[تناقضِ خاکستری]

Description
پرنده یِ خاکستریِ اقیانوسِ آبی

زهرا | ۲۴ | هنرجوی شیفته ی کلمات

http://t.me/HidenChat_Bot?start=5725644077
Advertising
We recommend to visit

کانال فیلم

Last updated 11 months, 1 week ago

رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»

News & media website

تازه‌ترین اخبار ایران و جهان

ارتباط با ما :
@pezhvakads

اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

Last updated 1 month, 4 weeks ago

‌( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد ) ‌

‌آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار‌ ‌‌ ‌

‌‌𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads

𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot

Last updated 1 month ago

11 months, 1 week ago

دیدم که حالت خوب است ، لبخند زدم. از خودم پرسیدم که تو چگونه ای؟ آدمیزاد شاید بتواند به خودش دروغ بگوید اما جایی در اعماق قلبش همیشه می داند که حقیقت چیست. هرگاه که خواستی صدای قلبت را بشنوی کافی ست بروی جلوی آینه و به چشم هایت نگاه کنی. چشم هایم می خندید و حال خوبم را تایید می کرد. حال خوب این روز هایم را مدیون رها کردنم. آدمیزاد گاهی به ریسمانی چنگ میزند که وسط جهنم نگهش داشته چرا که میترسد دست هایش خالی شود. از سقوط کردن و تغییر شرایط می ترسد ، از دست دادن ها همیشه برایش ترسناک بوده و فرقی نمی کند چه چیزی را از دست می دهد. گاهی آن چیزی که محکم در آغوش گرفته ایم و رها نمی کنیم ، درد و رنج و عذاب است.
من خوبم و این خوب بودن را به بهای رها کردن حال بد خریدم. چندین ماه پیش وسط ترس هایم نوشته بودم گاهی رها کردن به هزار و یک فعل دیگر گره خورده و همه چیز دومینو وار از دست می رود. حالا می دانم که باید از دست بدهی ، حتی همه چیز را ، تا بتوانی چیزهای بهتری به دست بیاوری. این دست ها برای همیشه خالی نمی مانند.
ما خوبیم ، ما که آدم های بدی نبودیم اما در کنار هم مخرب بودیم و وقتی در جای درست ، در کنار آدم های درست قرار می گیریم سازنده ایم.
پس مشتت را باز کن عزیزم و اجازه بده که از دست برود

11 months, 1 week ago

وقتی بچه بودم این آهنگ رو همیشه برام میذاشتن ?

11 months, 1 week ago

بخوابیم آقا، بخوابیم، اونقدر بخوابیم که وقتی بیدار شدیم چیز زیادی یادمون نیاد، بعد دوباره برای اولین بار غرور و تعصب بخونیم، بابالنگ‌دراز ببینیم، سعدی و حافظ حفظ کنیم، نون پنیر گوجه‌ی عصرونه بخوریم و فکر کنیم چقدر از آدم پولدارا خوشبخت‌تریم، باز موقع بیرون رفتن تیپ بزنیم و ادای توجه نکردن به اطراف دربیاریم، دلمون بلرزه و باور کنیم یکی از همون قصه قشنگای فیلما الکی الکی برامون اتفاق افتاده، قهر کنیم و مطمئن باشیم میان سراغمون و نمیذارن بیشتر از این غصه بخوریم، هی نگاه کنیم و خیال کنیم، هی خیال کنیم و باور کنیم، هی باور کنیم و منتظر باشیم، و اونوقت، وقتی که به اندازه‌ی کافی منتظر موندیم، دوباره بخوابیم

1 year, 2 months ago

روزگار غریبی ست نازنین

1 year, 2 months ago

دیشب با این آهنگ جلو چشمات می رقصیدیم حالا پشت در سی سی یو به چشم های بسته ت خیره شدیم. عمر شادی مون همیشه کوتاهه

1 year, 2 months ago

برایم نوشته"کجا موندی پس دختر؟مگه امروز وقت دادسرا نداشتی؟" در اتوبوس رو به روی ایست بازرسی تجریش نشسته بودم و با تمام تنفری که در وجودم بود به یگان ویژه نگاه میکردم. هر بار که از مقابلشان می گذرم مطمئن میشوم که خشم و تنفر را در چشم هایم می بینند، این را از حالت تدافعی بدن شان و اخمی که به ابرو می اندازند می فهمم. تازه یادم آمد که وقت دادسرا داشتم. ساعت چهار صبح رسیده بودیم. میگفت رفتی مسافرت که با حال بهتر برگردی ، نیمه جون رفتی و بی جون برگشتی؟ با خط چشم آبی و رژ قرمز فقط می شود غم را تزیین کرد. همه می بینند، غم زینتی را که در چشمانت آبتنی می کند. می بینند اثر انگشتان بغض را که گلویت را فشار می دهد. بلند بلند می خندیدم، حتی به ترک دیوار. میگفت اینکه بلند می خندی یعنی می خواهی غمت را پنهان کنی. این را هم فهمیده اند. لو رفته ای ترفند هایت برای پنهان کاری دیگر جواب نمی دهند. حالا باید پاسخگو باشی که چرا این همه در خودت مچاله شدی؟
پشت تلفن گریه می کرد. گفت سکته کرده. دیگر نفهمیدم چه کسی و چرا. خیلی وقت است که قلبی ندارم. یعنی با هر غم و اندوهی به جای درد دست چپ و بالا رفتن ضربان قلب ، راه تنفسم بسته می شود و احساس میکنم که به شکمم ضربات متعدد چاقو می زنند. خیلی وقت است به جای قلبم ، معده ام مچاله میشود.
زیر آوار درد مانده ام. دیگر نه می توانم خودم را با توهم نور به امید روشنایی سر پا نگه دارم. نه می توانم با رقص و آواز با غم هایم کنار بیایم.
نه زیارت آرامم کرد نه سیاحت. نه تنهایی نه همدلی های جمع. به جای مسکن انگار درد به رگ هایم تزریق می کنند.
کم نوشتم این روز ها که کمتر تاریکی را منعکس کنم حالا اگر ننویسم خفه می شوم

1 year, 2 months ago
1 year, 2 months ago

وحشت نشسته باز به هر برگ، هر کتاب
تاریخ را بین کـــه چــــه تکرار مـــــی شود

محمد علی بهمنی

1 year, 2 months ago

باز این که بود، گفت انا الحق که هر درخت
در پاســـــخ انا الحق وی دار مــــی شود؟

1 year, 2 months ago

خسته شدیم
پس کی پاییز میشه

We recommend to visit

کانال فیلم

Last updated 11 months, 1 week ago

رسانه خبری _ تحلیلی «مثلث»

News & media website

تازه‌ترین اخبار ایران و جهان

ارتباط با ما :
@pezhvakads

اینستاگرام ?
https://instagram.com/mosalas_tv?igshid=MzRlODBiNWFlZA==

Last updated 1 month, 4 weeks ago

‌( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد ) ‌

‌آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار‌ ‌‌ ‌

‌‌𝘼𝙙𝙨 : @mobsec_ads

𝙎𝙪𝙥 : @sudosup_bot

Last updated 1 month ago