تا این یکسال پیش فکر می‌کردم همه‌ی آدما نایس و خوب و گوگولی‌مگولی‌ان. ولی هرچی زمان بیشتر رفت جلو فهمیدم که نه. آدمایی هستند که به معمولی‌ترین چیزها تا سر حد مرگ حسادت می‌کنند و این فشاری که دارن به‌طور مدام روزی سه وعده می‌خورند، خودش رو به شکل نیش و کنایه نشون میده. آدمایی هستند که کاملا عامدانه با احساسات بقیه بازی می‌کنند و از زجر دادنشون و از اینکه اون‌ها رو روی هوا و توی آب نمک نگه دارند، لذت می‌برند.
آدمایی هستند که واقعا نمی‌خوان تو به جایی برسی و از موفقیت تو خوشحال نمیشن. قبلنا هرگز این مفهوم "دعانویس" و "سحر و جادو" و "طلسم" تو کتم نمی‌رفت . نه به‌خاطر بُعد ماوراییش، به‌خاطر اینکه فکر نمی‌کردم یه نفر در جهان هستی انقدر بیکار باشه و انقدر بد یه نفر دیگه رو بخواد و انقدر چیپ باشه که بخواد بلند بشه بره یه‌جایی و پول هنگفت بده تا زندگی یکی دیگه رو خراب کنه. اصلا این حجم از پست بودن و پایین بودن برای مغزم تعریف‌نشده بود.
ولی این روزا دارم یاد می‌گیرم که اکثر مردم اون بُعد تاریک و سیاه درونشون به بعد سفید می‌چربه. اکثر آدما از حسادت پل نمی‌زنن برای موفقیت خودشون و ترجیح میدن تو مردابی که خودشون برای خودشون ساختن انقدر دست و پای بیهوده بزنن تا خفه بشن. خیلیا به‌جای اینکه بشینن بنویسن و ببینن می‌خوان با زندگیشون چیکار کنن ترجیح میدن زندگی بقیه رو خراب کنند؛ و این واقعیت تلخ جهانه.

من کلا دوست نداشتم کارایی رو انجام بدم که خیلی با مردم سروکار داشته باشه! داروخانه، بیمارستان و ...
اینطوری بودم که از پسش برنمیام و با مردم ارتباط نمی‌گیرم. و یا زبون ندارم!
و هنوزم همینم!
اما الانی که رفتم سرکار، خصوصا جایی که از همه قشر سرکارن، چه از لحاظ مالی، چه تحصیلات و چه فرهنگی، پی بردم که نه! واقعا اونقدرا هم وضعم بد نیست. و از ۵۰ درصدشون بهتره اوضاعم حتی به نظر خودم. :))
آره بعضا لوس و نازک نارنجی میشم، روحیه‌م خیلی حساسه، و اینجا هم چون که میشه گفت تنها دکتر داروساز اون بخشم اصولا باهام خوش اخلاق‌تر و با احترام‌تر برخورد میشه.
ولی چیزایی که از رفتار بقیه با بقیه می‌بینم، به این نتیجه می‌رسم که نه واقعا! من زیادی به خودم سخت می‌گرفتم انگار، تو ناراحت نکردن مردم و توی فکر کردن راجع به هر کلمه. در حالی که اکثریت مردم این نیستن...
ولی بازم این مسئله باعث نمیشه با داروخانه و بیمارستان رفتن راحت‌تر باشم! نه تا الان.😂 ولی یک سال و ۸ ماه دیگه که طرحم تموم شه؟ خداداند چندبار می‌چرخم. :)

یکی از چیزایی که نظرم رو جلب کرد اینه که هرکی میخواد یه کلمه بد بگه یا چیزی که به نظر خودش زشته اول از من عذرخواهی میکنه. بعد حرفشو میزنه!😂 و خب خیلی برام جالب بود. آره خلاصه. اینم این وسط گفتم بگم!
و یه چیزای دیگه هم میخواستم بگم که وقت نمیشه الان و این متن تبدیل میشه به یه دری وری و تراوشات ذهنی بی سر و ته دیگه!

اومدم یه کتاب دیگه‌ای که این دختره که جناح چهارم رو خونده و با لحنش ارتباط گرفته بودم رو شروع کردم، اسم کتابه "فابل" ئه! و هنوز اولشم ولی جاذابه. البته کیفیت پادکستای دختره مثل جناح چهارم نیست اما خب بدیهیه چون اولین کتاب صوتی‌ش بوده و هنوز لحنش رو دوست دارم.
تنها مشکلش اینه که زوج کتاب رو اسپویل میکنه.😭😂🤌🏻
البته مثلا احتمالا جزو چیزایی ئه که قابل حدس میشه یکم دیگه ولی آره. و بعضا هم باعث میشه هیجان کتاب بره بالا! پس شاید مشکل نباشه نمیدونم!😐😐
آره خلاصه.😐😂🤝

دیشب کتاب صوتی " دختری که ماه را نوشید" رو شروع کردم، هنوز اولاشم. یه مقداری بچگونه است! به جذابی ئی که انتظار داشتم باشه هنوز نشده. اما ملوس و کیوته. خواستم اینم اعلام کنم.

رفتم تلاش کنم یه کم سریال بببینم، به یه دقیقه نرسید ناامید شدم و دیدم نچ! هنوز برای چشمام سنگینه!😂💔
پس آخر هفته هم به وصال تلفن نخواهم رسید و به آخر هفته‌ی بعدی فعلا موکولش میکنم!✌️🏻
عجیبه! نمیدونم فرقش چیه ولی گوشی رو خیلیییی بهتر میتونم تا لپتاپ و مانیتور!✌️🏻
باز خدا رو شکر گوشی از صفر مطلق درآمد🤲🏻

و خبر دیگه این که توی کست باکس بخش دی رو هم گوش دادم! و خب دوست داشتنی بود برام! در حد جناح چهارم منطقا باهاش آبسسد نشدم چون خیلی کم حجم تر هم بود، ولی در حد یه کتاب هیجانی، معمایی و مقادیری ترسناک چیز خوبی بود به نظرم و از شروع و پایانش هم راضی بودم.🤝
آره خلاصه.✌️🏻

نمیدونم تا صبح چه قدر اینجا حرف میزنم و این پیام چه قدر دیگه محو میشه، ولی فردا ۶ صبح قراره برم بیمارستان و دیگه چند روزی در خدمتتون نخواهم بود.✌️🏻😔
[ قبلا هم گفته بودم، چشممو قراره عمل کنم، همون لیزیک، چیز خاصی نیست. ولی خب من کلا مسترسم😔✌️🏻]

• در نبود بنده برای تلفن فن‌گرلی کنین.
  ++ اگه میحا جواب آهنگای چالشش رو گذاشت تو روزای غیبتم و منم جزو چنل‌های پاسخ دار بودم برام نگهش دارین یه جایی لطفا😔✌️🏻
  +++همین دیگه. همچنان امیدوارم معرفی عزیزترینم رو جمع و جور کنم.😔😂🤌🏻
  فکر کنم بیخیال عکس و آهنگاش بشم بذارمش همین امشب، آره.
  ++++ جایی از وجودم دلش میخواد امشب اینساید آت ۲ رو ببینه! نمیدونم چه قدر بهش گوش میکنم ولی آره.

این شما و سر خط خبر‌ها.🤝

ولی جدا، تلفن از اون سریالاست که نمی‌تونی به آشناها بگی وای من عاشق این سریالم و اینا، از ایناست که باید تنهایی براش جامه بدری و نعره بزنی، یا با دوستات حداقل‌. چون اونطوری مثلا فاخرانه یا خیلی پر مفهوم نیست که بگی واااای. ولی یه طوری دیگه ای واااای ئه و تا همینجاش اومده توی سریالای خیلی مورد علاقم😔🤌🏻
یعنی واقعا اون حس فن فیکشن طوری و ۹۸ یا طوری رو داره ولی خیلی خوبه و من فعلا شیفته و عاشقش گشتم یو نو؟ اصلا وایب سریال بدجور منو از دنیا جدا میکنه. :))

بعد مثلا نمی‌تونم هم بگم وای خیلی خوش‌ساخته یا چیزی، چون از این سوتی‌ها زیاد داره، تازه من ریز نمیشم سر این چیزا، ولی مثلا یکی دو تاش رو خودم یادمه که اینطوری بودم که وا‌!ولی چیزای خیلی مهمی نبودن تو ذهنم و خود سریال به حدی روح و روانم رو درگیر خودش کرده که آره! حس می‌کنم واضحه!🤌🏻🤌🏻😂😂

ادمینتون خسته، تنها، مسترس، خسته، مسترس و دارای مقادیری گلودرد هستش.
همچنین برای وقت دیگه وقت عمل چشم گرفته و دچار پنیک هستش! اما در تلاشه که پنیک نکنه! و همچنین می‌ترسه که خانوم دکترشون فردا با شنیدن خبر این که کل هفته‌ی بعدی رو باید مرخصی بگیره شوکه بشه، اما امیدواره صرفا شوکه بشه و مشکل دیگه‌ای پیش نیاد!
همچنین ادمین امروز بالاخره رفت و کارت نظام پزشکی‌ش رو هم گرفت! آقایی که کارت رو تحویل داد شوکه بود که چرا بعد از ۷ ماه اومدم بگیرم اما خب دیگه اینجانب در همه‌ی زمینه‌ها خاص هستم!😔
نیازمند انرژی مثبت‌های فراوان جهت گذراندن یک ماه آتی. (و همچنان باقی زندگی!)

[ ‼️از این پیام همچنین باید دریافت میشد که هفته‌ی دیگر و احتمالا حتی هفته‌های دیگر تا اطلاع ثانوی در دسترس نیستم! با عوض کردن ری‌اکت‌ها و زیر رو کردن پست‌ها، چنل را آب و جارو کرده و هوای آن را داشته باشید! با تشکر! ]