رطب و یابس

Description
رطب و یابس . [ رَ ب ُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تر و خشک. || کنایه از دو گونه سخن بی معنی و خوب است. کنایه از سخن صحیح و ناصحیح.
رطب و یابس گفتن یا بهم بافتن ؛ بی‌اندیشه گفتن. سخنان درست و نادرست گفتن.

@mir_yasha
Advertising
We recommend to visit

꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God

تبلیغات👇 :

https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA

Last updated 4 дня, 12 часов назад

☑️ Collection of MTProto Proxies


🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad

🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad


پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران

Last updated 6 дней, 5 часов назад

Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com

Last updated 3 месяца, 3 недели назад

3 months, 2 weeks ago
3 months, 2 weeks ago

🔊 استاد بهتیمی / سوره طه / مسجد عمر مکرم 1963

@akbarolqurra

3 months, 3 weeks ago
5 months, 3 weeks ago

خطابه‌ای کوتاه پس از میگرن:

خانم‌ها و آقایان!
ما -همه- بر لبه‌ی پرتگاه ایستاده‌ایم و نجات‌دهنده اولین کسی است که خود را به درون پرتگاه می‌اندازد. تصویر تلخی است؟ به هیچ وجه. حقیقت آن است که نجات‌دهنده در صحنه‌ی اسلوموشنی سقوط می‌کند که آهنگ پس‌زمینه‌‌اش «مرا ببوسِ» حسن گل نراقی است. می‌پرسید چه ربطی دارد؟ هیچ ربطی. فکر کرده‌اید تحت چه روایتی لبه‌ی پرتگاه ایستاده‌اید؟ کسی شما را در روایتی حماسی یا تراژیک شرکت نمی‌دهد؛ هر چند سمفونی فلان و بهمان کس که به پاس رشادت‌های فلان و بهمان سردار ساخته شده است، برایتان پخش کنند. کسی به پشتتان می‌زند و می‌خواهد سر صحبت را باز کند؟ او پیشاپیش زبان را انکار کرده است. شیطان جایی به عیسی گفت که خود را به پرتگاه بیندازد و خدایش را بیازماید. (گرچه بعید است که چنین لفظ قلم سخن گفته باشد.) مسیح می‌توانست در اسلوموشنی با آهنگ «مرا ببوسِ» حسن گل‌نراقی خود را به پایین بیندازد، اما نینداخت. ارکستر و حسن گل‌نراقی پایین پرتگاه منتظر ایستاده بودند که شیطان برگشت و گفت «نشد.» حالا فکر کرده‌اید که جای مسیح ایستاده‌اید؟ شیطان مدت‌ها است که دیگر با شما کار ندارد. ما با اندیشه به امر کلی شیطان را شکست داده‌ایم. شیطان دیگر نمی‌تواند به ما بگوید خود را از «این» پرتگاه به پایین بیندازیم و این مقدار هم ذکاوت دارد که به پرت کردن خود از «پرتگاه» کلی وسوسه نکند. باری! اگر به اینجای کتاب مقدس رسیدید، خود را با مسیح قیاس نکنید و به فکر حسن گل‌نراقی باشید که آن پایین منتظر است.

6 months, 2 weeks ago

از وی همی‌آید که: روزی به بازار اندر آمد. قومی گفتند: «هذا مَجنونٌ.» وی گفت، رضی اللّه عنه: «أنا عِندَکُم مَجنونٌ و أنتم عِندی أصِحّاءٌ، فزادَ اللّهُ فی جُنونی وزادَ فی صِحَّتِکُم.»
من به نزدیک شما دیوانه‌‌ام و شما به نزدیک من هشیار. جنون من از شدّت محبت است و صحت شما از غایت غفلت.پس خداوند اندر دیوانگی من زیادت کناد تا قربم در قرب زیادت شود و در هشیاری شما زیادت کناد تا بُعدتان بر بُعد زیادت گردد.

کشف المحجوب | باب ذکر ائمتهم من اتباع التابعین

6 months, 2 weeks ago
  1. جنون گفتگوی بی‌ جا و مکانِ منِ انضمامی با خود است که به زبان در می‌آید؛ آن چه بنا به طبیعتش نباید صدایی داشته باشد، اما بنا به غلیانی سدِ قواعد کلی زبان را می‌شکند. سکوت حالت مطلوب گفتگو با خویشتن است اما جنون چیزی فراتر از آن را طلب می‌کند. مداخله در قواعد در کنشی جنون‌آمیز، قواعد را پس می‌زند بی‌آنکه ساختن قواعدی جدید را در سر داشته باشد. مجنون در این تصویر تا آنجا که بر می‌آشوبد، نابغه‌ای ناتمام است و آن که ویران می‌کند و بر ویرانه عمارتی بر پا می‌سازد، نابغه‌ای تمام‌عیار.

  2. بی‌آرتی و کتابفروشی‌ها مملکت نابغه‌های ناتمام‌اند؛ بهشت حرف‌های بی‌معنی که جا و مکان خود را نمی‌یابند. تا پیش از این تن‌های عرق‌آلود و کریه آدمیان در دو جا بر هم مماس می‌گشت: میدان جنگ و بستر. یکی به قصد جان ستاندن و دیگری به قصد جان بخشیدن. بی‌آرتی (و تا حدی مترو) امکان جدیدی است که تن‌ها بی‌هیچ نسبتی و بی‌ هیچ قصدی به هم مالانده می‌شود. میدان جنگ و بستر، جنون برنمی‌تابد اما آن جا که هیچ قصدی در کار نیست، مجال بیشتری به آشوبیدن می‌دهد. تماس تن‌های بی‌معنا و چشم‌هایی که در میان بوی تعفن بدن‌ها و فیگور تن‌هایی که از هم می‌گریزند، افقی برای گریز از وضعیت می‌جویند، تریبون غلیانی تا دم مرگ است که زبان نابغه‌های ناتمام را باز می‌کند.

  3. جنون در بی‌آرتی اگر خوانشی حماسی از بر هم زدن قواعد باشد، در کتابفروشی‌ها جلوه‌ای تراژیک دارد. پادشاهان جنون در بی‌آرتی خود را تحمیل می‌کنند و قلمرویی جدید را می‌جویند. از این حیث غرابت بیشتری با میدان جنگ دارند. اما سربازان جنون در کتابفروشی‌ها، موجودات شکست‌خورده‌ای را می‌مانند که در بسترهایشان گوشی شنوا نمی‌یابند. کتابفروشان در مواجه با شکست‌خوردگانی که به کلیسا پناه می‌برند، چونان کشیشانی هستند که می‌بایست گناه‌های ناکرده‌ی این سربازان نجنگیده را بشوند. هیچ کس رستگار نخواهد شد. ناجی لاجرم بازمی‌گردد و جز زمینی سوخته پیش چشم نمی‌بیند.

  4. بخشی از یک خطابه در بی‌آرتی: ??

7 months, 3 weeks ago

چه کسی را بیشتر دوست می‌داری ای مرد معمایی؟
پدرت، مادرت، خواهرت یا برادرت؟

نه پدری دارم، نه مادری،
نه خواهری و نه برادری.

دوستانت را؟
واژه‌ای را به کار می‌بری که تا به امروز برایم گنگ مانده.

وطنت را؟
نمی‌دانم کجای زمین است.

زیبایی را؟
دوستش می‌داشتم اگر که الهه و جاودان بود.

طلا را؟
آن گونه از آن بیزارم که شما از خدایان بیزارید.

پس دلبسته چه چیزی هستی ای غریبه‌ی عجیب؟
دلبسته‌ی ابرهایم...
ابرهایی که در گذرند،
آن جا،
آن بالا...
ابرهای شگفت انگیز.

ترجمه داریوش شایگان

8 months ago

اگر توئیتر بود باید توئیت می‌کردم. اما این مکالمه اینجا بماند به یادگار:
- موضوع پروژه سربازی معلوم شد.
- چیه؟
- مطالعه تطبیقی رویکردهای تقنینی در باب هوش مصنوعی فلان.
- باید بهشون می‌گفتی تخصص من بلاهت‌های طبیعیه.

We recommend to visit

꧁❀✰﷽✰❀꧂
In The Name Of God

تبلیغات👇 :

https://t.me/+TJeRqfNn3Y4_fteA

Last updated 4 дня, 12 часов назад

☑️ Collection of MTProto Proxies


🔘 تبليغات بنرى
@Pink_Bad

🔘 تبليغات اسپانسری
@Pink_Pad


پینک پروکسی قدیمی ترین تیم پروکسی ایران

Last updated 6 дней, 5 часов назад

Official Channel for HA Tunnel - www.hatunnel.com

Last updated 3 месяца, 3 недели назад