λογος

Description
Meditations on Being, Reason & Chaos
Advertising
We recommend to visit

?? ? ??

WE LOVE HELICOPTERS!!!

Last updated 4 months, 4 weeks ago

Last updated 8 months, 3 weeks ago

Prommmmmmo coode ( bebo505 )
للتواصل @beboxcrew2

Last updated 4 days, 5 hours ago

hace 2 meses, 1 semana

✍️ مستعمره سایبری

در حوزه فضای سایبری(موسوم به فضای مجازی) دست و پا زدن‌های بسیاری در سال‌های اخیر در کشور دیده‌ایم. با وجود در نظر گرفتن شکاف و دو قطبی شدید میان دولت و ملت در ایران و تضاد میان خواست غالب این دو قطب، آنچه مسلم است آن است که هر دو سوی این قطب‌های دوگانه وضعیت کنونی را نامطلوب و نابهنجار تلقی می‌کنند.
در عرصه بین الملل نیز یک چیز پیشاپیش مسلم است. ایران به خاطر کمبود منابع، تنش و تعارض منافع درونی بالای داخلی که راه‌حل کوتاه‌مدت و حتی میان‌مدتی برای حل آن وجود ندارد و فقدان چابکی مورد نیاز برای انطباق برای نزاع بین المللی بر سر فناوری‌هایی که پیش از شکل‌گیری آگاهی سیاستی در میان سیاست‌مداران از آن، وارد فاز جدیدی می‌شود؛ نه تنها نمی‌تواند خودش را در میان بازیگران پیشرو ببیند(که تصورش در قلمرو خیال نیز طنزی باور نکردنی است) بلکه فرصت تعریف خود در مقام یک بازیگر با توان رقابت نسبی در میان بازیگران میانی را نخواهد داشت.
ایران باید بپذیرد در بستر فضای سایبری خودش را به سان یک مستعمره ببیند و اصل انتخاب بر سر این است که متسعمره چه کشوری باشیم. البته بسته متنوعی هم برای انتخاب نداریم...

hace 2 meses, 1 semana

چیزی که تلاش برای فهم و تحلیل ج.ا را جالب و هیجان‌انگیز می‌کند؛ ماهیت ناهم‌گون و متکثر آن و مجموعه مختلف نیروها و انگیزه‌هایی است که برهم‌کنش آن‌ها به چنین چیزی انجامیده است. سطوح تحلیلی این قضیه آن‌قدر زیاد است که معمولا آدم را ناکام می‌کند از تحصیل فهم جامعی نسبت به خودش؛ و هر گاه گمان شود که با تقریب خوبی فهمیده شده، شگفتی‌های تازه‌ای آشکار خواهد کرد.

بعضی از این سطوح تحلیلی مختلف را به اشاره فهرست می‌کنم:

1_ الهیات و متون مقدس درجه اول و دوم اسلام و تشیع (قرآن، حدیث و سیره) و تفسیرهای این منابع

2_ شبکه درهم‌تنیده منافع مالی و ذی‌نفعان بزرگ آن (شرکت‌های بزرگ اقتصادی، سازمان‌های بزرگ دینی)

3_ نقش نیروهای نظامی در این ماجرا؛ چه از حیث سیاست‌گذاری و چه از حیث اقتصادی

4_ تروماهای تاریخی تشیع در کنار عقده‌های تاریخی روحانیت شیعه که از شهوت ریاست به شهوت الوهیت انجامیده.

5_ مدل فکری و منطقی متاثر از دستگاه معرفتی شیعی در کلام و اصول فقه

6_ عقده‌ها و انگیزه‌های باستانی برای کشورگشایی یا بازپس‌گیری اراضی سابق ایران و نیز سودای کهن تسلط بر شرق مدیترانه

7_ ترکیب جمعیتی ایران و نقش جوانان و نوجوانان سرشار از هورمون‌های مردانه در ترویج و تثبیت روحیه ماجراجویی نظامی

8_ عقده‌های طبقات فرودست اقتصادی که به نفرت و ستیز با طبقات بالاتر و ارزش‌ها و سبک زندگی آن‌ها می‌انجامد.

9_ زن‌ستیزی ناشی از زندگی‌ستیزی که احتمالا با مناسبات درون‌خانوادگی و والدینی ارتباط دارد.

10_ اختلاط و آمیزش ناموفق و ناهم‌گون میان فرهنگ ایران باستان و عربی و غربی و ناتوانی انسان ایرانی از هضم و ادغام این فرهنگ‌های متفاوت به صورتی منسجم و کارآمد

11_ یارگیری جبهه انقلاب از نسل نت متاخر و رویش‌های دهه هشتادی آن با همه مشخصات این نسل

12_ عینیت‌گریزی و ذهنیت‌گرایی برخاسته از مدل معرفتی این جماعت (خصوصا در مدل اجتهادی مبتنی بر حجیت بجای واقعیت) که در شهوت آن‌ها به پروپاگاندا و رسانه و تبلیغ و جهاد تبیین و مدیریت فضای مجازی و فیلترینگ مشاهده می‌شود.

می‌توانم حالاحالاها این لیست را ادامه دهم اما فعلا کفایت باشد. اگر نقدی به این لیست دارید یا می‌خواهید چیزی به آن بیفزایید یا یادداشتی در توضیح هر یک از این بندها دارید، به صورت خصوصی برایم بفرستید تا منتشر کنم.

t.me/Just_some_ideas

hace 2 meses, 1 semana

آنگونه که هراکلیتوس افِسوسی گفته است «شما هرگز نمی‌توانید در یک رودخانه دوبار پا بگذارید.» اما آنگونه که شاگرد وی کراتیلیوس یکبار در حالت شفافیت و در عین حال رازآلود ذن گونه گفت، شما حتی نمی‌توانید یکبار در همان رودخانه پا بگذارید...»

As Heraclitus of Ephesus noted, ‘You cannot step in the same river twice’, or as his student Cratylus reportedly once said, in a moment of Zen-like clarity and opacity, ‘You cannot even step in the same river once’.

Octavo-P.J.Carole

hace 4 meses, 1 semana

✍️ شاعری دهقانان

آه! در تمنای سادگی در میانِ بازی ایام خویشتن را غرق می‌یابم
و در میان رقص سطور بار دیگر، خویشتن را تمنا می‌کنم
چیست حکایت این گم‌گشتگی پیوسته؟
چیست حکایت گذر از خویشتن؟
چیست نامم؟ که آن را همیشه از یاد برده می‌یابم
بی‌نام، زنده نتوان بود
بی‌نام، چیز نتوان بود
بی‌نام، موجود نتوان بود
همانا نامیدن، همانا شیئیت! این شعاری است که به تن کرده‌ام
شاید کاغذهای پاره را بتوان بر سرِ نیزه کرد
اما نام‌ها به راه خویش می‌روند
و آدمیان را آزاد و اسیر می‌کنند

در میان تمناهای دور و دراز، راه آدمیزاد بسیار سخت می‌شود
در تلاش برای رخ نمودن در میان جمع مردمان، راه شاعران سخت می‌شود
در تلاش برای خلق اثری ماندگار، شاعر خویشتن بودن را از یاد می‌برد
می‌خواهم رگبارِ کلماتم، جریان باد و باران باشد
سیلاب و طوفان باشد
که برج‌ها را تاب مقاومت در جریانِ پیوستهٔ شوریدهٔ آن نباشد
آن برج که از باد و باران گزند نیابد، نامش شعر نیست
نظمِ مرده‌ای است که حکایتی جز برای فخر مردگانِ آینده نخواهد بود
دهقانِ ما، خوی شکارگری را از یاد برد بود
مردمانمان نیز
پس در دل نظمی مرده، به تقدیر تاریخ به شکارِ یکدیگر مشغول شدیم
دستانمان از یکدیگر گسست
و زبانمان به پیروی نظمِ بی‌گزند، آشفته گشت
و دیگر کلامِ یکدیگر را نمی‌فهمیم

نظمِ بی‌گزند، فاقد هر گونه گشودگی به قلمروِ آشوب است
همین است که کوچک‌ترین آشوب، آن را اگر ویران نسازد، بی‌حاصل که می‌سازد
و چشمانِ در مغاک آن را به سخره می‌گیرند
نظمِ بی‌گزند، حاصلش چیست جز بی‌نظمیِ پر گزند
که با هر بیت، قافیه‌اش دگرگون می‌شود
شاعر از یک سو به شکار کلمات می‌رود
اما شکارچی باید شکار شدن را خوب بداند
و رد پای شکار را به خوبی تعقیب کند
در نهایت شکارچی، تنها آن زمان شکار را از آن خویش می‌کند که خود شکار شده باشد
و این است که در نهایت کلمات، شاعر را شکار می‌کنند
و حکایت همین بازی، به خوبی بیانگر آن است که چطور شاعری و شکارگری به یکدیگر بیشتر می‌سازند
و به دهقانان، طریقت شاعری نیامده است...

hace 4 meses, 2 semanas

اندوهگین شدم وقتی فهمیدم که روز تولدم با داوری اردکانی یکیه?

hace 4 meses, 2 semanas

پس آنگاه که از دروازهٔ گنزیر عبور کردم
وارد جهان مردگان شدم
و آنجا که خدایان خفته در آن مسکن گزیده‌اند

پس آنگاه که از دروازهٔ گنزیر عبور کردم
نظم جهان را دگرگونه یافتم
آه که زمان موهوم است و وهم تمام حقیقت است

تنها آن هنگام که از سفر بازگشتم، به این پی بردم که در جهان چیزی فراسوی تفسیر نیست
اگرچه تفسیر همواره به سوی قلمروی دیگر گشوده است
آنسو روندگی تفسیر، به سوی قلمروی فاقد مرز است و آنجا که مرز نیست، چیزی هم نیست
اما در آنسو قلمروهای بسیاری است که اِگرِگورهای قلمرو مردگان در آن مسکن گزیده‌اند
اگرگور تقرّری میان هست و نیست
نوعی تقرّر ناپایدار که در چنگ نمی‌آید
نامیدنش دشوار است
همین است که مانع تقرّر اگرگور همچون شیء است

آن هنگام که از دروازهٔ گنزیر عبور کردم دانستم که هیچ چیز حقیقی نیست، همه چیز مباح است
آن هنگام بود که فهمیدم، هیچ مرزی میان وهم و حقیقت نیست
و وهم و حقیقت دو نام برای رب النوعی واحدند...

hace 4 meses, 2 semanas

انگار که باز هم نیاز دارم دست از بهانه‌ها بشویم. بهانه برای ننوشتن زیاد هست. گاه شرایط محیطی به بهانه تبدیل می‌شود و گاه تمناهای درونی، گاه سیاق و سبک نوشته دغدغهٔ آدم می‌شود و گاه تکاپو برای در انداختن یک طرح عظیم و نو. این تمناهای بسیار و این بهانه‌های بسیار مرا خسته کرده است. به دنبال چیزی ساده‌ام. به دنبال این که زنده بودن را از یاد نبرم. اما راستش را بگویم، گاهی بار زندگی آنقدر سنگین می‌شود که آدم باید مدام به این طرف و آن طرف نگاه کند و یک فضای خالی لا به لای جریان آشفتهٔ فضا و زمان به خودش اختصاص دهد. این فضای خالی، خالی نمی‌ماند و به دنبال مأوایی برای همیشه هم نباید بود، اما لحظه‌ای سکوت، دمی بازی با کلمات، چند آنِ احساس برون شدن از خود؛ آه که در این‌ها است که حس زنده بودن از نو به خاطر آدمی باز می‌گردد.

hace 4 meses, 3 semanas

✍️جریان آشوبناک

از این جریان آشوبناک محظوظم
دوست دارم این لحظات واپسین شب را
این لحظاتی که به بامداد متصل می‌شود. لحظاتی که سکوت و شور زیستن و هیبت مرگ در آن به هم می‌آمیزند
همه چیز برایم رقصان است. نوعی دل آشوبه در جانم هست
سر از پا نمی‌شناسم
دوست دارم که چند سطری بنویسم و از نو برخیزم و دور تا دور اتاق راه پیمایی کنم
صدایی در گوشم می‌گوید:
«آن سوی کلمات جهانی نیست...
آن سوی کلمات هیچ- چیز است...
اما فراموش نکن که هیچ-چیز با آن که چیز نیست، هیچ نیز نیست...»
در این دریای مواج خودم را از یاد می‌برم
قهقهه سرتاسر بدنم را فرا می‌گیرد
آه! چشمانی از درونِ چیزها به من خیره شده‌اند
شیاطین و خدایان را می‌گویم
همه-چیز یکایک آنها را به کار می‌گیرد
پن همچون یک هزارتو است و من هر روز به مرکز این هزارتو رفته و باز می‌گردم
دوست دارم هیبت نگهبان قلمرو پن را که همه چیز را رها می‌کند
و تنها از طریق شوری شهوانی که به سوی مرگ می‌پوید جهان را به حرکت در می‌آورد
آه! امان از این دل‌آشوبه
آه! امان از این رقص بی‌وقفه
امان از این دلهره‌های پیوسته
بی‌جهان که شوی، جهان وطن نیز خواهی شد
جهان وطن که شوی، بی‌خانمان می‌شوی
آن هنگام است که زیر سقف آسمان مسکن می‌گزینی و به ماه چشم می‌دوزی و هر ماه هکاته را در سه سیما نظاره خواهی کرد...
امان از این جریان سیال که از دستانم می‌گریزد
این جریان سیال را به چشمانم می‌بینم
می‌خواهم آن را در دستانم بگیرم
اما نه، هر بار از لای دستانم سر می‌خورد
صدایی در گوشم می‌گوید که هوا را نه با دستان بلکه تنها با بادبزن می‌توان مهار کرد و من سرخوش از شنیدن این راز باستانی، دستانم را باز کرده و شروع به چرخیدن می‌کنم
هاله اشیاء در هم می‌پیچد
این جریان سیال با من مشغول به حرکت می‌شود
زندگی به مانند بازی کردن است
اما بازی را نمی‌توان جدی نگرفت
این بازی سرتاسر از خواست مرگ و شهوت پرگشته
تاناتوس و اروس به سوی من می‌آیند
پیکری سرد با جمجمه نزدیک می‌شود
کودکی با کمانی بر دوش نزدیک می‌شود
نفس‌هایم شتاب می‌گیرد
من هر آیینه در حال محو شدن است
نفس‌هایم باز هم شتاب می‌گیرند
پس آنگاه که من تمنای رخت بربستن از این تن می‌کند، باز هم نفس‌هایم شتاب می‌گیرد
دیگر تنم در اختیار من نیست
خودی دیگر در کار است
خودی بسیار آشوبناک
این صدایی دیگر تنم را از آنِ خودش می‌کند
زبانی دیگر مرا به کار می‌گیرد
زبانی بسیار آشفته. صدایم دگرگونه می‌شود
فریاد بر می‌آورم و اینک با صدای هیولاوش قلمرو آشوب سخن می‌گویم
این را می‌بینم که هیولاهای درون اشیاء با من سخن می‌گویند
آن کس که گمان آن داشت که شیاطین درون اشیاء تسبیح می‌گویند نیک در توهمی سنگین فرو رفته بود
هیولاهای درون اشیاء جز به ندرت نام آن هیولای ساکن آشوب را نمی‌برند
کس را جرأت احضار آن نیست
اما آنها با زبانی دیگر سخن می‌گویند
زبانی که برای ما آدمیان بسیار آشفته می‌نمایند
اما به ضرباهنگی حماسی می‌ماند
پس تنها آن هنگام به این زبان سخن می‌توان گفت که خون را به پیشگاه قلمرو آشوب ریخته باشیم و مرگ را در آغوش بکشیم
نگریستن به آشوب تمرین مرگ است. موت اختیار شرط ملاقات است. این نکته را کم دریافته‌اند...

برگرفته از الواح غنوسی:
https://t.me/logosration/437

Telegram

λογος

hace 4 meses, 4 semanas

دمی آشفته و خیالی خفته
آه نمی‌دانم من، که چه می‌باید گفت
در میان ره پیوستهٔ آشفتهٔ درمانده دلان، به کجا باید رفت؟
درد بی‌وقفهٔ این تن، ز کدامین زخم است؟
درد جانِ به غم اندوده شده ز کدامین زهر است؟
و دوای دل مجنون پریشان احوال، ز کدامین طبیب باید خواست؟
و نهایت که همیشه در نهایت مانده و نمی‌آید پیش
و ابد در پی رقص بی‌وقفهٔ خود تا ابد در پیش است
و سکونِ تهیِ در پس هر حادثه‌ای، تا قیامت به سکوت محکوم است
و جنون است و تمنای گریز از دل شهر
آه! تمنای غریب دل من، تا ابد محبوس است...

hace 6 meses, 2 semanas

✍️ ضرورت مطالعات دانشگاهی جادو

1️⃣ خب، تو سلسله نوشته‌ها قصد دارم به شیوهٔ اجمالی و مروری وارد بحث از مطالعات دانشگاهی جادو بشم. سعیم تو این نوشته‌ها اینه که تا حد امکان موضع شخصی نگیرم و اجازه بدم جادو رو از نگاه جادوگران بفهمیم.

2️⃣ اول از همه میدونم که مطرح کردن این مباحث همراه هست با یه سری پرسش تکراری که البته نمیشه از کنارشون هم راحت رد شد.
یکیش این که آیا جادو خرافه نیست؟ اصلاً ارزش وقت گذاشتن داره؟ بهتر نیست وقتمون رو صرف یه چیز عقلانی‌تر کنیم؟

3️⃣ به همین خاطر اولین قدم برای پیشبرد بحث اینه که یکم سر این حرف بزنیم که ضرورت مطالعات آکادمیک جادو چی بود و چرا یه جریانی در فضای آکادمیک شکل می‌گیره که براش بررسی پدیدهٔ جادو مسأله میشه.

4️⃣ مستقل از این که جادو را واقعی بدونیم یا نه (من فعلاً این چندتا سؤال رو در پرانتز قرار میدم که واقعی بودن یعنی چه؟ جادو چیه؟ و جادوگران چه درکی از واقعیت داشتن یا دارن) مطالعهٔ جادو چیزهای زیادی در باب روان انسان، نظم اجتماعی و فرآیند شکل‌گیری معرفت به ما میگه.

5️⃣ مطالعهٔ جادو از حیث روان‌شناختی حائز اهمیته چون یه سری از تمایلات کلیدی انسانی رو به ما نشون میده. مستقل از این که این تمایلات رو به رسمیت بشناسیم یا نه، تاریخ جادو به ما میگه که انسان نیاز داره خودش رو با جهان هستی متصل ببینه

6️⃣ و به زبانِ جادوگران و سنت‌های ازوتریک جهان صغیر یا microcosm رو در پیوند با جهان کبیر یا macrocosm درک کنه. ممکنه بگید این نگاه جالب و حتی موجهیه یا حتی بگید که این نگاه نوعی خوانش انسان‌محور یا anthropocentric از جهانه و ناموجهه.

7️⃣ فعلاً با توجیه عقلانی از تلقی کاری ندارم مسأله اینه که مطالعهٔ پدیدهٔ جادو از چنین تمایلی در روان انسان پرده‌برداری می‌کنه. یه نمونهٔ دیگه از تملایت انسانی که جادو به ما نشون میده اینه که...

8️⃣ ... انسان به لحاط روانی متمایله این طور به جهان نگاه کنه که انگار جهان به اراده، باورها و افعال اون واکنش نشون میده و انسان می‌تونه با رجوع به امور درونی(تعبیر درونی و بیرونی رو فعلاً تسامحی به کار می‌‌برم) تغییراتی در جهان بیرونی ایجاد کنه.

9️⃣ باز هم میگم کاری با درستی و غلطی این تعبیرات توی این مرحله ندارم و صرفاً چنین تمایلی رو میشه در انسان با رجوع به مطالعات تاریخی و انسان‌شناسانهٔ پدیدهٔ جادو کشف کرد.

? یه اهمیت دیگهٔ مطالعهٔ پدیدهٔ جادو به لحاظ کمکی هست که به درک نظم اجتماعی می‌کنه. به خصوص در جوامع موسوم به بدوی جادو پیوند محکمی با نظم اجتماعی داره و جادوگر علاوهٔ بر درمان و شفا بخشی خیلی وقت‌ها با تفسیر رخدادها و تلاش برای کسب منفعت قبیله از طریق مناسک ایفای نقش میکنه.

1️⃣1️⃣ حالا ممکنه بگید این مناسکا و شفا بخشی‌ها واقعی بوده یا نه؟ که باشه برای یه بحث مستقل اما نکتهٔ کلیدی اینه که مطالعهٔ جادو نشون میده که نظم‌های اجتماعی ساده چطور شکل می‌گیرن و چطور تضادهای اجتماعی و نقش‌های متنوع می‌تونن یک انسجام اجتماعی رو در کنار همدیگه شکل بدن.

2️⃣1️⃣ در واقع جادو در جوامع بدوی عین یه چسب میمونه و ضامن حفظ نظم اجتماعی هست. به همین خاطر با فهم پدیدهٔ جادو میتونیم درک بهتری از زندگی اجتماعی انسان‌ها داشته باشیم.

3️⃣1️⃣ اهمیت دیگهٔ مطالعات آکادمیک جادو به به ارتباطش با علم در تاریخ بر می‌گرده. بر خلاف تصور رایج، با ورود حرفه‌ای‌تر در تاریخ علم اتصال تعلقات جادویی با علم به وضوح خودش رو نشون میده. اتصالی که حتی در دنیای معاصر نیز ادامه پیدا میکنه.

4️⃣1️⃣ به لحاظ تاریخی توسعهٔ ریاضیات با جادوگری و به طور عام نگرش ازوتریک نوعی ملازمت داشته(از فیثاغورثیان گرفته یا جناب فیبوناتچی) و این ماجرا در علوم طبیعی هم برقراره(از نیوتن گرفته یا پاولی).

5️⃣1️⃣ اما از این موارد که بگذریم. خود پدیدهٔ جادو پدیدهٔ جالب توجهی هست و خودش هم میتونه به پرسش تبدیل بشه. بالاخره باورهای جادویی قسمتی از زندگی انسانی بودن و هستن و خواهند بود. (شاید بگی این آخری رو از کجا میگی؟ شاید با رشد علم تاریخ از این خرافات پاک بشه...

6️⃣1️⃣ که میگم رفیق پیاده‌شو حالا با هم بریم. در مورد این بیشتر در سر فرصت بحث میکنم. ولی در کل باید بگم که اینقدر مفاهیم مجیکال در علم به کار رفته و همچنان داره به کار میره که عمراً چنین چیزی ممکن باشه. سر این هم به وقتش مفصل بحث میکنیم.)

7️⃣1️⃣ خب، تا اینجا به گمونم تونسته باشم یه مقدمهٔ عمومی دربارهٔ ضرورت مطالعهٔ پدیدهٔ جادو بنویسم. در رشتو‌های بعدی به سراغ مباحثی از قبیل تعریف جادو از نگاه جادوگران و آکادمیسین‌ها، اقسام جادو، سنت‌های جادویی، شخصیت‌های کلیدی در تاریخ جادو،  کتاب‌های مهم و اثرگذار در تاریخ جادو، و در نهایت ارتباط جادو با فلسفه و علم و ... میریم.

#مطالعات_آکادمیک_جادو
#ازوتریسیزم

We recommend to visit

?? ? ??

WE LOVE HELICOPTERS!!!

Last updated 4 months, 4 weeks ago

Last updated 8 months, 3 weeks ago

Prommmmmmo coode ( bebo505 )
للتواصل @beboxcrew2

Last updated 4 days, 5 hours ago