[عشق] :
تمایل به تکرارِ یک نفر🤍

‏در راهم به خانه،
تو را دیدم
پس به روی تاکسی و راننده لبخند زدم،
با کودکان مهربان شدم،
خیابان‌ها را بوسیدم،
از انچه بدم می‌امد خوشم آمد
فقط به خاطر اینکه تو را دیدم.

و من چرا
از شهر‌ها و سرزمین‌ها حرف می‌زنم؟
تو شهرِ منی!
چهره‌ات وطنِ من است
صدایت وطنِ من است

• نزار قبانی

از زمانی که نسبت به سرنوشتم صبور و حتی بی‌تفاوت شده بودم، زندگانی هم با من سر سازش بیشتری نشان می داد. انسان با همه کشش و کوشش‌ها به چیزهایی که بیشتر در پی آن‌هاست، کمتر می رسد ...

• هرمان هسه

@radiopanzari
همونی که درخواستا زیاد بود

[خودت را بساز تا آدمِ امنی شوی،
برای روزهایی که نمی‌شود به کسی پناه برد.]

Forgotten movie -
Ending instrumental music ?

آبیِ‌یواش

ارنست همینگوی از سرطان، مالاریا، ‌ التهاب کبدی، دیابت، شکستن ستون فقرات و جمجمه،
دو سانحه‌ی هوایی و خونریزی کبد و کلیه جان سالم به در برد ولی در نهایت خودکشی کرد!
آدم‌ها را این چیزها نمی‌کشد، بی دفاع شدن در مقابل رنج، غم و بیماری می‌کشد. آدم‌ها را تنها شدن در مقابل مصیبت می‌کشد ...

• نرگس صرافیان طوفان

یارب، آن روز کجا شد که تو از گوشه‌ی چشم،
گاه‌گاهی نظری جانب ما می‌کردی؟!

• هلالی جغتایی

بغل کن مرا
چنان تنگ که هیچکس نفهمد
زخم
روی تن من بود،
یا تو.

• حسن آذری