𝙎𝙪𝙣𝙛𝙡𝙤𝙬𝙚𝙧'𝙨 𝙥𝙚𝙖𝙘𝙝🌻🍑

Description
🌻: 𝑰 𝒘𝒂𝒏𝒏𝒂 𝒌𝒊𝒔𝒔 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒍𝒊𝒑𝒔
🍑: 𝑯𝒐𝒏𝒆𝒚! 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝒂 𝒎𝒐𝒎𝒆𝒏𝒕

𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏: @feather_land
Advertising
We recommend to visit

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?

4 days, 6 hours ago
𝙎𝙪𝙣𝙛𝙡𝙤𝙬𝙚𝙧'𝙨 𝙥𝙚𝙖𝙘𝙝🌻🍑
4 days, 6 hours ago
خدا داشت جانی رو خلق میکرد …

خدا داشت جانی رو خلق میکرد که یهو دستش خورد به ظرف عسل و خالیش کرد تو چشمهاش🍯

4 days, 7 hours ago
2 weeks, 5 days ago

سین چنل فریز شده? میشه چندتایی از پست ها رو فور کنین از فریز در بیاد؟

2 weeks, 5 days ago

نوشته روی آلبوم:
?: به دی‌جی میت و هم اتاقی فوق العاده م! ممنون که صبح به این زودی اومدی تا تشویقم کنی. دوستت دارم!

2 weeks, 5 days ago

و بالاخره متن کامل چیزی که جهیون روی آلبومش برای جانی نوشت?

3 weeks, 5 days ago

اتاق توی تاریکی فرو رفته. اثرات سکسی که چند دقیقه ای ازش میگذره هنوز هم دیده میشه. ملافه ها توی هم پیچیده ن و سکوت سنگینی میکنه. جانی به پشت دراز کشیده و به سقف خیره شده و توی ذهنش غوغا به پاست. از کنار چشم نگاهی به جهیون میندازه که سمت دیگه ی تخت توی خودش…

3 weeks, 5 days ago

اتاق توی تاریکی فرو رفته. اثرات سکسی که چند دقیقه ای ازش میگذره هنوز هم دیده میشه. ملافه ها توی هم پیچیده ن و سکوت سنگینی میکنه. جانی به پشت دراز کشیده و به سقف خیره شده و توی ذهنش غوغا به پاست. از کنار چشم نگاهی به جهیون میندازه که سمت دیگه ی تخت توی خودش…

3 weeks, 5 days ago

اتاق توی تاریکی فرو رفته. اثرات سکسی که چند دقیقه ای ازش میگذره هنوز هم دیده میشه. ملافه ها توی هم پیچیده ن و سکوت سنگینی میکنه.
جانی به پشت دراز کشیده و به سقف خیره شده و توی ذهنش غوغا به پاست. از کنار چشم نگاهی به جهیون میندازه که سمت دیگه ی تخت توی خودش جمع شده و پشتش رو بهش کرده. فاصله ی بینشون از بین نرفتنیه.
جهیون نفس عمیقی میکشه و سعی میکنه حالت راحت تری رو برای دراز کشیدن پیدا کنه و غم و اندوهی که داره بهش هجوم میاره رو از بین ببره. اون به خوبی از این تکرار همیشگی با خبره. سکس و بعد از اون سکوت نفوذ ناپذیر. حتی نمیخواد دوباره بهش فکر کنه.
همونطور که پشت به جانی خوابیده به آرومی میپرسه:
+این همه ی چیزیه که الان هستیم؟
جانی سرش رو میچرخونه و بهش نگاه میکنه. احساس گناه وجودش رو در بر میگیره. آهی میکشه.
-نمیدونم. کاش اوضاع فرق میکرد.
صدای جهیون میلرزه.
+اصلا برات مهمه؟ انگار فقط هربار داریم از همدیگه بیشتر دور میشیم.
جانی روی تخت میشینه و دستاشو توی موهاش فرو میکنه. میدونه که باید جهیون رو آروم کنه اما نمیدونه چجوری.
-من واقعا نمیدونم چرا. جهیون من بهت اهمیت میدم ولی نمیدونم چطور باید این مشکل رو حل کنم.
جهیون به سمتش برمیگرده و چشمهاش از اشک میدرخشن.
+نمیدونی چرا؟ انقدر سخته؟ یا فقط داری ازین حقیقت اجتناب میکنی؟ ما دیگه واقعا با هم نیستیم، درسته؟
لحن جهیون مثل چاقو توی بدن جانی فرو میره و اونو‌ میسوزونه. نمیتونه به چشمهای خیسش نگاه کنه پس نگاهش رو ازش میگیره.
-میدونم چه احساسی داری. من فقط از معنای این حرف میترسم.
سکوت دوباره حاکم میشه. حتی سنگین تر و خفه کننده تر. جهیون ملافه ها رو بیشتر دور خودش میپیچه تا از خودش در برابر سرمای عاطفی محافظت کنه.
+من نمیخوام رابطه مون فقط بر مبنای سکس باشه. چیزهای خیلی بیشتری میخوام اما... هربار که سعی میکنم باهات ارتباط برقرار کنم حس میکنم که تو دیگه وجود نداری.
جانی حس میکنه گمشده. احساس ناکافی بودن میکنه و تلاش میکنه جواب مناسبی برای جهیون پیدا کنه.
-من اینجام... فیزیکی حضور دارم ولی از نظر احساسی؟ نمیدونم چطور باید چیزی باشم که تو میخوای.
جو بینشون عجیب میشه. جهیون حس میکنه آسیب دیدن بسه و باید کنار بکشه.
+شاید این برای تو کافی باشه ولی برای من نه!
به سختی از روی تخت بلند میشه و لباس هاشو میپوشه. توی خونه ی خودشه ولی حس میکنه نمیتونه اون اتاق، اون هوا و محیط رو تحمل کنه. احساس میکنه در و دیوار اتاق دارن بهش نزدیک و نزدیکتر میشن و میخوان بین خودشون لهش کنن. جانی بهش نگاه میکنه که چطور با عجله و آشوب در حال حرکت کردنه. حس میکنه به زودی همه چیز رو از دست میده.
-صبر کن جهیون! میتونیم در این مورد با هم حرف بزنیم؟ لطفا!
جهیون بدون توجه بهش لباسهاشو میپوشه و به سمت در قدم برمیداره. جانی با ناامیدی از روی تخت بلند میشه.
-جهیون. لطفا... اینجوری نرو!
جهیون پشت در مکث میکنه و با نگاهی سرشار از اشتیاق و ناامیدی همزمان، به عقب خیره میشه.
+چیزی هم برای حرف زدن وجود داره؟ هر دومون میدونیم که این جواب نمیده.
کلماتش جانی رو عذاب میده و حس میکنه قلبش مچاله شده. حس میکنه نمیتونه لحظه ای بیشتر اونجا بمونه.
-شاید حق با تو باشه.
با عجله لباسهاشو میپوشه و از کنار جهیون رد میشه و به سمت در میره. در رو باز میکنه و قبل از بیرون رفتن صدای زمزمه وار جهیون رو از پشت سر میشنوه.
+واقعا داری میری؟
جانی مکث میکنه اما به عقب برنمیگرده چون نمیخواد با دیدن چشمهای خیس جهیون بیشتر ازین عذاب وجدان بگیره. با صدای گرفته ای جواب میده.
-میرم تا برای هردومون راهی پیدا کنم.
در رو پشت سرش میبنده. هوای خنک شب باعث میشه احساس کنه ترکیبی از آرامش و دلشستگی اونو فرا گرفته. سکوت پیاده رو بلندتر از همیشه به نظر میرسه.

#سناریو

1 month ago

Pretty girls stan Johnny Suh ?

We recommend to visit

فرشتــه‌ی موسیقی?"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• ????••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@AdIranMusic94

✨ تبلیغات پر بازده [ @tabligat_YaSiNoli ]

- منمو هدفونم فقط میخوام چِت کنم ?