگی عطسه کردم، بعد پیرمرده حرفشو قطع کرد و به منی که در حال رد شدن از جلوشون بودم گفت خانوم عجبببب عطسه‌ای کردی، افرین قشنگ از ته دل بود😭😭😭😭
تا حالا کسی بابت عطسه منو تشویق نکرده‌بود🤡

هرچقد که ممبر یه چنل بیشتر می‌شه، پست‌های توش فیلترتر می‌شه.