?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 Monate, 4 Wochen her
Last updated 3 Monate, 1 Woche her
برای دست های آغشته به تفنگ
"کتاب"
آن دست، چه تشنه است، آبش بدهید!
یک جرعه از آن حرف حسابش بدهید
تقدیر برایش ننوشته ست تفنگ
هم صحبتی از جنس کتابش بدهید!
✍ معین دریایی
"آزادی"
در گوش، که قیل و قال آزادی بود
در دل، غم دیر سال آزادی بود
نفرینِ تفنگ، همچنان می بارید
از تیر، شکسته، بال آزادی بود!
✍ معین دریایی
شاعر از دهان زخم می گوید با واژگان مهادین :دهون -بوشا -پشی و تلِ یکی از شوند های سترون شدن زبان تبری بهره نبردن از واژگان مهادین یا بُنیچه است که رفته رفته از یاد می روند و واجک های غیر تبری با ساده گیری تمام بجای شان بکار گرفته می شود و این، دو آفت برای زبان تبری است یکی فراموش شدن واژه های بنیجه و نژاده و دوم نبودن واژگان مادر تا فرزندران تازه ای از خود بزایند و و زبان غیر تبری بویژه اگر همخون و از سرچشمه ی واحد با زبان تبری نباشد فرزند خود را می زاید یعنی واژگان عاریه ای ناپدری و نامادری خواهند بود و هرگز پدر و مادر اصلی نمی شوند و...در این شعر از دهان زخم گفته می شود و دهان یکی از کاربردهایش کلام و گویش و فریاد است در اینجا دهان زخم باز است اما راوی می گوید گوشم را پیش بردم و "باز"صدایی نشنیدم واژه باز نشان می دهد فریاد خاموش زخم، بارها -حتا-به صاحب زخم هم نمی رسد پس چه رازی درکار و عملی در حال وقوع است ؟!در بخش دوم شعر ،دهان زخم را می بندند (تا فریاد احتمالی آن را خاموش کنند )اما نمی دانند ریشه ی زخم در حال فربه شدن است تا روزی مانند آتشفشانی فوران کند و حتا با بی خبر گذاردن صاحب زخم ؛به قول یونگ این تمایلات ناخودآگاهانه در هم می آمیزند بگونه ی ناگهانی سر، باز می کنند .
آنی نوشت - جلیل قیصری
تخییلِ تازهای در این شعر کوتاه محلی مازندرانی رقم خورده است که شایستگیِ تحسین و آفرینها را برای شاعرش، به ذهن متبادر میکند.
با اندک تامل، میتوان دریافت که بر فرای حضورِ متن، پدیدهی (نماد)ی شکل یافته که فراتر از تشبیه و استعاره، ایفای وظیفه مینماید و در روند سفیدخوانی، در پردهگشایی از پیریختِ شعر، میدرخشد.
شادباش به آفرینندهاش جناب دکتر معین دریایی گرامی و ارجمند.
با احترام
محسن آریاپاد[شاعر و منتقد پیشکسوت گیلانی]
درنگی بر اساشعری از معین دریایی
شعر، از دو بخش نابرابر تشکیل شده است؛ بخش نخست که کوتاه و توصیفی است، با باغ که نمادی از دنیا و روزگار است، آغاز می شود و بی درنگ؛ آمد و رفت که زاد و میر را به ذهن می آوَرَد.
هر روز که یادآورِ یک دوره ی تاریخی ست؛ یکی می آید و یکی می رود. و این، سنّت همیشگیِ طبیعت و آفرینش است.
اگر که شاعر در سازمانِ شعرش نخست از بیمه( آمد و آمدن) سخن می گوید، شاید به آمدن و زادن و زایش، دلبستگی بیشتری دارد تا به رفتن و میرش( بور).
آغازیه ای از لحاظ ساخت،کم دامن، امّا در درونه پردازی و بُنمایه ی اندیشگی؛ فراخ دامن که تلخیصی لفظی، آن را بدین غایت درآورده است. خواننده با مکث بر لفظ و معنا به برکتِ آن پی می برَد؛ چرا که برکت را چنین می دانند که در مَثَل، اگر نانپاره ای گرسنگان چندی را بی نیاز سازد، گویند که آن قرص نان را برکت بوده است و . . .
بند دوّم که درازتر است و از توصیف فراتر رفته است، سنگینی شعر را بر دوش می کشد. گویی بند نخست، جستارگشای شعرِ است و وظیفه اش آماده سازی بند پایانی ست که تمام پیام شعر در آن تنیده شده است.
از دارایی های مغتنمِ باغ، درخت است که نمادِ انسان توانَد بود. درخت این باشنده ی هر بهار جوان شونده، تصویری از زایش را به یاد می آورَد و اگر برگ و بار را به آن اضافه کنیم، ثمر و بهره ی پُربهای زندگی را با خود برابرسازی می کند.
تنه ی افتاده ای افسونگرانه رُخ می زند و ( پورچِخ بَزه غم) نومیدی و میرندگی را به ریشخند می گیرد با این کارش به پیرامون خود گوشزد می کند که زندگی، جاری ست تا آنگاه که عشق در رگ و آوندِ جان و جهان، می تپَد.
شاعر همه ی این دانستگی های زیسته را با یاری واژگان هایی به رشته ی سخن می کشد که دیرزمانی ست دارد به بوته ی فراموشی سپرده می شود. واژه هایی همچون: اشنوسَک که گاهی در دیگرجاهای مازندران اِشنوس و یا نِشنوس به کار می رود و هم طعنه است و هم گوشزد.
و "پورچخ بزه" که افسرده و به کنجی افتاده را تداعی می کند.
و " جواب بَوِ" با معنیِ پاسخِ رد و " پیدِ کتین" که به شکلِ پیته کتین/ کَتار/ کَتِ دار هم کاربرد دارد و" واجار هاکردن به معنیِ افشا کردن" و " بخاسّی/ بَخواسّی" و " نوج"
بهره مندی از قطاری از واژه ها و ترکیب های نژاده ی تبری، شعری تبریساخت و به دور از یکنواختی و تکرار صورت بسته است.
زبان و گویش تبری، گنجایشِ خلقِ جهانِ شعر و ادبیات را به فراوانی در خود گردآورده دارد و گاهِ آن رسیده است که سرایندگان این دیار ، چندی ست دل به سرایش این گونه از شعر بسته اند.
اساشعریان می کوشند از دارایی های به جا مانده از هستیِ ادبیات تبری، جهانی نو و دلپذیر بیافرینند.
تا اساشعری دیگر و یادداشتی دیگر بدرود.
✍#ویشار_مازنی
"سراب"
چه هست درد دل و حس درد سر، با من
تو گوش باش کمی، حرف شعله ور با من :
هنر خلاصه ای از لحظه های روشن توست!
و هست شوق افق های بازتر با من
کویر، دفتر و، خودکار می رود اُفتان!
سراب، دیده شود شعرهای تر با من
به پیش چشم ، من ام، پیش دل ولی مایَم
همیشه هست چنین، یاد یک نفر با من
□
وطن برای من آن خاطرات و خنده ی توست
به هر کجا بروم، هست بوم و بر با من!
✍ معین دریایی
"اساشعر" شِه چَگِ سر دَمیت اُ بُوردِه، هان شعر خواسّه کتابِ دِلِه، بَس* هِنیشِه ! نانّی... اَمِه ذُوق خیلِه وَختِه گِه، مرثیه وُونِه! برگردان: با پای خودش رفت، آن شعر می خواست در کتاب، بَست بنشیند ! نمی دانی... ذوق ما دیرگاهی ست که، مرثیه می شود! …
"اساشعر"
شِه چَگِ سر
دَمیت اُ بُوردِه، هان شعر
خواسّه
کتابِ دِلِه، بَس* هِنیشِه !
نانّی...
اَمِه ذُوق
خیلِه وَختِه گِه،
مرثیه وُونِه!
برگردان:
با پای خودش
رفت، آن شعر
می خواست
در کتاب، بَست بنشیند !
نمی دانی...
ذوق ما
دیرگاهی ست که،
مرثیه می شود!
✍ معین دریایی
"سهم نام تو"
شوری زنانه، در تو چنین...، سهم نام تو ست
والله، وصف "نازترین"، سهم نام تو ست!
در قصه های عشق قدیمی رمق نماند
این عاشقانه های نوین، سهم نام توست
با برق چشمهات، کمی روشنم بخواه
این رعدهای مُرده طنین! سهم نام تو ست
باور کن آن جمال خدا در تو دیدنی ست
شاید غرورِ با تو عجین! سهم نام تو ست
مرهم تویی هنوز برایم، اگرچه سرد...
ای برف وار! زخم زمین، سهم نام توست!
✍ معین دریایی
"در من"
من جانم اگر، همه جهانی در من
چون سیل، هجوم هیجانی در من
کو تُردی واژه های بر لب؟ کو شعر؟
ای عشق، مگر زخم زبانی در من؟!
✍️ معین دریایی
?? ? ??
WE LOVE HELICOPTERS!!!
Last updated 7 Monate, 4 Wochen her
Last updated 3 Monate, 1 Woche her