147 Day

شبتون بخیر?

دیگه از هیچی ناراحت نمیشم.
دیگه ناراحتیه هیچکس برام اهمیت نداره.
دیگه دلم نمیخواد به کسی توضیح بدم ک چمه.
دیگه دلم نمیخواد یجوری وانمود کنم ک کسی نفهمه حالم بده.
منم آدمم.
منم نیاز دارم اونی باشم که هستم.
همیشه برای همه اونی بودم ک میخواستن.
اونی بودم ک باهاش راحتن.
ولی از این به بعد
میشم چیزی ک هستم.
نه یکم اینور تر
نه یکم اونورتر
این چنلم دیگه به دردم نمیخوره
چند نفری هستن ک ادمینن
اگه خواستن فعالیت میکنن
اگر نه ک خود به خود از هم میپاچه.

من دیگه حال خودمم ندارم?

چه خوب است با تو حرف زدن! آدم تمام غم‌های جهان یادش می‌رود، برای ساعاتی هم که شده خوشبخت‌ترین آدم زمین می‌شود و این سیاره برایش جای قشنگی می‌شود برای زیستن.
چه خوب است با تو حرف زدن، آدم عاشق همان لباسی‌ می‌شود که به تن داشته وقتی با تو حرف می‌زده، عاشق عطری که می‌زده، حتی عاشق پنجره‌ای که وقتی صدای تو را می‌شنیده، از آن به بیرون نگاه می‌کرده...
چه خوب است پشت به جهان کردن، رو به‌روی تو نشستن و با تو از هر چیز گفتن و از هر چیز شنیدن... چه خوب است با تو زیستن، با تو دوام آوردن و با تو به جاهای خوب رسیدن.
نگاهم کن که از دریچه‌ی روشن چشمان تو بهار می‌شود.
با من حرف بزن...
که من محتاجم به تو،
که من محتاجم به حرف‌های تو...

‌
اگه تو 'همینیه که هست'، منم همونیه ک بود!

اگه دیدی دم دمای صب
اینجا برات پیام گذاشتم
بدون خوابتو دیدم!

عین سعدی عاشقش باشید:
کاش که در قیامتش
بار دگر بدیدمی
که آنچه گناه او بود
من بکشم غرامتش ♥️****

شهریار میگه ک:
چشم خود بستم ک چشم مستش ننگرم
ناگهان دل داد زد:دیوانه! من میبینمش

کوتاه ترین داستان غمگین عاشقانه جهان:

دیدمش
گفتم منم
نشناخت او :)

128 Day