کانالا کەلا علی زینل

Description
👈 📖اخبار علی زینل و آشنایی با فرهنگ کوردهای خراسان و زبان مادری ,اشعار ، چیستان ، ویدئو و آهنگ های جدید و قدیمی و آموزش زبان کرمانجی....

مدیر کانال:
@RezaQuchani
لینک کانال:
@AliiZeynal
Advertising
We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP

3 weeks, 3 days ago

سپاهیان نادری که بدرون شهر رفتند، همان ده هزار تن سوار پیشآهنگی بودند که نادر آنها را به دو بخش شش هزار و چهار هزار تنی، بخش کرده بود.
نادر فرمان داد که بیشتر نیروهایش در بیرون شهر، چادر بزنند، و به شهر، نروند. تا وضع اجتماعی شهر بهم نریزد. در حقیقت نادر شهر غزنین را اشغال نظامی نکرد و به بزرگان شهر گفت که از میان خود، فرمانداری را برگزینند تا شهر را بنام ((شهریار ایران)) اداره کنند..
دو روز استراحت به سربازان داده شد. نادر با دادن این استراحت چهل و هشت ساعته، هم میخواست تا آنجا که می‌شود نگذارد سربازان و سوارانش خسته شوند، و هم میخواست پیرامون کارها را بسنجد و با احتیاط بیشتر در سرزمینی که با آن آشنایی نداشت، گام بردارد.
دو روز سپری شد و دوباره پیشآهنگان و مردان جنگی ایران، به سوی کابل براه افتادند. سپاهیان ایران، اکنون بیش از پنج روز بود که در خاک هند بسر می‌بردند، و پیش می‌رفتند.
ولی با هیچ پایداری در خور نگرشی روبرو نشده بودند. آنها با خود میگفتند :اگر وضع بهمین گونه پیش برود، گردشی دلچسب خواهند داشت. ولی نادر می‌دانست که سرانجام هنگامی که به قلب هند، نزدیک شود، روزهای سختی را در پیش خواهند داشت.
او می‌دانست که بزودی از این شهرهای تصرف شده، فرسنگها دور خواهد شد. بهمین انگیزه هر شهری را که میگشود با مهر و خوشروئی فراوان، با مردم و بزرگان آنجا رفتار می‌کرد، تا خیالش از شورش دوباره‌ی آنها، آسوده باشد. و با این روش و شیوه‌ی کار، هنگامی که به نزدیک شهر کابل رسید، پیکی تیز تک را فراخواند و نامه‌ای برای فرماندار کابل فرستاد و در آن نوشت :ما هیچ گونه چشم آز و طمع به سرزمین هند ندوخته ایم و نیز هیچ دشمنی با مردم هند نداریم. ولی چون بخش‌های شمالی سرزمین شما جایگاه سرکشان و چپاولگران افغان شده است، که هم دردسر دولت ایران را فراهم می‌آورند، بر آن شده‌ایم که آنها را تار و مار کنیم، و به این موش و گربه بازی‌ها پایان دهیم. بنا بر این جز اینکه چند روزی میهمان شما باشیم، چیز دیگری نخواهد بود.
پیش از إنکه پیک نادر به کابل برسد، فرماندار گریز پای غزنین به آن شهر رسیده و جریان افتادن شهرهای قراباغ و غزنین را بدست سربازان نادر، به آگاهی فرمانده نیروهای هندی رسانیده بود.
فرمانده یاد شده که ((ناصر خان)) نام داشت بی‌درنگ پیکی را به دهلی فرستاد، تا محمد شاه هر چه زودتر نیروهای کمکی برای یاری دادن به او بفرستد.
ناصر خان به محمد شاه نوشت :گردنه‌های فراوانی در سر راه نیروهای نادر وجود دارد که من می‌کوشم همه‌ی آنها را ببندم و جلوی پیشروی نادر را بگیرم و یا دست کم، آن را کُند کنم تا نیروهای کمکی اعلاحضرت محمد شاه برسند.
پیشتازان سپاه نادر، از راه ((غزبند)) به سوی کابل که تنها بیست و دو فرسنگ (١٣٢کیلومتر) از غزنین دور بود، براه افتادند. و نادر پنجهزار تن از سواران گارد شاهی به سوی گردنه‌های خاور بنام ((آلوهک)) و ((شیر دهان))
که در رشته کوه‌های ((بابا)) بود پیش راند. و در راه به یک دسته‌ی دو هزار تنی از افغانهای)گریخته از چنگ سپاهیان ایرانی و پناه گرفته در هند، برخورد و ضمن یک جنگ شتابنده و کوتاه شمار فراوانی از آنها را کشت و باقی‌مانده‌ی آنها به کوه‌ها و گردنه‌های پیرامون گریختند. سربازان نادر پس آنگاه به گردنه‌های یاد شده رسیدند. ولی ناصر خان، راه این گردنه‌ها را با سنگ چین بسته، و بر بالای تخته سنگها، سنگر گرفته بود...
نادر بی درنگ فرمان واپس نشینی داد و سوارهای خود را در یک فرسنگی گردنه ی بسته شده‌ی آلوهک نگهداشت و دستور داد فوراً دویست تن از پیاده‌ها و چهار ارابه ی توپ بروند و راه را بگشایند.
ادامه در قسمت بعد »

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

3 weeks, 3 days ago

نادرشاه افشار قهرمانی که آرام نگرفت .
بخش سوم
قسمت : 245》

آنها که از شمار نیروهای نادر آگاهی چندانی نداشتند، بوسیله‌ی جاسوسان خود، گروه آنان را اندک پنداشته، به رویارویی با آنان پرداختند، که ناگهان با شش هزار سوار تازه نفس جنگنده که بسان ببر گرسنه به آنان تاختند، روبرو شدند. و در کمتر از یک ساعت نبرد، با دادن کشته‌های فراوان، هر چند تن از یک گوشه، گریختند و بخش بزرگی از آنان به شهر ((قراباغ)) رفتند (این قراباغ بجز شهر قراباغ است که در قفقاز کنونی واقع است. نام آن شهر در آغاز ((کاراباغ)) بود که ((کارا)) در زبان پارسی کهن و ارمنی بمعنای ((بزرگ گسترده)) است. و کارا باغ یعنی باغ بزرگ و گسترده. بهمین انگیزه ((قره شهر. قراباغ. قره چمن... و...)) نیز همگی کاراشهر، کاراباغ و کاراچمن بوده‌اند، بمعنای ((شهر بزرگ باغ بزرگ و چمن گسترده)
سواران نادر، به دیواره ی دژ شهر رسیدند و مردم آنجا بدون پایداری تسلیم شدند و گریزندگان افغان خواستند با نیروهای نادر بجنگند، که بوسیله‌ی خود مردم دستگیر شده و همراه با جنگ افزارشان به سواران نادری تسلیم گردیدند . در همین هنگام. نیروهای اصلی نادر نیز از مرز گذشته، بسان رودخانه‌ای بی پایان راه خود را بدرون کشور گسترده‌ی هند، میگشودند و پیش می‌رفتند. رفته رفته مردان جنگی نادر به غزنین رسیدند.
فرماندار غزنین که خبر گشودن دژ قراباغ را شنیده و سیاهی سپاهیان نادر چشمانش را خیره کرده بود، شبانه از غزنین گریخت و به کابل رفت، تا بیاری فرمانداری کابل بتواند کاری در مقابل نیروهای نادر انجام دهد.
بزرگان غزنین که محاصره شهر خود بدست نیروهای نادر و گریختن فرماندار هندی را دیدند، زیرا آنها خود را ایرانی می‌دانستند، و آنروز، شادمان شدند که سرانجام بدامان خاک میهن خود باز می‌گردند.
بامداد روز بعد، در انجام این خواست، تنی چند از بزرگان شهر، به ستاد فرماندهی نادر که در قراباغ بر پا شده بود، آمدند و پیام آور آشتی مردم غزنین برای شاه ایران، شدند.
نادر پاسخ داد که ما هرگز با شما سر جنگ نداریم و شما را از خود می‌دانیم و به مردم غزنین بگویید و خاطر آسوده دارند که هیچگونه خطری از سوی ما، آنها را تهدید نمی‌کند. زیرا آنها، هم میهنان دیرین ما، هستند.
نمایندگان مردم شهر نیز پس از ستایش از مهربانیهای نادر به او گفتند که مردم غزنین برای پیشباز از برادران سرباز خود، آماده‌اند. روز بیست و دوم ماه صفر سال ١١۵١(١١١٧خورشیدی) بود که نیروهای پیروزمند نادر، پای بدرون غزنین گذاردند .

‌ ‎‌ ‌‌ ‎‌ ‌🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

3 weeks, 3 days ago

روشن‌تر بگوییم :اگر با یک خط عمود، افغانستان را به دو نیم کنیم، بخش خاوری اش از آن کشور هند، و بخش باختری اش، از آن کشور ایران بود. نادر دانست که اگر بدون تصرف کابل دست بکار جنگ با هندیها بشود، همه‌ی فراریان افغان به آنجا خواهند رفت، و بیاری نیروهای هندی، سپاهی بزرگ پدید خواهند آورد، و دردسر آفرین می‌شوند.
گذشته از همه‌ی این‌ها، چون نادر برای رسیدن به هند، و دستیابی به آن سرزمین، راه دوم یعنی دور زدن دشت افغانستان از راه غزنین و کابل و جلال آباد را برگزیده بود، ناچار بود، نخست کابل را تصرف کند، و سپس رو به سوی جنوب نهد.
نادر در اجرای این تصمیم، نامه‌ای به فرزندش شاهزاده رضا قلی میرزا که در مشهد بود، نوشت و به وی دستور داد فوراً با دوازده هزار تن سپاهی به او بپیوندد.
روز حرکت هر لحظه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. اکنون دیگر ده-دوازده تن از سرداران نزدیک نادر از برنامه‌ی بزرگ و خطرناک و دشوار وی آگاه شده بودند.
خوار بارهای شایسته، بسته بندی و بارگیری شد. چادرها، تیرک‌ها، مهمات. ساز و برگ سپاهی، زین و برگ اسبها، داروها، و سخن کوتاه هر چه قرار بود به همراه نیروها باشد،
همگی، بارگیری و آماده بود. و سرانجام در یک روز شیپور حرکت نواخته شد.
نادر ترتیب بسیار زیرکانه ای را برای پیشرفت نیروهای خود داده بود. بدین‌گونه که شش‌هزار تن سوار چالاک و تکاور را بعنوان پیشآهنگان سپاه، برگزیده. و آنها را بفرماندهی سردار افشار، همراه هشت ارابه توپ به پیش فرستاد، تا از راه غزنین به پیشروی بپردازند. و همزمان با این شش‌هزار تن، چهار هزار سوار دیگر را بفرماندهی ((حاجی خان بیک)) از جنوب نادرآباد راهی غزنین کرد، تا چنانچه هر یک از این ستون در راه به یاغیان و مردان جنگی سرکش برخوردند، ستون دیگر بی‌درنگ، بیاری آن دیگری بیاید و سرکشان را در میان بگیرند و نابود کنند.
افغانهایی که از مرز ایران گذشته و در خاک هندوستان، جا خوش کرده بودند، همینکه دانستند گروهی از سپاهیان نادر، از مرز گذشته و پای بدرون خاک هند نهاده‌اند ، نیروهای خود را بسیج کرده آماده‌ی نبرد با آنان شدند.
ادامه در قسمت بعد

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

1 month ago

زینب که گویی چیزی را نشنیده است، پاسخی به شیخ نداد.
نادر خاموش و منتظر چشم به این دو تن دوخته بود و می‌خواست ببیند سرانجام گستاخی ها و پُررویی های شیخ و شرم و آزرم زینب چه می‌شود.
زینب همانگونه خاموش ماند و سرش را به زیر انداخت و هیچ نگفت.
شیخ رو به نادر کرد و گفت :قربانت گردم از قدیم گفته‌اند که خاموشی ((نشانه‌ی رضایت است)) و برای زینب خاتون چه افتخاری بالاتر از این؟ مگر می‌تواند ناراضی باشد؟
نادر سخن شیخ را برید و گفت :نه شیخ، من مایلم بصراحت نظر او را بدانم زیرا در اینجا من یک پادشاه غالب هستم و شما مغلوب، بنا بر این نباید ازدواجی از روی اجبار و زور صورت بگیرد.
زینب نمی‌دانست چه بگوید قلبش داشت از سینه بیرون می‌افتاد. آوای تپش دلش را با گوشهایش می‌شنید و چیزی نمانده بود که نقش زمین شود.
شیخ نیز با سماجت پیوسته می‌پرسید :بگو جانم. نادر بزرگ نظرت را می‌خواهند و منتظر پاسخ تو هستند. سرانجام زینب با آوایی لرزان گفت :قبله عالم به سلامت باشند. من برای درخواست بخشایش برای برادر و خانواده‌ام شرفیاب شدم و حاضرم بخاطر آنها جانم را فدا کنم.
مثل اینکه نادر از آن سخن خوشش نیامد و گفت:پس اینطور؟! تو آمده‌ای که خود را فدای برادرت و یارانش کنی تا آنها در امان باشند؟ ولی ما که پیش از پیشنهاد شیخ درباره‌ی ازدواج، آنها را بخشودیم. بنا بر این احتیاجی نیست که خود را فدای آنها کنی!
برادرت و یارانش و همه‌ی آنهایی که در دژ ((قیستول)) هستند آزادند. تو چرا گرفتار باشی تو هم آزادی. ما هرگز نمی‌خواهیم زنی به زیبایی تو برای مصالح سیاسی و نظامی به حرم سرای مان بیاید.، تو هم آزادی و میتوانی بروی
زینب که اینهمه غرور و نظر بلندی را از تادر دید بیشتر از پیش دلداده او شد و لحظه‌ای نگذشت که اشک از چشمانش سرازیر شد. نادر شگفت‌زده پرسید :این گریه برای چیست؟ از شوق آزادی برادرت یا از شوق آزادی خودت؟!
ولی زینب بی آنکه پاسخی بدهد باز هم می‌گریست.
شیخ بیچاره که تاکنون چنین منظره‌ای را ندیده بود، نمی‌دانست در برابر آن چه واکنشی نشان دهد. این بود که اجازه خواست تا از تالار بیرون برود و آندو را تنها بگذارد.
ادامه در قسمت بعد »

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

1 month ago

نیز دلی در سینه دارند که ممکن است تیر نگاه آهو چشمی آن را نشانه بگیرد و بلرزاند. و نادر نیز از این دستور بیرون نبود.
شیخ پس از شنیدن سخنان نادر دایر به بخشایش حسین خان و مدافعان دژ قندهار از وی اجازه خواست که پاهای او را ببوسد ولی نادر که حواسش جای دیگر بود، نپذیرفت و دستور داد از نمایندگان حسین خان مانند یک گروه دوست پذیرایی شایانی بشود.
در این هنگام شیخ گفت:قبله عالم بسلامت باشد. درست است که همه‌ی ما از کرده‌ی خود پشیمان هستیم و شخص حسین خان هوتکی نیز همه‌ی ما را بحضور فرستاده است، ولی فکر اعزام این گروه و شرفیابی به پیشگاه شما در نتیجه‌ی کوشش‌ها و برنامه ریزی‌های ((زینب خاتون)) خواهر ارجمند حسین خان صورت پذیرفته است.
نادر نگاهی به ((زینب)) که چهره‌اش از شرم سُرخ شده و زیبایی‌اش را دو چندان کرده بود. انداخت و گفت :زینب خاتون ایشان هستند؟
شیخ گفت :بله قربان.
نادر رو به او کرد و گفت :تو خواهر حسین خان هستی ؟
زینب با آوایی لطیف و وسوسه انگیز گفت :بله حضرت نادر.
نادر با خنده گفت:چرا برادرت را از روز نخست از این کارها باز نداشتی؟
زینب گفت :"قربانت گردم، مردان معمولأ سخنان زنان را نمیپذیرند مگر آنکه سرشان به سنگ بخورد.
نادر با آوای بلند خندید و گفت :" حرف تو در بعضی وقتها درست است نه همیشه.
در این موقع دیگر نمایندگان که حس کردند وجودشان در تالار زیادی است! با کسب اجازه از حضور نادر مرخص شده به تالار پذیرایی میهمانان رفتند و نادر و زینب و شیخ را تنها گذاردند.
نادر فراموش کرده که شاه و فرمانده پیروز و سردار غالب این جنگ سیزده ماهه است.
این بود که با همان آوای مردانه اش به زینب گفت:تو دختر بسیار زیبایی هستی، چند سالته؟ زینب که سرخ تر شده بود. سر به زیر انداخت و گفت: بیست و دوسال قربان.
نادر گفت:ولی هیکل و اندام درشت و رشد کرده‌ای داری، معلوم است که اهل سواری و جنگ آوری نیز هستی.
زینب که پی‌برده بود دل از نادر ربوده است گفت : همه‌ی خانواده ما سوار کاری و تیراندازی را می‌دانند.
شیخ که متوجه شد که وظیفه خود را تا اینجا بخوبی انجام داده است تصمیم به اتمام آن گرفت، و برای اینکه بیشتر سر خر نباشد اجازه خواست که صیغه عقد را حاری کند!!
نادر که گویی منتظر چنین درخواستی نبود از صراحت شیخ در شگفت شد و گفت :تنها رضایت ما شرط نیست. باید از ((زینب خاتون)) نیز کسب اجازه شود. شیخ موذیانه نگاهی به زینب انداخت و گفت :فرمان اعلاحضرت را شنیدید؟ و سپس خطاب به او می‌گوید :آیا موافق هستید؟

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

1 month ago

نادرشاه افشار قهرمانی که آرام نگرفت .
بخش دوم
قسمت: 230 》

نادر با آوای مردانه‌ا‌ش چنین آغاز کرد.
خطای حسین خان و یارانش بسیار بزرگ است. او بیش از یکسال وقت گرانبهای مارا که می‌باید صرف آبادانی و نیرومندی ملک و ملت شود، بیهوده در اینجا تلف کرد و خسارت جانی و مالی فراوانی به ما و سپاهیان ما وارد آورد. او دست به برادر کشی و سرکشی زده است و اینک که شکست خورده شما و دیگران را برای بخشایش بحضور ما فرستاده است. آیا پس از اینهمه نابخردیها می‌توان او را بخشود؟
شیخ که به زیرکی دریافته بود سخنان نادر آنقدرها هم سخت و غیر قابل تحمل نیست، گفت :قربانت گردم. من اعتراف میکنم که او بد کرده است اما دریای بخشایش آن حضرت پهناورتر از آن است که به این شکست خورده و خاندانش سخت بگیرند. زیرا کسیکه سایه‌ی خداوند است با دیگران تفاوتی فاحش دارد و باید اندکی از اقیانوس رحمت خداوند در وجودش باشد. بهمین دلیل خواهر ارجمند و عفیفه ی حسین خان نیز به ما پیوسته‌اند تا از سوی خانواده‌ی او نیز پوزش بخواهند و طلب عفو کنند.زینب با شنیدن این سخنان اندکی جابجا شد از توری برابر چهره‌ی زیبا و آراسته خود را کنار زد و صورت خود را نمایان کرد بیدرنگ نادر نیز درست هنگامی که این سخنان را از دهان شیخ بیروند آمد، نگاهی به سوی زینب کرده برخورد نگاه نادر که بسان عقابی تیز چنگ می‌نگریست با نگاه زینب که به زیبایی و بی گناهی آهو بچه‌ای به سوی او بود، هر دو تن را لرزانید.
نادر از زیبایی زینب در شگفت شد و با خود گفت:حسین خان هوتکی عجب فرشته‌ای را بنام ((خواهر)) در درون دژ نگهداشته بود!
این دو نگاه بیش از یک لحظه با یکدیگر برخورد نداشتند و نادر فوراً نظر خود را به شیخ انداخت و گفت : همانگونه که دیروز به فرستاده‌ی حسین خان گفتیم، ما از برادر کشی ننگ داریم و همیشه کوشیده‌ایم که از این کار بپرهیزیم. ما همه‌ی افراد ملت را مانند برادران و فرزندان خود دوست داریم و اگر گهگاه تنی چند از آنها خاطی از آب در آیند ما آنان را ادب میکنیم ولی باز هم مانند یک پدر و برادر اگر پشیمان شوند، آنها را می‌بخشایم و راضی به اعمال خشونت درباره‌ی آنها نمی‌شویم زیرا آنها را سرمایه‌های ملت می‌دانیم.
(گویا نادر فراموش کرده بود که دو-سه هفته پیش از آن دستور کشتن یکی از پاکترین و بهترین سرداران خود ((پیر محمد خان)) را داد و سر او را بر سر نیزه کرد تا لاشخورها آن را بخورند آخر پیر محمد خان خواهر زیبایی چون زینب نداشت!!)
شیخ و همراهان باشنیدن سخنان نادر که در حقیقت فرمان بخشایش همگی آنها بود، نمی‌دانستند که از شادی چه کنند. از چشمان همگی برق شادی و خرسندی میجهید و همگی لب به دعا و ستایش نادر گشودند و همهمه ی خفیفی در تالار بر پا شد، ولی زینب همانگونه با چشمان خُمار و چهره‌ی زیبای خود نادر را می‌نگریست. نادر نگاهی به سوی او کرد تا تاثیر سخنان خود را در چهره‌ی او ببیند و هنگامی که با چشمان جادوگر و لبخند نامحسوسی که در کنار لبهای زینب نقش بسته بود روبرو شد، بخود لرزید.
آری خشن‌ترین سرداران و فرماندهان و خودکامه ترین مردان گیتی که فرمان‌های جنگهای بزرگ و کشتارهای بی شمار را با خونسردی شگفتی آور می‌دهند.

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل
@Aliizeynal

1 month, 1 week ago

دختر کرمانج به کرمانج بودن خود می بالد

شور و غوغایی بود سر اسم کودک تازه متولد شده

پدر اصرار بر اسم اصیل کردی داشت و مادر در پی به کرسی نشاندن حرف خودش بود.

که الا و بلا اسم دختر من باید مهرانه باشد…

مادر بود و نفسش حق، پس پدر در نهایت مهربانی پذیرفت اما سودای اسم کردی همچنان در دلش بود.

و این علاقه را با خواندن لالایی کرمانجی نشان می داد و قلب مرا با این زبان مانوس می ساخت.

در طی سال های عمرم بارها پدر تلاش کرد زبان کرمانجی را زبان رسمی قلمروش اعلام کند.
اما با مخالفت هایی رو به رو می شد و هربار در این راه شکست می خورد.

و آموزه های ما در حد “سماور دَکَله” و “وَره ماله مَ” و نهایتا “از خاطره تَ پِر دَخازُم”باقی می ماند…

بزرگتر شدم و از قضای روزگار دانشجوی دانشگاه اسفراین، هرچه از موسیقی کرمانجی فراری بودم بیشتر به آن نزدیک شدم،

حالا رفته بودم میان کرمانج ها و به عبارتی در پایتخت زبان کرمانجی باید چند سالی زندگی می کردم.

هرجا که می رفتم نوای موسیقی کرمانجی و قوشمه به گوش می رسید.

از راننده تاکسی ها تا اساتید دانشگاه همگی کرمانجی صحبت می کردند.

کم کم گرایش قلبی عجیبی نسبت به این زبان در دل خود احساس کردم.

تا جایی که از پدرم خواستم در سن۲۱ سالگی یک اسم کردی برای من انتخاب کند و مرا با این نام خطاب کند.

نام من شد بریتان، به خودم افتخار می کردم،

حالا حس بهتری داشتم، من نزدیک شده بودم به ریشه و اصل و نسبم، نزدیک شده بودم به هویت ام،

با تمام وجود خواستم که کرماجی یاد بگیرم تا این سند کرمانج بودن را با آن مهر و امضا کنم،

حالا من بریتانم دختر ۲۱ ساله کرمانج که به کرد بودن خودم افتخار می کنم.

امروز می خواهم برایتان بگویم از اهمیت زبان مادری از این که به گفته یکی از متفکران غربی”پشت کردن به زبان مادری کمتر از پشت کردن به مادر نیست”.
گریز از زبان مادری همچون نشستن بر قایق سرگردان در دریای طوفانی است که بی هیچ هدفی از ساحل فاصله گرفته است.

زبان مادری ما بخشی از هویت ماست، انکار آن پنهان نمودن بخشی از هستی انسان است و این کتمان خویش باعث بروز بحران هویتی در فرد می شود.

زبان بازتاب دهنده فرهنگ و اندیشه انسان ها و جلوه ای از هویت آنهاست که دنیای آنها بازگو می کند و اصل پانزدهم قانون اساسی بر حق تحصیل به زبان مادری در کنار زبان فارسی در مدارس تاکید دارد.

به گفته دکتر مسعود سپهوندی «شاید روزی علم آنقدر پیشرفت کند که بتوان از روی DNA موجودات منقرض شده را دوباره احیا کرد اما یا هیچ آزمایشی نمی توان زبان های مادری از بین رفته را احیا کرد.یک قوم و ملت از بین رود تمام فرهنگ و آثار فرهنگی آنها دچار تزلزل می شود».

گاهی در یک واژه دنیایی از اطلاعات، باورها، سنت ها و اسطوره ها وتاریخ یک قوم نهفته است.

و با مرگ این واژه حجم عظیمی از میراث ماندگار و ارزشمند فرهنگ از بین می رود.

به طور مثال کلمه تُرغه که همان چهار مضراب سه تار است کلمه ای کرمانجی است که راوی افسانه ایست بومی

در این افسانه گفته شده تَرغه نام پرنده ایست که هوای وصال خورشید را در سر دارد و برای آن باید هزار نام خدا را بر زبان آورد و رو به مقصد حرکت کند تا نسوزد.

پرنده ذکر گویان رهسپار خورشید می شود اما در نزدیکی آن، نام آخر را فراموش می کند و در دل محبوب فنا می شود.

پس بیایید باهم در راستای حفظ زبان مادری مان کوشش کنیم و این زبان اصیل را به کودکان مان بیاموزیم.

و سینه به سینه منتقل کنیم تا نام و آوازه کرد تا ابد در تایخ جاودانه بماند و روزی نیاید که زمین از وجود این قوم غیور محروم بماند.
مهرانه مژدگانلو از ایل کیوانلو طایفه مژدگانلو شهر نیشابور

🔉فوروارد=حمایت

🌺🌹🌺کانال علی زینل
@Aliizeynal

1 month, 1 week ago

اصغرباکردار

شوانه بیچاره

🌲 🌾🌴🌾کانال علی زینل

@Aliizeynal

1 month, 1 week ago

✳️ الفبا؛ درس اول

آموزش و فراگیری علمی هر زبان با یادگیری درست الفبا و نحوه تلفظ صحیح آن آغاز می شود. در واقع اگر کسی بخواهد مطلبی را به زبانی بنویسد که برای بقیه قابل فهم باشد ناگزیر است نحوه درست خواندن و درست نوشتن الفبای آن زبان را بیاموزد. این شیوه از یادگیری زبان علمی و بنیادی است، لذا تمامی کسانی که به نحوی قصد نوشتن و خواندن متون زبانی را دارند، راحترین راه ممکن را از طریق یادگیری الفبا می پیمایند.
دو الفبای کردی لاتینی و فارسی (عربی) در بین بیشتر کردها تا حدی شناخته شده اند، با وجود اینکه بسیاری از زبانشناسان معتقدند الفبای کردی لاتینی مطابقت بیشتری با آواهای زبانی کردی دارد ولی با در نظر گرفتن سیستم الفبایی کشور عزیزمان ایران برای ما کردهای کرمانج استفاده از الفبای کردی با رسم الخط فارسی (آرامی) در حال حاضر مناسبتر است.
در این نوشتار تلاش شده است که الفبای کردی با رسم الخط فارسی (آرامی) به شیوه ای آسان و روان توضیح داده شود. نوشتار حاضر مقدمه ای برای یادگیری صحیح الفبا و همچنین نحوه درست نوشتن و تلفظ صحیح آن می باشد.

مهدی جعفرزاده*

*مطالب خلاصه ای از کتاب آموزش الفبای کردی کرمانجی ایشان است.

ا

ئاڤ
ئاڤ دھەرکە
ئاڤ تێ ڤەخوارن
ئەڤ پییالێک ئاڤە
ئاڤ د پییالێ دایە
ئەزێ ئاڤێ ڤەخوم

ئەڤ/ ڤا : این

ئاڤ (آب)، ئارد (آرد)، دار (درخت)، ئاش (آسیاب)، ئاگاھی (آگاھی)، ئاڤس (آبستن)، ئاشخانە ( شھر آشخانە)

ئ - همزه

ئار
ئەز ژ ئسفەرایینێمە
ئیسال ئەز تەرمە دەبستانێ

ئەز (من)، ئیسال (امسال)، ئیرۆ (امروز)، ئیسماعیل (اسماعیل)، ئەهمەد (احمد)، قورئان (قرآن)
نکته: این حرف در الفبای کرمانجی لاتینی وجود ندارد.

ب

بزن
ئەڤ بزنەکە
ئەو بزنا سۆربەلەکە
بزن ل ناڤ بێخچەیە
بزن شیر ددە
بزن گییایێ دخوە

ئەڤ / ڤا: این
ئەو: آن

بار (بار)، بەق (قورباقه)، بەرف (برف)، باڤ (پدر)، کەباب (کباب)، بەران (قوچ)، بژنورد (بجنورد)

پ

پلنگ
ئەڤ پلنگە
پلنگ گۆشت دخوە
پلنگ ل چۆلێ دژین
رەنگێ پلنگان پوولپوولییە / خالخالییە

ژییان: زندگی کردن
دژین: زندگی می کنند

پشک (گربە)، پیر (پیر)، پۆز (بینی)، ھەسپ (اسب)، پرر (زیاد)، پار (قسمت)، پانی (پاشنە)

ت

تێر
ئەڤ تێرە
تێر گۆشت دخون
تێران دو قانات ھەنە
تێر چووچکان نێچیر دکن
تێر ل بلندییا ئاسمین دفرن

تووت (توت)، تەڤشۆ (تیشە)، تاهر (طاهر)، تەڤدان (بھم زدن)، تەختەرەش (تختەسیاه)، تالب (طالب)

توضیح: حرف ط در زبان کوردی کورمانجی وجود ندارد و همه ط-ها به شکل ت نوشته می شوند.

ج

جێران (غەزال)
ئەڤ جێرانەکە
ئەو جێرانا دچێرە
جێران ل سەر چییانە
گۆشتێ جێرانێ پر ب تامە
جێران گییایێ دخوە

جە (جو)، جار (دفعە)، جێران (آھو)، جینار (ھمسایە)، جەور (ستم)، فنجان (فنجان)، جاجەرم (جاجرم)

چ

چاڤ
ئەڤ دو چاڤن
ئەو چاڤا قەھوەیییە
چاڤ تەماشە دکە
چاڤ سا دیتنێنە
مرۆڤ ب چاڤان تشتان دبینە

مرۆڤ: انسان

چاکووش (چکش)، چاڤ (چشم)، چۆ (چوب دستی)، چار (چھار)، چ (چە)، چناران (چناران)

ه‍

هەلوە
هەلوە شیرینە
هەلوە ژ روونێ کونجییێ چێ دبە
ئەز ژ هەلوەیێ هەز دکم

هاجی (حاجی)، مهەرەم (محرم)، هوکوومەت (حکومت)، هەج (حج)، ئەهمەد (احمد)

توضیح: حرف ح در زبان کردی کرمانجی کاربرد محدودی دارد. این حرف به صورت حلقی تلفظ می شود و در کلماتی که از زبان عربی وارد زبان کردی کرمانجی شده اند، رایج است. به همین خاطر جهت سادگی املا سعی بر آن است تمامی ح ها نیز به مانند ه‍ نوشته شوند.

خ

خییار
ئەو خییارن
خییار کەسکن
خییارەک هاتییە بڕین
خییار تێنە خوارن

کەسک: سبز

خالخالۆک (کفش دوزک)، خییار (خیار)، خال (نقطە)، خاک / خوەلی (خاک)، خەلات (ھدیە)، خوێ (نمک)

د

دەست
ئەو دو دەستن
دەستەک مەزنە
دەستەک قچکە
دەستێ مەزن یێ منە
دەستێ قچک یێ تەیە

دھۆل (دھل)، دین (دیوانە)، دێین (قرض)، دوور (دور)، دار (درخت)، دەڤە (شتر) دەرەگەز (درگز) ، دەرمان (درمان)

ر

رێ
ئەڤ رێیە
رێ درێژە
ئەو رێیا ئاسفالتە
ل سەر رێ خەتەک ب رەنگێ زەر هەیە
رێوی د رێ دا تەرن

رێوی (مسافر)، رۆڤی/ریڤی (روباه)، روورەش (روسیاه)، برین (زخم)، بلوور/بلێر (نی)، باران (باران)

توضیح: حرف ر مشدد که در بعضی کلمات کردی کرمانجی وجود دارد به صورت رر نوشته و به مانند تشدید خوانده می‌شود.
مثال: پرر (زیاد)، کەرر (ناشنوا)، کررین (خریدن)، بررین (بریدن)

ز

زێر

ئەڤ ھەنگولیسکا ژ زێرە
رەنگێ زێر زەرە
قەدرا زێر زەرگەر دزانە
زێر و زیڤ پر ب قیمەتن

زەنگل (زنگولە)، زرنە (سرنا)، زمان (زبان)، پیڤاز (پیاز)، زێر (طلا)، زالم (ظالم)، زیڤ (نقره)

توضیح: در الفبای کردی کرمانجی همه فرم‌های (ظ-ض-ذ) به ز تلفظ و نوشته می شوند ،

@Aliizeynal

We recommend to visit

💯تبلیغات 👇🏻
https://t.me/tarefebankmusic

🎵پیج اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/bankemusic._

تیک تاک tiktok.com/@_musicir

یوتیوب
https://youtube.com/@Musicir_

ساندکلود
https://on.soundcloud.com/rdgTA

🎵آهنگ درخواستی
@TonoBankbot

فرشتــه‌ی موسیقی💙"
- موسیقی تَپیت و نت‌ها در رگ ها جریان یافتند و من زنده ماندم . .

#تبلیغات با بهترین #بازدهی : [ @AMEOOaW ]
‌‌‌•• 🎧🖤📀🔐••

╰) ایران موزیک♪ (╯

"ما بهتریـن‌ها را براے شما بـہ اشتراڪ میـگذاریـم✘"


تبلیغات و ثبت موزیک :
@IranMusicSP