از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند..💕
ارتباط با ادمین کانال👇
@khodshenasivo_comment
Last updated 1 month ago
Last updated 9 months, 1 week ago
﮼ظاهرا چشم شما میل به کشتن دارد...
شعور داشته باشید، با منبع کپی کنید
Last updated 1 month, 2 weeks ago
💐🍃💐زیر خاکی ، قدیمی
دەنگبیژ ، هوسین ئەزیزی
هنرمند؛استاد حسین عزیزی درسالهای جوانی
کانال علی زینل
@Aliizeynal
من بارها گفتهام که فقط در شهرها، شاه هستم. ولی از هنگامی که فرمان حرکت سپاه را میدهم. دیگر همانند همهی سربازان خواهم بود.
و کوچکترین برتری بر آنها در برابر حوادث و در برابر تاختن دشمنان ندارم. بنابراین گریز من از سیل، در حالیکه گروهی از سربازانم را آب برده، شرم آور است. اگر تقدیر بر آن باشد که بدست دشمن یا بعلت سیل و باران از میان بروم، و به سرنوشت سربازان سیل برده دچار شوم، از آن گریزی نیست.
سرداران و پیرامونیان نادر، همانگونه که وی سخن میگفت، با هراس و دلهره نگران بالا آمدن آب، و رخنه ی آن بدرون چادر وی بودند. ولی نادر آرام و خونسرد در حالیکه کلاه و رختهایش خیس شده و آب از ريشش میچکید، در برابر چادر ایستاده به ریزش باران، و رودخانهی سرکش مینگریست. گویی در مغز خود، نقشهی جنگ با این پدیدهی نیرومند طبیعت را میکشید، تا او را نیز بگونهای ادب کند.
شگفت آنکه، در کمتر از نیم ساعت، باران آرام آرام ایستاد، و پس از سه-چهار ساعت نیز آب گرگان رود پائین و پائینتر رفت. گویی رودخانه نیز از خشم نادر ترسیده بود.
بامداد روز بعد، نادر دستور داد سربازان و سواران و افراد زیر فرمانش، مدت یکهفته در همان محل استراحت کنند.
اتفاقأ از بامداد آنروز، آفتاب درخشان بهاری به دشت و کوهسار و رودخانه تابید. این آفتاب، در سراسر یک هفتهای که نیروهای نادر استراحت کرده و سرگرم خشک کردن رخت و چادر و ساز و برگ و ابزارهای جنگی خویش بودند ادامه داشت. بدانگونه که در پایان هفته همه چیز، حتا(حتی) دشت و بیابان، خشک، و آماده حرکت نیروهای نادر شدند.
درست زمانی که نادر میخواست فرمان حرکت سپاه به سوی داغستان را بدهد، پیکی از سوی عبدالغنی خان فرمانده اعزامی نزد وی آمد و گزارش جنگ با لزگیان را به وی داد.
عبدالغنی خان، در برنامهی خود به نادر، پس از ذکر تعارف معمول، نوشته بود که:
در روز ١۵ ذیحجه سال ١١۵۴ هجری نیروهای حضرت ظل اللهی پس از بررسیهای شایسته و آگاهی برای اینکه لزگی هادر منطقه جار و جاروخ در دامنهی جنوبی کوههای مرکزی قفقاز سنگر گرفتهاند، بر آنها تاختند. و با وجود برتری لزگیان، ایشان نتوانستند در برابر نیروهای دولتی تاب بیاورند.
و پایداری کنند، و به دادن تلفات سنگین، ناگزیر به واپس نشينی شدند.
سربازان ایران، با شتاب سنگرهای لزگیها را اشغال کرده و برای اینکه فرصت آرایش جنگی دوباره به آنها ندهد، به سنگرها و خط دفاعی بعدی آنها تاختند و خوشبختانه با اقبال بلند شاهنشاه، توانستیم، خط دفاعی بعدی لزگیان را نیز در هم بشکنیم و پیشروی پیروزمندانه خود را دنبال، و گروهی فراوان از آنها را دستگیر کنیم. با اینهمه شماری فراوان از لزگیان در بالای کوه سنگر گرفته بودند. و برای دسترسی به سنگرهای آنان، میباید از گذرگاه بسیار باریک بگذریم. و این کار برای یک سپاه عظیم با ساز و برگ های بزرگ و سنگین، غیر ممکن بود.
- - - - - - - - - - -
گزارش عبدالغنی خان چنین دنبال میشد :
- - - -- - - - - - - - - - - - -
لزگیان مطمئن بودند که نیروهای ما، قادر به گذشتن از این گذرگاه سخت کوهستانی نیستند. به ویژه آنکه راه مذکور را نیز بسته و در آن سنگر گرفته بودند . ولی گردان ابدالیان، داوطلب شدند که از سینهی تند شیب کوه، بالا بروند. و کار را یکسره کنند، و با دلاوری شایسته این کار را کردند و از پشت سر به لزگیان تاختند و گذرگاه را باز کردند.
لزگیان با وجودی که عرصه را بر آنها تنگ کرده بودیم، بسختی میجنگیدند و از بالای کوه، سنگهای بزرگی را بسوی نیروهای ما، فرو میریختند. زیرا آنان میدانستند که با آنهمه نامردمی ها، که کردهاند، تسلیم شان بمعنای مرگشان است.
- - - - - - - - - -
گزارش سرانجام، بدانگونه پایان یافت :
چون هر لحظه حلقهی محاصره ما، تنگتر میشد. شماری از لزگیان. خود را از فراز کوه به پائین پرتاب کردند. شماری دیگر در جنگ های تن به تن کشته یا زخمی و یا گرفتار شدند.
و این جنگ دشوار، نزدیکیهای نیم شب پانزدهم ذیحجه پایان یافت و بامداد روز ١۶ ذیحجه ١١۵۴ این گزارش برای قبله عالم نوشته شد.
جان نثار عبدالغنی.
-----------------------
نادر از گزارش سردار عبدالغنی بسیار خوشنود شد و چند سکه زرین و یک توپ پارچه زربفت به پیک داد و برای عبدالغنی خان و فتحعلی خان افشار و سربازان گردان ابدالی نیز ارمغانهایی را فرستاد.
مینورسکی مینویسد :نادر تا دویست هزار، روپیه به این سربازان دلاور، انعام داد. با اینکه این گزارش حکایت از قلع و قمع لزگیان میکرد، با اینهمه نادر فرمان حرکت بسوی قفقاز و داغستان را داد.
🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal
📢 آغاز برداشت شیلان در آمَد ترکیه
🔹 شیلان ها در شهرستان پاسور (کلپ) در استان آمد (دیاربکر) به مرحله برداشت رسیدند. میوه شیلان که در زبان ترکی به آن قوش بورنو گفته می شود، در بهار شکوفه می دهد و در تابستان به رنگ زرد و در پاییز به رنگ قرمز درمی آید.
شهروندان در کردستان ترکیه، شیلان ها را پس از چیدن از میان خارها، خشک می کنند و سپس برای تهیه ی چای و مربا از آن ها بهره می برند. این میوه ارزشمند که سرشار از ویتامین های A، B و C است، در کردستان ترکیه به عنوان یک منبع طبیعی برای تقویت بدن در برابر سرماخوردگی و عفونت مورد توجه قرار می گیرد. این میوه سرخ رنگ کوچک پس از خشک شدن شبیه دانه های کشمش است و طعم شیرینی دارد.
🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal
Zilan
#زیلان زیلان
زیلانا من
آخ زیله جان🥰
#زیلان 👈نام دختر کردی🌺
#زیل 👈گیاه و کنگر تازه رسته،جوانه
کانال علی زینل
@Aliizeynal
دوتار ، روانشاد حاج حسین یگانه
دەنگ ، زنده یاد ابوالفظل اوغازی
ابوالفضل اوغازی از بهترین «حقانەخوان ها» یا جعفرقلی خوان ها بودند. معراج بسیار قشنگی هم در آرشیو دارند،
✅کانال علی زینل
@Aliizeynal
ڪشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تڪبر گفت :
بکار، ڪه از تو ڪاشتن است و از ما خوردن !
ڪشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت :
دارم یونجه میڪارم ...!
کانال علی زینل
@Aliizeynal
هەنگ ، خجێ مانی له بەرفانه
دەنگبیژ ، نعمت زنبیلباف
🌾🍀🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal
سپاهیان نادری که بدرون شهر رفتند، همان ده هزار تن سوار پیشآهنگی بودند که نادر آنها را به دو بخش شش هزار و چهار هزار تنی، بخش کرده بود.
نادر فرمان داد که بیشتر نیروهایش در بیرون شهر، چادر بزنند، و به شهر، نروند. تا وضع اجتماعی شهر بهم نریزد. در حقیقت نادر شهر غزنین را اشغال نظامی نکرد و به بزرگان شهر گفت که از میان خود، فرمانداری را برگزینند تا شهر را بنام ((شهریار ایران)) اداره کنند..
دو روز استراحت به سربازان داده شد. نادر با دادن این استراحت چهل و هشت ساعته، هم میخواست تا آنجا که میشود نگذارد سربازان و سوارانش خسته شوند، و هم میخواست پیرامون کارها را بسنجد و با احتیاط بیشتر در سرزمینی که با آن آشنایی نداشت، گام بردارد.
دو روز سپری شد و دوباره پیشآهنگان و مردان جنگی ایران، به سوی کابل براه افتادند. سپاهیان ایران، اکنون بیش از پنج روز بود که در خاک هند بسر میبردند، و پیش میرفتند.
ولی با هیچ پایداری در خور نگرشی روبرو نشده بودند. آنها با خود میگفتند :اگر وضع بهمین گونه پیش برود، گردشی دلچسب خواهند داشت. ولی نادر میدانست که سرانجام هنگامی که به قلب هند، نزدیک شود، روزهای سختی را در پیش خواهند داشت.
او میدانست که بزودی از این شهرهای تصرف شده، فرسنگها دور خواهد شد. بهمین انگیزه هر شهری را که میگشود با مهر و خوشروئی فراوان، با مردم و بزرگان آنجا رفتار میکرد، تا خیالش از شورش دوبارهی آنها، آسوده باشد. و با این روش و شیوهی کار، هنگامی که به نزدیک شهر کابل رسید، پیکی تیز تک را فراخواند و نامهای برای فرماندار کابل فرستاد و در آن نوشت :ما هیچ گونه چشم آز و طمع به سرزمین هند ندوخته ایم و نیز هیچ دشمنی با مردم هند نداریم. ولی چون بخشهای شمالی سرزمین شما جایگاه سرکشان و چپاولگران افغان شده است، که هم دردسر دولت ایران را فراهم میآورند، بر آن شدهایم که آنها را تار و مار کنیم، و به این موش و گربه بازیها پایان دهیم. بنا بر این جز اینکه چند روزی میهمان شما باشیم، چیز دیگری نخواهد بود.
پیش از إنکه پیک نادر به کابل برسد، فرماندار گریز پای غزنین به آن شهر رسیده و جریان افتادن شهرهای قراباغ و غزنین را بدست سربازان نادر، به آگاهی فرمانده نیروهای هندی رسانیده بود.
فرمانده یاد شده که ((ناصر خان)) نام داشت بیدرنگ پیکی را به دهلی فرستاد، تا محمد شاه هر چه زودتر نیروهای کمکی برای یاری دادن به او بفرستد.
ناصر خان به محمد شاه نوشت :گردنههای فراوانی در سر راه نیروهای نادر وجود دارد که من میکوشم همهی آنها را ببندم و جلوی پیشروی نادر را بگیرم و یا دست کم، آن را کُند کنم تا نیروهای کمکی اعلاحضرت محمد شاه برسند.
پیشتازان سپاه نادر، از راه ((غزبند)) به سوی کابل که تنها بیست و دو فرسنگ (١٣٢کیلومتر) از غزنین دور بود، براه افتادند. و نادر پنجهزار تن از سواران گارد شاهی به سوی گردنههای خاور بنام ((آلوهک)) و ((شیر دهان))
که در رشته کوههای ((بابا)) بود پیش راند. و در راه به یک دستهی دو هزار تنی از افغانهای)گریخته از چنگ سپاهیان ایرانی و پناه گرفته در هند، برخورد و ضمن یک جنگ شتابنده و کوتاه شمار فراوانی از آنها را کشت و باقیماندهی آنها به کوهها و گردنههای پیرامون گریختند. سربازان نادر پس آنگاه به گردنههای یاد شده رسیدند. ولی ناصر خان، راه این گردنهها را با سنگ چین بسته، و بر بالای تخته سنگها، سنگر گرفته بود...
نادر بی درنگ فرمان واپس نشینی داد و سوارهای خود را در یک فرسنگی گردنه ی بسته شدهی آلوهک نگهداشت و دستور داد فوراً دویست تن از پیادهها و چهار ارابه ی توپ بروند و راه را بگشایند.
ادامه در قسمت بعد »
? ???کانال علی زینل
@Aliizeynal
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند..💕
ارتباط با ادمین کانال👇
@khodshenasivo_comment
Last updated 1 month ago
Last updated 9 months, 1 week ago
﮼ظاهرا چشم شما میل به کشتن دارد...
شعور داشته باشید، با منبع کپی کنید
Last updated 1 month, 2 weeks ago